ایفای نقش عید و دنیای انیمه ها

[پرنسس کارولین]

روی یکی از کوه های اطراف نشسته بودم وبه ماه نگاه میکردم ......
 جک با ناراحتی :ماه مثل همیشه میدرخشه و...لی من دوباره باید تنها میشدم ؟ مثل قبل ؟300سال بسم نبود ؟ دیگه نگهبان نیستم ؟
نمیتونم پیش اونا برگردم ... 
شاید بخاطر اینبوده که مردمو دوباره زنده شدم .....
.
.
.
حس خبیث درونم بهم گفت:تقصیر الساست اگه دستتو ول نمی کرد تو این بلا سرت نیومد ...تو قدرتت از همه بیشتره...چه لزومی داره خوب باشی...ازشون انتقام بگیر...
.
..
حس خوب:نه تونمیتونی تو نگهبانی به خاطر همین انتخاب شدی ...السا اگه دستتو ول نمیکرد دوستش میمرد 
.
.
حس خوب وبد باهم :انتخاب کن جک !!!!

[Giga Byte]

(2015/03/25 04:07 PM)'miss elsa' نوشته شده توسط:  الی: تاکرو جوابمو بدهههه!

---

---

((یویی دختر ترسویی بود! ))
(گردنشو میگیرم و محکم فشار میدم با خشم میگم): تا اخرین خونتو میخورم! تا اخرین قطره خونت

 

( تاکرو در ذهنش میچرخید و به فکر تیکی میک بود.صدای کسی رو نمیشنید.)
تاکرو:ب...ببخشید السا چیزی شده؟
 

[youi]

خيلي ترسيده بودن با اينكه نمي خواستم نشون بدم ولي كاملا مشخص بود

[!Miss Elsa]

(خشمگین میشم!) پس حواست کجاست؟؟؟ میگم جک بد شده! ما نباید پیچونابود میکردیم...حالا چک جای پیچو گرفته... چیکار کنیم؟؟؟

---

---

---

ایاتو:انتخاب کن....

[Giga Byte]

تاکرو:آها باشه!پگاسمون!
( پگاسمون جک رو از بالای کوه به سمت عقب میبره.)

[youi]

با ترس گفتم باشه باهات ميام (خيلي ناراحت بودم و اشك ي ريختم)مي شه حداقل بپرسم قول مي دي ديگه دوستام رو اذيت مي كني يا نه؟اخه گفتي بودي نابودشون مي كني و من از او موضوع خيلي نگرانم اياتو..با بغض حرف مي زدم

[!Melody]

تیکی هنوز اون عقب دراز کشیده، بی حرکت، بی صدا....
فقط لحظه ای ابروهاش رو در هم میکشه، ولی هنوزم بی حرکت روی زمین مونده

[زهرا12]

- خب پس من میرم، اونم تنها، خداحافظمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
با حالت دو خودمو رسوندم جایی که استراحت کرده بودیم،از همون طرفی که یوی رفت منم میرم،دقیقا کجاست؟ وای خدا یوی کجاست؟
 

[!Miss Elsa]

الی< تاکرو جک پیش ما نیست!
(هیولای تیکی به هوشامد) < وای نه تیکی بیا بیا تیکی ما بهت نیاز داریم....

---

---

---

(من اسونارو میبینم)< ها! حالا همه چی فرق کرد...این دوست توی؟

[youi]

نمي خواستم بفهمه كه اونم بگيره پس گفتم نه بابا من اصلا اسونا رو نمي شناسم هنوزم با بغض و ترس حرف مي زدم(حواسم به سوتي نبود كه گفتم نه اسونا اسمش رو بردم نبايد مي گفتم)