خلاصۀ کتاب دوم؛ پرواذ
توی کتاب دوم سایمون اسکلت دام دانیال رو پیدا میکنه، دام دانیال یه انگشتر داره که نمیذاره بمیره، هر چند که اسکلت شده. سایمون فکر میکنه حق اون بوده که کارآموز بشه برای همین با دام دانیال قرارداد میبنده که کارآموزش بشه. دام دانیال هم نقشه میریزه که مارسیا رو بکشه و دوباره جادوگر ویژه بشه، برای همین یه سایه برای مارسیا میفرسته که اونو اذیت میکنه. مارسیا برای خلاص شدن سایه به یه سایه نگهدار احتیاج داره که با کمک پروفسور ویزل اونو میسازه. سایمون با دستیار پروفسور دست به یکی میکنه و قطعات اسکلت دام دانیال رو توی دستگاه سایه نگهدار میذاره. اینجوری یواش یواش دام دانیال رو به برج جادوگری منتقل میکنه. توی این گیر و ویر، سیپتیموس با مکان نگهداری نسخه های خطی آشنا میشه که جای خیلی جالبیه و پر از اسرار عجیب غریبه. سایمون یه روز به بهونۀ اسب سواری شاهزاده رو میدزده و با خودش به زمین های بد میبره. زمین های بد چون توش پر از یه جور کرم خاکی غول پیکر گوشتخوار به اسم وورم هست به این اسم معروفه. سایمون اونجا یه پناهگاه درست کرده. اسکلت دام دانیال یه طلسم به سایمون میده که باهاش میتونه پرواز کنه. شاهزاده اونجا متوجه نقشه سایمون میشه و با هر بدبختی که شده فرار میکنه. ولی سیپتیموس و دوستش بیتل که توی مکان نگهداری نسخه های خطی باهاش آشنا شدن دنبال شاهزاده میگردن و به شهر بندری میرن. البته قبلش پیش جادوگر مادر (فرمانده جادوگرهای ووندرون) میرن و اون راهنماییشون میکنه که به بندر برن و از مرد غریبۀ سیاه پوش دوری کنن و به سیرک نرن. اونا توی بندر شاهزاده رو که میخواست طبق قرار باستانی به بیدار کشتی اژدها بره (چون اون روز آخرین فرصت برای این دیدار بوده فرصت نکرده بود خودش رو به قلعه برسونه و خبر سالم بودنش رو بده) رو میبینن. همین طور اون مرد سیاه پوش رو که دنبال شاهزاده میگشته و اونا با هر بدبختی شده از دستش فرار میکنن
اونا برای دیدار با کشتی اژدها به باتلاق های مرام توی کلبۀ عمه زلدا میرن ولی توی راه با سایمون درگیر میشن و با سختی شکستش میدن ولی سایمون دست بر دار نیست و دوباره بهشون حمله میکنه. این بار اونا با استفاده از کشتی اژدها میخوان فرار کنن که سایمون کشتی اژدها رو مجروج میکنه (این کشتی یه ازدها هست که هاتپ را اونو به کشتی تبدیل کرده، بنابراین این کشتی هم زنده هست و هم میتونه پرواز کنه) عمه زلدا کمک میکنه که کشتی رو به قلعه ببرن که در امان باشه و سایمون هم آخرین قطعه اسکلت دام دانیال (کله اش رو مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) رو به دستیار پروفسور میده. مارسیا که از قضیه خبر نداره داره اون قطعه رو به اتاقش میبره که یه ذره قبلترش شاهزاده و سیپتیموس متوجه اسکلت دام دانیال توی دستگاه میشن (بخاطر بچه اژدهایی که سیپتیموس پیداش کرده) و به مارسیا هشدار میدن ولی دیر شده چون اسکلت از دست مارسیا میفته و اسکلت دام دانیال رو کامل میکنه
دام دانیال سعی میکنه به مارسیا حمله کنه و مارسیا باید اونو شناسایی کنه. شناسایی یه جور ورد برای نابودی اون اسکلته ولی سایه ای که برای مارسیا فرستاده شده بود (روح کارآموز قبلی دام دانیال) مانع از اجرای درست شناسایی میشه و دام دانیال داره پیروز میشه که سیپتیموس جلوی سایه رو میگیره و اونو شکست میده. در نتیجه دام دانیال بازم شکست میخوره (ولی از بین نمیره) سایمون هم که با طلسم پروازش به برج جادگر اومده بود فرار میکنه و توی راه فرارش یه گلولۀ آتشین به کشتی اژدها میزنه که اونو تقریبا میکشه. سیپیتموس طلسم پرواز رو ازش میگیره و تهدیدش میکنه که دیگه به قلعه نیاد. عمه زلدا، شاهزاده و سیپتیموس کشتی رو احیا میکنن ولی حالش تا آخر کتاب چهارم خوب نشده بود. راستی اینجا هم میفهمن که اون غریبۀ سیاه پوش همون پدر شاهزاده بوده که توسط دزدان دریایی اسیر شده بود. البته پدر شاهزاده یه دریانورده و دوباره میره دریانوردی.
ببخشید اگه خیلی قاطی پاطی شده
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه