زمان کنونی: 2024/07/01, 10:26 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/07/01, 10:26 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

"پالاس هتل تاناتوس"داستانی در ژانر وحشت

نویسنده پیام
zari.f
anishtain`s adopted daughter



ارسال‌ها: 725
تاریخ عضویت: Sep 2013
اعتبار: 218.0
ارسال: #20
RE: "پالاس هتل تاناتوس"داستانی در ژانر وحشت
پس از صرف شام، تا نزدیک نیمه شب درآن سالن کوچک خلوت، ژان مونیه درکنار کلارا کربی شا نشسته بود و سخن‌هایی می‌گفت که ظاهرا در دل زن جوان موثر می‌افتاد. سپس قبل از رفتن به اتاق خود سراغ آقای بوئرس تچر را گرفت و رئیس هتل را در اتاق کارش، در برابر دفتر بزرگ گشوده‌ای نشسته دید. آقای بوئرس تچر حاصل جمع ارقام را بررسی می‌کرد و گاه گاه با قلم قرمز روی یکی از سطرها خط می‌کشید.

- سلام آقای مونیه! چه فرمایشی داشتید؟ آیا از دست من خدمتی برمی‌آید؟

- - بله، آقای بوئرس تچر.... لااقل امیدوارم. آنچه می‌خواهم بگویم باعث تعجب شما خواهد شد. یک تصمیم ناگهانی... خوب، رسم زندگی همین است، خلاصه، آمده ام به شما بگویم که تصمیم من عوض شده است دیگر نمی‌خواهم بمیرم.

آقای بوئرس تچر حیرت زده سرش را بلند کرد: جدی می‌گویید،آ قای مونیه؟

مرد فرانسوی گفت: می‌دانم که درنظر شما آدم غیر منطقی جلوه خواهم کرد ولی اگر اوضاع و احوال تازه ای پیش بیاید آیا طبیعی نیست که تصمیم‌های ما هم تغییر بکند؟ یک هفته پیش که نامه شما به من رسید، خودم را ناامید و تک و تنها دردنیا حس می‌کردم. و باور نداشتم که مبارزه در این جهان دیگر فایده ای داشته باشد. امروز همه چیز تغییر کرده است... واین همه مرهون شماست، آقای بوئرس تچر.

-مرهون من، آقای مونیه؟

-بله، چون خانمی ‌که مرا به سرمیز او بردید این معجزه را کرده است. خانم کربی شا زن جذابی است، آقای بوئرس تچر.

-من که به شما گفته بودم، آقای مونیه.

-جذاب و شجاع. وقتی که از زندگی فقیرانه من باخبر شد قبول کرد که شریک این زندگی شود. لابد تعجب می‌کنید؟

-ابدا. ما این جا به دیدن این اتفاقات ناگهانی عادت داریم. من از شنیدن این خبر خوشحالم و به شما تبریک می‌گویم. آقای مونیه، شما جوانید، خیلی جوان.

-پس اگر ایرادی ندارید، فردا من و خانم کربی شا از این جا می‌رویم.

-بنابراین خانم کربی شا هم مثل شما صرف نظر می‌کند از..؟

- بله البته. به علاوه خودش هم تا چند دقیقه دیگر این را به شما خواهد گفت. فقط یک موضوع کوچک باقی می‌ماند که نمی‌دانم چطور مطرح کنم... آن سیصد دلاری است که به شما پرداختم و تقریبا کل دارایی من بود آیا برای همیشه به حساب هتل تاناتوس منظور می‌شود یا لااقل قسمتی از آن قابل برگشت است تا من بتوانم بلیت سفرمان را تهیه کنم؟

-ما آدم‌های درستکاری هستیم آقای مونیه. ما هرگز بابت خدماتی که عملا انجام نداده ایم پولی نمی‌گیریم. فردا صبح اول وقت صندوق هتل به حساب شما از قرار روزی بیست دلار بابت پانسیون و خدمات رسیدگی می‌کند و مابقی را به شما برمی‌گرداند.

-شما بسیار شریف و بزرگوارهستید! آقای بوئرس تچر، نمی‌دانید چقدر نسبت به شما احساس قدردانی می‌کنم! خوشبختی دوباره... زندگی تازه.....

آقای بوئرس تچر گفت: درخدمتم آقای مونیه.

به دنبال ژان مونیه که از اتاق بیرون می‌رفت و دور می‌شد نگریست. سپس با انگشت دگمه زنگ را فشار داد و به خدمتکار گفت: آقای سارکونی را بفرستید پیش من.

چند دقیقه بعد نگهبان وارد شد: مرا خواسته بودید آقای رئیس؟

- بله. سارکونی همین امشب گاز را وارد اتاق 113 بکنید.... حدود ساعت دو بعد از نیمه شب.

- آیا قبلا باید گاز خواب آور را هم وارد کنم؟

- گمان نمی‌کنم که لازم باشد... او خواب بسیار خوشی می‌کند... برای امشب همین کافی است، سارکونی. همان طور که قرار بود فردا شب نوبت دو دختر اتاق 17 است.

وقتی که نگهبان بیرون می‌رفت، خانم کربی شا در آستانه اتاق پدیدار شد. آقای بوئرس تچر گفت: بیا تو. داشتم دنبالت می‌فرستادم. مهمانت آمد و خبر رفتنش را به من داد.

زن گفت: گمانم لایق مشتلق باشم. کار خوب و کاملی انجام دادم.

-و خیلی هم سریع.... این را به حساب می‌آورم.

- پس برای همین امشب است؟

-برای همین امشب است.

زن گفت: طفلک! خیلی مهربان بود و خیلی هم احساساتی...

آقای بوئرس تچر گفت: همه شان احساساتی اند.

زن گفت: ولی توهم خیلی بی رحمی. درست درلحظه ای که دوباره به زندگی دل می‌بندند سر به نیستشان می‌کنی.

-گفتی بی رحم؟ اتفاقا رحم و مروت ما در انتخاب همین لحظه است که آشکار می‌شود. این مرد دغدغه مذهبی داشت که من آن را رفع کردم.

نگاهی به دفتر خود کرد و گفت: فردا نوبت استراحت است. ولی پس فردا تازه واردی برای تو هست. او هم بانکدار است منتها این بار سوئدی است. این یکی خیلی هم جوان نیست.

زن که در رویای خود سیر می‌کرد: از این پسر فرانسوی خوشم آمده بود.

مدیر با لحن تندی گفت: شغل که به میل و اختیار نیست. بیا بگیر، این هم ده دلار دستمزد، به اضافه ده دلار پاداش.

کلارا کربی شا گفت: متشکرم.

و چون اسکناس‌ها را درکیف دستی خود می‌گذاشت آهی کشید.

همین که او رفت، آقای بوئرس تچر قلم خود را برداشت و با دقت به کمک یک خط کش فلزی، بر روی یکی از نام‌های دفترش خط قرمز کشید.
2013/11/03 06:34 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: "پالاس هتل تاناتوس"داستانی در ژانر وحشت - zari.f - 2013/11/03 06:34 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  انواع ژانر amirmohammad 4 2,049 2018/10/27 07:17 PM
آخرین ارسال: Franky
  معرفی کتاب "خیابان وحشت" shizuko yagami 3 1,275 2017/07/07 05:27 PM
آخرین ارسال: Mmpunisher
  سومین کتاب داستانی پرفروش دنیا! one piece 2 2,311 2014/03/31 07:54 PM
آخرین ارسال: .:prince jun misugi:.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان