زمان کنونی: 2024/06/02, 03:33 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/02, 03:33 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 20 رأی - میانگین امتیازات: 4.95
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر های زیبا

نویسنده پیام
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #1
شعر های زیبا
خوب معلومه شعر های قشنگ رو اینجا بزارین فقط متن ترانه نباشه چون اونا رو تو الان چی گوش میدی میتونین بزارین
همچنان باران مي بارد

همچنان اشک از چشم من

کوچه ها هنوز خلوت و بي رهگذر

و نگاهم خيره به پيچ کوچه

خانه تاريک و تار

عصري حزن انگيز

غروبي سرخ و پر اشک

سرمازده و سياه پوش تمام بي کسي هايم

بي رمق

باران مي بارد

دل پر از تنهايي ست

که حتي اشکي هم در او خانه ندارد

دل پر از لحظه هاي باراني ست

صدايي غمگين و پر سوز در کوچه مي پيچد

مي خواند و مي رود.

او هم دلش گرفته

او هم پرسوز است نگاهش

مثل من

آسمان ديگر آبي نيست

پر است از ابرهاي خاکستري و پر اشک

خورشيدي نمي تابد

و طوفاني اين ابرها را تکان نمي دهد

و گهگاهي نسيمي از سوي او

سروش شادي همراه مي آورد

آسمان باراني است

ديگر قطره هاي باران آبي نيستند

سياه و سرد و خشمگين

همچنان سردي انتظار ادامه دارد

همچنان خاطرات خشکيده مي سوزند

همچنان باران مي بارد

و همچنان اشک از چشم من
2011/09/20 12:59 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Icchi
هیدروکربنِ سیر نشده



ارسال‌ها: 1,580
تاریخ عضویت: Jul 2010
اعتبار: 234.0
ارسال: #2
RE: شعر های زیبا
سعدی شعرهای ساده و در عین حال زیبایی داره که واقعا پند آموزن . این دو تا شعری که میزارم تقریبا یه مضمون دارن .

شنیدم که فرزانه ای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست

از آن تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون

یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز ؟
تحمل دریغست از این بی تمیز

شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع با من مگوی

دَرَد مست نادان گریبان مرد
که با شیر جنگی سگالد نبرد

ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست

هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند

دو بیت آخر خیلی قشنگن .

این هم شعر بعدی :

سگی پای صحرانشینی گزید
بخشمی که زهرش ز دندان چکید

شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بخیل اندرش دختری بود خر

پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر ترا نیز دندان نبود ؟

پس از گریه ، مرد پراکنده روز
بخندید ، کای بابک دلفروز

مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش

محالست ، اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم

توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی ،
2011/09/20 01:07 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #3
RE: شعر های زیبا
دیگر دل شکسته راهی به تو ندارد
این ساز دل شکسته سوزی ز تو ندارد
دیگر نشان ز این عشق من پیش خود ندارم
دیگر تو را در این دل من پیش خود ندارم
می پرسم از دل خود شاید تو را بیابم
شاید تو را در این دل من پیش خود بیابم
رفتی تو از دل من دیگر تو را نخواهم
دیگر منم دل من دیگر تو را نخواهم
زین پس ز تو دل من دیگر نشان نگیرم
دیگر در این دل خود یادی ز تو نگیرم

شاعر اوین محمدی
2011/09/20 01:13 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Mohabat69
we carry the future



ارسال‌ها: 1,044
تاریخ عضویت: Feb 2011
اعتبار: 760.0
ارسال: #4
RE: شعر های زیبا


پنجره ای رو به تنهایی ام
گشودم
خود را به باد سپردم
گیسوانم در باد رها
من طعم تلخ اسارت را
نچشیده بودم
رها
بی پروا
فراموش شده از
روز مرگی ها
باز گشتم اما تن را
به باد سپردم
اندک مجال
سکوت مجالم نمی دهد
تا از اندوه دیرینه ام
سخنی تازه کنم
من از هجوم بادهای
وحشی می ترسم
بادهایی که مرا و تنها
مرا می سوزاند
باد می سوزاند
باد ویران می کتد
باد مرا بر باد خواهد داد
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/20 02:14 PM، توسط Mohabat69.)
2011/09/20 05:51 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : کریتوس(+1.0)
sghasemi
Unregistered



 
ارسال: #5
RE: شعر های زیبا
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.


2011/09/20 04:17 PM
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #6
RE: شعر های زیبا
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه و سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
به اوج می برد مرا
به دام می کشد

نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستارهها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/20 06:47 PM، توسط sahele_sheni.)
2011/09/20 06:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Mohabat69
we carry the future



ارسال‌ها: 1,044
تاریخ عضویت: Feb 2011
اعتبار: 760.0
ارسال: #7
RE: شعر های زیبا
یه جایی، صدایی از اعماق قلبم صدا می زنه
ممکنه، همیشه خواب ببینم، رویاهایی که قلبمو میبره، با اشک و اندوه و غم بسیار،
می دونم، اون طرف، یه جایی؛ من، پیدات می کنم
هر وقت که زمین می خوریم، به آسمون آبی بالای سرمون نگاه می کنیم، و با رنگ آبی
اون بلند می شیم،
اما اولین بار جاده طولانی، تنهایی، انتهای دوردست و ناپدید شدن.
می تونم با این دو دستم روشنایی رو در آغوش بگیرم،
وقتی که خداحافظی کنم، قلبم از حرکت می ایسته،
در احساس لطیف، تن ساکتِ خالی من، به چیزی که حقیقت داره گوش فرا می ده،
تعجب از زندگی، تعجب از مردن
اونوقت با باد و شهر و گل ها، با هم می رقصیم
یه جای، صدایی از اعماق قلبم بهم می گه، خواب هاتو ببین، نزار جدا بشن،
ما از غم شما، یا اندوه دردناک زندگی صحبت می کنیم،
گاهی هم به جای صحبت، آوازی برای شما سر می دیم؛ زمزمه صدا،
ما هرگز نمی خوایم فراموش کنیم، در هر خاطر گذرایی، همیشه راهنمایی برای شما
وجود داره.
وقتی که آینه شکسته می شه، تکه های متلاشی شده روی زمین پخش می شن،
اونوقت نگاه هایی از زندگی جدید ، دور تا دور ما منعکس می شه،
پنجره ی آغاز، آروم و بی حرکت ، نور جدیدی از سپیده دم.
بزار تن ساکت خالی من، پر بشه و احیا بشه.
نه نیازی به جستجوی بیرون هست، نه از دریا با قایق گذشتن
بزار درون من بدرخشه،
درسته،
اینجا درون منه، من یه روشنایی یافتم که همیشه همراه منه،
یه روشنایی که همیشه با منه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/21 06:15 AM، توسط Mohabat69.)
2011/09/21 06:13 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : کریتوس(+1.0)
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #8
RE: شعر های زیبا
شب تیره و ره دراز و من حیران
فانوس گرفته او به راه من
بر شعله بی شكیب فانوسش
وحشت زده می دود نگاه من
بر ما چه گذشت؟ كس چه می داند
در بستر سبزه های تر دامان
گوئی كه لبش به گردنم آویخت
الماس هزار بوسه سوزان
بر ما چه گذشت؟ كس چه می داند
من او شدم ... او خروش دریاها
من بوته وحشی نیازی گرم
او زمزمه نسیم صحراها
من تشنه میان بازوان او
همچون علفی ز شوق روئیدم
تا عطر شكوفه های لرزان را
در جام شب شكفته نوشیدم
باران ستاره ریخت بر مویم
از شاخه تكدرخت خاموشی
در بستر سبزه های تر دامان
من ماندم و شعله های آغوشی
می ترسم از این نسیم بی پروا
گر با تنم اینچنین درآویزد
ترسم كه ز پیكرم میان جمع
عطر علف فشرده برخیزد
2011/09/21 12:59 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #9
RE: شعر های زیبا
دلم دریا شود از آتش عشقش...

ولی افسوس و صد اقسوس

بسوزاند همه آفاق و عالم را

نمی دانم که این آتش به صد دریا شود خاموش؟!

نمی دانم...

نمیدانم
2011/10/07 11:33 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
sahele_sheni
黎明

*


ارسال‌ها: 595
تاریخ عضویت: Dec 2010
اعتبار: 157.0
ارسال: #10
RE: شعر های زیبا

آنکس که درد عشق بداند
اشکی بر این سخن بفشاند:
این سان که ذره های دل بی قرار من
سر در کمند تو ، جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال ،
روزی غبار مارا ، آشفته پوی باد ،
در دور دست دشتی از دیده ها نهان ،
بر برگ ارغوانی،
-پیچیده با خزان-
یا پای جویباری،
-چون اشک ما روان-
پهلوی یکدگر بنشاند!
ما را به یکدگر برساند!

(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/10/09 06:17 PM، توسط sahele_sheni.)
2011/10/09 06:16 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
zجدید جملات حکمت آمیز و زیبا! 2rsa 406 18,115 2021/03/14 12:04 AM
آخرین ارسال: آتیش پاره
smile نظرات درباره کتاب ها و شعر حسنی Phantom Phoenix 6 2,123 2019/12/22 09:33 PM
آخرین ارسال: Hal7283
  شعر انگلیسی و ترجمه .:prince jun misugi:. 12 4,626 2019/12/22 05:25 PM
آخرین ارسال: Hal7283
One Piece-1 پیشنهاد رمان خارجی و زیبا Mi Hi 3 771 2018/08/28 04:33 PM
آخرین ارسال: Mi Hi
smile شعر های دانشجویی! M@hdi 4 892 2018/03/02 11:44 AM
آخرین ارسال: suisen



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان