زمان کنونی: 2024/05/16, 10:59 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/16, 10:59 AM



نظرسنجی: داستانم چطوره؟
این نظرسنجی بسته شده است.
زیبا 100.00% 3 100.00%
بد نیست 0% 0 0%
بده.... 0% 0 0%
در کل 3 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)

نویسنده پیام
!Miss Elsa
Dream Girl



ارسال‌ها: 4,747
تاریخ عضویت: Oct 2014
ارسال: #1
documents داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
با دورووود
اینم یکی از داستانک هایه کوتاه من

لطفا نظر بدین



در حال خواندن کتاب زیبایم بودم صدایه قطرات بارانی که به پنجره بزرگ اتاقم میخرد نظرم را به خود جلب کرد به پشت پنجره رفتم باران نم نم و اهسته میبارید چشم هایم را بستم و به صدایه زیبایش گوش دادم میان ان صدایه ارام بخش انگار کسی ناله میکرد....
دو چشم ابیم را باز کردم  صدارا میشنیدم ولی کسی را نمیدیدم
پالتویه بنفشم را برتن کرده و به بیرون از اتاق بزرگم رفتم

در قصر غوقا بود انقدر که صدای شر شر باران به گوش نمیرسید بالاخره به بیرون قصر رسیدم باد خیلی تندی می وزیید و صدایه ان ناله را به من میرساند دنبال صدایه مبهم میگشتم
که بالاخره زیر برگ سبز رنگ کوچکی پیدایش کردم زیر ان برگ پری بود زیبا با چشمانی هم رنگ دریا و پوستی به سفیدی برف بالی به نازکی تار مو و لباسی از جنس ابریشم....
از او پسیدم:چرا ناله میکند؟ مگر باران را دوست ندارد؟ به من نگاهی کرد و بال هایه خیسش را نشان داد
و گفت : خیر من حتی از صدایش هم میترسم....

من زیر باران نمی توانم پروازکنم...

ان پری زیبا را به اتاقم بردم و پشت  پنجره گزاشتم و بهاو گفتم که دیگر جایت امن است پری به قطرات باران چشم دوخته بود و لبخند شادی بر لب داشت من هم از شاد بودن او خوش حال شدم

قطرات باران گردو غبار هایه شیشه را شسته بود پس بیایید ماهم همچون باران گردو غبار را از دل دیگران بشوییم



{اگه خوشتون امد لطفا اعتبار و تشکر رو فراموش نکنید و لطفا نظر بدین با نظراتتون منو خیلی خوش حال میکنید)
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/12/10 02:27 PM، توسط !Miss Elsa.)
2014/12/10 02:23 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
زهرا12
آیوزاوا میساکی واقعی



ارسال‌ها: 1,909
تاریخ عضویت: Sep 2014
ارسال: #2
RE: داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
زیز جانم این داستان یکمی مثل تینکربل 2 بوداا!
ولی تیکه آخرش که یه نکته بود قشنگ بود! من تشکر میکنم
 
2014/12/11 11:22 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
کاگامی
A2A



ارسال‌ها: 461
تاریخ عضویت: Feb 2014
اعتبار: 69.0
ارسال: #3
RE: داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
داستان خیلی قشنگی بود بیشتر به یه شعر شباهت داره تا یه داستان
2014/12/11 11:26 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #4
RE: داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
قشنگ تر از این هم میتونست باشه
اشتباهات زیادی تو جمله بندیت و حالت نوشتنت داشتی
غلط املایی هم همین طور؛وقتی می نویسی باید غلط املایی هات رو از بین ببری تا خواننده راحت تر بتونه بخونه.
علائم نگارشی هم همین طور...
اگر به نکات نگارشی و جمله بندی هات دقت میکردی عالی میشد
اما بازهم همین که نوشتی خوبه...
موفق باشی
2014/12/11 12:15 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
imagination
کاربر معمولی

*


ارسال‌ها: 95
تاریخ عضویت: Oct 2014
اعتبار: 2.0
ارسال: #5
RE: داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
خوب نوتی ولی یه توصیه.وقتی رمان می نویسن مدل خونه یامدل لباس ورنگ چشم و...مشخص میکنن.ولی مال تویه داستان کوتاه یایه نوشته ادبی بودتواین جورچیزافقطحس طرف بیان میشه نه اون مثال هایی کهه زدم.موفق باشی منتظرداستانای بعدیتم هستم
2014/12/29 08:59 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
sweet girl
دختر باروني



ارسال‌ها: 244
تاریخ عضویت: Oct 2014
ارسال: #6
RE: داستان کوتا:{بیاید مثل باران باشیم)
باران گفتي اين يادم افتاد


باز باران، با ترانه ...
میخورد بر بام خانه



...
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟ ...
آن دل دیوانه ات کو؟ ...
روزهای کودکی کو؟ ...
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران ...
گردش یک روز دیرین؟ ...
پس چه شد دیگر ، کجا رفت؟ ...
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست ...
در دل تو ، آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز ...
غرق در غمهای امروز ...
یاد باران رفته از یاد ...
آرزوها رفته بر باد
باز باران ، باز باران ... میخورد بر بام خانه ... بی ترانه ، بی بهانه ... شایدم گم کرده خانه
2014/12/29 09:06 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,537 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,145 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 920 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,075 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,114 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان