white knight
ارسالها: 1,236
تاریخ عضویت: Dec 2014
اعتبار: 560.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
بدون حرف مدتی به آن دو نگاه کردم نیازی نبود بیشتر از این قضیه رو کش بدیم ونیازی نبود که وانمود به چیزی کنیم توی مدت زندگیم در گروه دراگون فهمیده بودم همه ی اعضای یه گروه فرماندن و فقط کسی که بیشتر میتونه بقیه رو کنترل و رهبری کنه در جلوی اونا وایمیسه انطباق با مفهوم جدید فرماندهی توی این گروه کوچک بنظر زمانبر میومد از طرفی کسی رو سرزنش نمیکردم حداقل یه مدت طول میکشید که با هم هماهنگ بشیم بنابراین بحث رو عوض کردم : دیگه هر چی بوده گذشته بریم دنبال یونو.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/06/23 11:52 PM، توسط white knight.)
|
|
2016/06/23 11:51 PM |
|
Miikasa Ackerman
ارسالها: 1,579
تاریخ عضویت: Dec 2015
اعتبار: 284.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
پوزخندی به پرسیلا میندازم:جدی؟حفاظت از کشور؟
یعنی اگه بهت گفتن کیتارا رو دستگیر کنی و به نیروگاه
شکنجه بفرستی میفرستی؟
اشاره ای به همه کردم:شما ها شما ها خودتونم نمیدونید
چرا اینجایید
پوزخندی میزنم و گرده های طلایی دورم پخش میشوند
و از بین ان ها میروم
|
|
2016/06/23 11:51 PM |
|
white knight
ارسالها: 1,236
تاریخ عضویت: Dec 2014
اعتبار: 560.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
با همون لحن محکم میگم: من برای حفاظت از مردم بی پناه اینجام قضیه کیتارا هم به ماموریتم ربطی نداره...
ارورا رفته بود رو به بقیه میکنم:حالا میخواین چیکار کنیم بریم دنبال یونو یا اررورا؟
|
|
2016/06/23 11:53 PM |
|
ღ♪ℓ¡αŋα♪ღ
ارسالها: 97
تاریخ عضویت: Feb 2016
اعتبار: 12.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
ماریا میخواست با ستاره ها بدنبال ارورا برود که سریع گفتم : ولش کن بزار بره
ماریا : اما ...
گفتم : ما کارهای مهم تری برای انجام دادن داریم ، اگه همینطور وقتمون رو صرف دعواهای مسخرمون که بخاطر کنار نیومدنمون باهمه بکنیم به هیچ جا نمیرسیم پس بهتره زود تر بریم دنیال یونو ...
|
|
2016/06/23 11:57 PM |
|
Miikasa Ackerman
ارسالها: 1,579
تاریخ عضویت: Dec 2015
اعتبار: 284.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
از زبون کلاغم:
"به سمت پرسیلا میرم و نامه را میندازم
نامه ای که از نیروگاه فرستاده اند،نامه را میخواند
تعجب و ترس را در صورتش میبینم به شدت ناراحت شده است"
|
|
2016/06/23 11:57 PM |
|
مین جی
اونی که همیشه بهت لبخند می زنه
ارسالها: 2,941
تاریخ عضویت: May 2015
اعتبار: 431.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
سرینا:من میرم دنبال ارورا .... بهم اطمینان کن پرس ...ما با هم برمیگردیم... شما ماموریت رو ادامه بدین...خواهش می کنم پرس ... شاید فکر کنی مسخرس ...ولی اول باید یاد بگیریم به همدیگه اعتماد کنیم...
اگه نزاری پس به عنوان یه ادم عادی این کارو میکنم.باید برم . تو با گروه ادامه بده و جوری رفتار کن که انگار هرگز منو ندیدی!
ولی اگه بزاری بهت قول میدم با ارورا برگردم.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/06/24 12:00 AM، توسط مین جی.)
|
|
2016/06/23 11:58 PM |
|
white knight
ارسالها: 1,236
تاریخ عضویت: Dec 2014
اعتبار: 560.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
سرم را با علامت مثبت به ماریا تکان دادم اما نامه ای که از سمت ارورا به دستم رسیده بود اصلا چیز خوبی نیست نامه گفته بود که کیتارا اطلاعات ارزشمندی داره وباید دنبال اون هم باشیم وازش حرف بکشیم این ماموریت رو به من و وویلا داده بود:پس زود برگرد چون ظاهرا قراره دو گروه بشیم من ووویلا باید بریم دنبال کیتارا.
نامه را در دستم مچاله کردم و خطاب به فرمانده ای که آنجا نبودگفتم:خوب کارتو بلدی.
|
|
2016/06/24 11:59 AM |
|
مین جی
اونی که همیشه بهت لبخند می زنه
ارسالها: 2,941
تاریخ عضویت: May 2015
اعتبار: 431.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
من رفته بودم... رفته بودم دنبال ارورا...باید باهاش حرف میزدم... وقتی بعد از نیم ساعت پیداش کردم .... ناگهان به سمتم برگست و گارد گرفت... من دستامو خیلی اروم باز کردم
ماریا:چیزی نیست...من اینجا یه عضو منتخب نیستم ..من فقط ماریا هستم.... ماریا استار ...تنها چیزی که میدونم همینه.(نگاهم اروم و معثومانه بود و لحنم بالطافت)
مقداری ارامش در صورتش نمایان شد...
|
|
2016/06/24 11:28 PM |
|
Miikasa Ackerman
ارسالها: 1,579
تاریخ عضویت: Dec 2015
اعتبار: 284.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
"شانه ای بالا انداختم و گفتم":خب اینجا چیکار میکنی؟
"و تکه ای مکبی شکل طلایی رنگ را درست کردم و به سمت دریاچه
که حالا به خاطر وجود ماریا روشن تر شده بود پرت کردم،خطوط طلایی
در میان اب جریان پیدا کرد و لحظه ای بعد خاموش شدند"
پرسید:با قدرتت چیکار میکنی...یعنی
|
|
2016/06/25 12:08 AM |
|
مین جی
اونی که همیشه بهت لبخند می زنه
ارسالها: 2,941
تاریخ عضویت: May 2015
اعتبار: 431.0
|
RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من
ماریا:داری چی کار می کنی؟
من ...باید چیزی رو بهت بگم ارورا.متاسفم که جلوتو گرفتم ولی این به خاطر همه بود .حالا اینجام نه به عنوان یه منتخب وظیفه شناس.به عنوان یه دوست!
من اینجام ...حالا حرفاتو بزن.
به من با تعجب نگاه کرد:کی گفته من باهات حرف دارم؟
ماریا:می دونم دلت می خواد به یه نفر بگی .به من بگو .
(خودمو محکم کردم.) من امادم .همه چیزو بگو .من دیوارم!
دست هایش را به لباسش چشباند و یواشکی چنگ زد!
|
|
2016/06/25 11:25 AM |
|