ایفای نقش عید و دنیای انیمه ها

[youi]

يعني دو سه ساعتي بود داشتيم از اسونا مراقبت مي كرديممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Manaka]

یویی خوابش برد ولی من همچنان داشتم از اسونا مراقبت میکردم بعد اروم اروم روی پای اسونا خوابم برد

[زهرا12]

- چشمامو باز کردم، هردوشون توی خواب ناز بودن، لبخند زدمو منم خوابیدم

[youi]

وقتي خوابيده بودم خواب بدي ديدم و شروع كردم به حرف زدن گفتن نه بابا نه..لطفا از مادر جدا نشو منو تنها نزاريد نه..
اسونا بيدار بود و حرفام رو مي شنيد (راستي با اجازه يكم داستان انيمه ي عاشقان شيطاني رو تغيير دادممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)

[Manaka]

منم بلند شدم و با عصبانیت خواب الودگی گفتم:کیه داره ویز ویز میکنه!
دیدم یویی داره تو خواب حرف میزنه آسونا هم بیدار شده بهش گفتم:اسونا خوبی؟دردت بهتره؟ بزار ببینم جای زخمتو تا ببینم احتیاج به عوض کردن داره یا نه؟(پارچش)

[youi]

حرفايي كه تو خواب مي زدم كابوس هاي بچگيم بود كابوس هايي كه بعد جدا شدن پدر مادرم مي ديدم...تو خواب گريه كردم..شما ها فهميديد اين نمي تونه فقط يه خواب باشه اين حرفاي من فقط يه خواب نيست

[Manaka]

من با خودم فکر کردم اگه اون شخصی که به آسونا......یهو با فریاد سعی گردک یویی رو بیدار کنم و هی تکونش میدادم الاخره با آه و ناله بیدار شد

[youi]

گفتم چي شده چي شده صبح شده؟اشكام رو پاك  كردم و با تعجب گفتم تو خواب گريه مي كردم؟

[Manaka]

من گفتم :بله و شما دیه از ما جدا نمیشی فهمیدی؟

[youi]

با تعجب گفتم چرا جدا نشم؟بچه ك نيستم عزيزم مي تونم تنها هم برم...ببينم نكنه تو خواب باز هزيون گفتم؟باز تو خواب حرف زدم؟با بغض اين حرفا رو مي زدم