زمان کنونی: 2024/09/21, 09:01 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/21, 09:01 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

.:Relax:.

نویسنده پیام
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #10
ریلکس قسمت دوم،بخش چهارم:کدو های شگفت انگیز!!
دیگه از چک نویسم استفاده نمیکنم:/بنظرم چک نویس خیلی بهتر از نسخه پاک نویس داستانه.
.
.
.
.
.
ریلکس قسمت دوم،بخش چهارم:کدو های شگفت انگیز!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

نینا که حسابی کلافه شده بود استین هایش را دوباره پایین داد و زیر لب با حرص:این استین های بلند کوفتی هم میخواد ادمو خفه کنه!!
با عصبانیت در اتاقش را باز کرد و با راه روی بی سر و تهی رو به رو شد،انگار که اتاق نینا به جای اینکه در بالای برج باشد تازه در وسط است!نینا بعد از نگاه انداختن به چپ و راست برای مطمئن شدن از اینکه کسی در راه رو نیست در اتاق را ارام بست و پاورچین پاورچین به سمت پایین برج حرکت میکرد،راه رفتن در همچین راهرویی نینا را به یاد اوت سان مینداخت.جند دقیقه نگذشته بود که احساس کرد نفس هایش سنگین شده و چیزی قلبش را میفشارد. نینا دستش را به عنوان تکیه گاه روی دیوار گذاشت و با ان یکی دستش محکم قلبش را گرفت و شروع به نفس نفس زدن کرد،قطرات عرق از صورتش میچکیدند و مقداری اب دهن از چانه اش اویزان شده بود.تصاویر تیمارستان دور سرش میچرخیدند،صدای زجر ها و ناله ها ، انگار که برعکس مغز نینا روح نینا هنوز ارام نگرفته.
سایه کوچکی که با صدای هرگامش بزرگتر میشد توجه نینا را جلب کرد،از درون راه رو مارپیچی پسری با یک لباس پیشخدمتی بالا امد،بعد از دیدن نینا حول کرد و به سریع به سمتش رفت و دستش را روی کمر نینا گذاشت:ببخشید شاهزاده حالتون خوبه؟
نینا دستش را روی شانه پسر گذاشت و درحالی که نفس هایش را کنترل کرده بود فقط سرش را به نشانه مثبت تکان داد.
پسر ی لبخند زد:فکر کنم اینجا باید گمشده باشید شاهزاده!
نینا کمرش را صاف کرد:اگه بخوایی کمکم کنی بهتره بدونی این کارت از صد تا از کارهای عجیب اون پیرزن بهتره!
پسر با یک خنده ریز:منظورتون مادربزرگ نیکاس؟
نینا به کلافگی:حالا نیکا یا هر کوفتی!-_-
پسر لخندی زد و نینا را به سمت پایین راهنمایی کرد،پس از 10 دقیقه راه رفتن نینا دستش را روی کله پسر گذاشت:ببینم تو منو مسخره کردی؟!
پسر با ترس:عه...ن...ن...شاهزاده خانم این برج قبلا با سنگ قدرت کاملا تسخیر شده!(تسخیر رو توی پست بعدی توضیح میدم)
نینا دستش را برداشت و زیر چانه اش گذاشت:تسخیر؟!هنوزم از این روش قدیمی استفاده میشه؟
پسر درحالی که چشمانش برق میزد:هاه!شاید باورتون نشه ولی تا حالا هیچ ادم با سنگ دیگه ای نتونسته این تسخیرو خنثی کنه!دایی من همیشه بهترین بوده!
نینا:باید دایی فوق العاده ای داشته باشی!
پسر سرش را پایین گرفت:مرده
نینا کمی جا خورد،نفس عمیقی کشید و درحالی که عرق از صورتش پایین میامد:هویی اگه بخوایی بزنی زیر گریه بهتره بدونی من اصلا ادم خوبی نیستم که بخواد دلداری بده!
پسر سرش را بالا گرفت و با همان لبخند:دایی من نمیتونه با گریه من زنده بشه!
نینا:میدونم نباید این سوالا رو بپرسم. ولی چرا مرد؟بخاطر جنگ...؟
پسر:شما از جریان خنگ داخلی خبر دارید؟
نینا:شاید یکمی. ولی به عنوان شاهزاده باید از وضع اینجا با خبر باشم!
پسر:خب...دهکده ما وضعیت خیلی خوبی داشتش.اما 10 سال پیش بعد مرگ ویکتور و ویکتوریا شیزاناکا وضعیت خیلی بهم ریخت. فرید شیزاناکا از طرف آلن شیزاناکا نماینده رسمی گرفته شد. فرید بعد از اینکه از دهکده ها دیدن کرد و مراسم مارو دید و متوجه سنگ قدرت خاصمون شد چند وقت بعد نامه ای از سمتش برای ما فرستاده شد. توش میگفتش که یا باید سنگ قدرت هامونو تحویل بدیم و استخراج بشیم یا اینکه باید نگهشون داریم و وارد ارتش بشیم. برای همین توی قبیله ما دوتا جبهه درست شد که یکیشون میگفت تحویل بدیم و یکیشون میگفت تحویل ندیم و مقابله کنیم. از اون موقع تا الان این جنگ تموم نشده.
نینا:حدس میزدم...ببینم فرید بهتون اخطار نداده؟
پسر:تا حالا نصفی از اعضای دهکدمون عضو ارتش شدن.
.
.
.
.
.
.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2017/01/10 11:57 AM، توسط tired.)
2017/01/05 10:00 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
.:Relax:. - tired - 2016/12/16, 08:58 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/16, 09:00 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/17, 12:03 AM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/17, 12:48 AM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/27, 07:31 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/28, 09:14 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/30, 10:02 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/02, 10:39 PM
ریلکس قسمت دوم،بخش چهارم:کدو های شگفت انگیز!! - tired - 2017/01/05 10:00 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/13, 01:48 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/17, 07:35 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/02/06, 11:46 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  wiki relax tired 3 1,001 2017/01/30 09:48 PM
آخرین ارسال: tired



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان