ایفای نقش عید و دنیای انیمه ها

[youi]

(بعد يه ربع چشمام رو باز كردم بسته بودنم به صندلي نمي تونستم حركت كنم دست هامم بسته بودن)داد زدم كمكم كنيد كمكم كنيد...لطفا يكي كمكم كنه...
شما نزديك اتاقي  بوديد ك داخلش منو برده بودن پس صداي منو شنيدين.

[Giga Byte]

تاکرو:یویی در حال درخواست کمکه!
حالا آنجمون!
آنجمون:بیایید به سمت من ای نیرو های مقدس دیجی!

[youi]

(من سعي مي كردم دستام رو باز كنم ولي نمي تونستم)با ناراحتي گفتم يكي كمك كنه از اينجا فرار كنم حالا بايد چي كار كنم تنهايي من بايد الان پيش دوستام باشم.بايد مراقبشون باشم...

[زهرا12]

وقتی فهمیدم داره صدا میزنه مطمئن شدم کسی توش نیست
-یوی.. یوی حالت خوبه؟ بگو سالمی!
(یوی دهنش با چسب بسته شده بود پس چجوری حرف زد؟ داشت صدا در میاورد انگار نگرانه)
به پشت سرم نگاه کردم و یه موجود خیلی زشت رو دیدمتنها کاری که کرداین بود که میخواد با دستاش من بگیره، شمشیرمو فرو کردم تو دستش
-اجازه نمیدم دوستمو ازم بگیری

[Giga Byte]

(تاکرو که از این اتفاق عصبانی شده بود، به کمک آسونا رفت.)
تاکرو:حالا آنجمون!
آنجمون:عصای مقدس!
(آنجمون با عصای مقدس،همه ی نور های دیجی رو جمع میکنه و به قلب اون هیولا وارد میفرسته.)
تاکرو:آسونا  تو حالت خوبه؟

[youi]

(من يه دفعه دلم شور زد )گفتم اسونا...
(اون قدر دوستيمون زياد و خوب بود ك هميشه به يادت بودم اسونا و هر وقت مشكلي برات بوجود ميومد مي تونستم حس كنم)

[زهرا12]

حالم خوبه نگرانم نباشین! فقط میخام از شر این هیولا خلاص بشم. یاااااااااااااااااا...
هیولا با دست دیگش پشتمو چنگ انداخت:
- آخ.. حتی اگه بمیرم هم نمیزارم دستت بهش برسه

[youi]

(با كلي سختي و بدبختي بلاخره دستمو باز كردم و بعد پاهامو و درو شكوندم و اومدم شماها رو ديدم)
داد زدم اسونا مراقب باش عزيزم من الان ميام كمكت 

[زهرا12]

رد خون روی پشتم دیده میشد!سوزش رو احساس میکردم ولی فقط میخواستم نجاتش بدم
- بچه ها شما برین و خودتونو نجات بدین
 

[youi]

(من اومدم جلو و با قدرتي ك نمي دونم يه دفعه از كجا اومد تونستم اون جونور رو از خودمون دور كنم)
گفتم اسونا تو بدو فرار كن با بقيه بچه ها هماهنگ باشيد تا جايي ك بتونم جلوي اين جونور رو مي گيرم