زمان کنونی: 2024/09/21, 09:18 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/21, 09:18 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

.:Relax:.

نویسنده پیام
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #5
قسمت اول:جهنمی متشکل از خودم،صفحه 4 و 5
هیراعه زیر لب:جدا...؟
بدون فرصت دادن به سورن دسته ای موهایش را به سمت او پرتاب کرد،سورن چشمانش درشت شد و خودش را بر روی زمین پرتاب کرد سپس دستانش را روی زمین گذاشت و لبخندی ژکوندی زد.صدای انفجار تمامی پایگاه را به لرزه انداخت. دانشمندان و پرستاران با ترس سرشان را به سمت موج انفجار برگرداندن سرباز ها با سرعت و پشت سر هم به سمت بازداشگاه حرکت میکردند،از بازداشگاه فقط یک اتاق سوخته باقی مانده بود که درونش را دود فرا گرفته بود،هیراعه درحالی که سرفه میکرد با حالت گیجی از اتاق بیرون امد و سربازی که جلوی در ایستاده بود را حل داد سپس یقه ی گروهبانشان را گرفت و با عصبانیت:اگه تا چند دقیقه دیگه اون پسره اینجا نباشه باید با زندگیت خداحافظی کنی!
صدای آژیر ها تمامی پایگاه را پر کرد،سورن با سرعت و درحالی که میخندید یکی یکی طبقات پایگاه را طی میکرد و وسایل را برای بن بست کردن راه بر روی زمین میریخت یا کارکنان پایگاه را هل میداد.هنگام دویدن در فلزی که دورش با نوار خطر گرفته شده بود و رویش نوشته شده بود"بدون هماهنگی هیچگونه ورودی صورت نگیرد"توجهش را جلب کرد،اب دهنش را قورت داد و در اتاق و باز کرد.
شاید اتاق توصیف خوبی برای سالنی به ان بزرگی نباشد. سالنی که صدای شکنجه بیماران و اه و ناله هایشان همه جا را پر کرده بود،بر روی زمین جا پاهای خونی به جا مانده بود که از رنگش میشد فهمید از مدت ها قبل مانده است،سورن کمی مور مورش شد ولی با شنیدن صدای هیراعه از دور سریع دست به کار شد و میان تمامی اتاق های موجود در سالن به دنبال اتاق شماره ی 1313 میگشت. صدای اه و ناله اعصابش را بهم میریخت ولی چاره ای جز تحمل کردن نداشت. پس از طی کردن مسافت زیادی و گشتن اتاق ها بالاخره به اتاق شماره 1313 رسید...دری که رویش جای دست خونی مانده بود...دستگیره در را به ارامی باز کرد،نور بسیار شدیدی از درون اتاق به بیرون تابیده شد...اتاق کاملا سفید بود...مکعبی 120 در 120 متر که دختری در وسط ان اتاق نشسته بود...دختری با موهای بلند خرمایی که تا کمرش میرسید،تیشرت و شلواری نارنجی...دختر نگاهش را به سمت سورن برگرداند و لبخند گرمی تحویل سورن داد:بالاخره اومدی سورن؟
شرمنده برای اینکه دیر اپدیت کردم. اخه امتحاناست و این مشکلات دیگه....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کریسمس هم مبارکمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
.
.
.
.
.
پ.ن:وقتی مانگاکا شدم از اینا بلد شدم بکشم خیلی هاتو زخمی میکنم....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 

 
2016/12/25 10:58 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
.:Relax:. - tired - 2016/12/16, 08:58 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/16, 09:00 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/17, 12:03 AM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/17, 12:48 AM
قسمت اول:جهنمی متشکل از خودم،صفحه 4 و 5 - tired - 2016/12/25 10:58 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/27, 07:31 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/28, 09:14 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2016/12/30, 10:02 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/02, 10:39 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/13, 01:48 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/01/17, 07:35 PM
RE: .:Relax:. - tired - 2017/02/06, 11:46 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  wiki relax tired 3 1,001 2017/01/30 09:48 PM
آخرین ارسال: tired



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان