ایفای نقش خیالی Noragami

[negar9]

یهو چشمم به بدن هینا میوفته!میکشمش کنار و میزارمش توی سطل اشغال(مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)تا امن باشه جاش!و میرم دنبال هینا دستشو میگیرم میبرمش بالای تیر برق(مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)

_هوووو!حالت خوبه؟

 

[hina.chan]

درحالی که بالای تیر برق ایستاده بودم و نفس نفس میزدم به پسری که بنظر آشنا میومد نگاه کردم
(تو....اونا....چین؟....)
نفسم میاد سرجاش و یه نفس عمیق میکشتم
((فکر کنم تا فردا باید ایفا رو متوقف کنیم -__- ))

[negar9]

خب اونا ایاکاشین دقیقا نمیدونم کی این اسمو روشون گذاشته ولی توی جاهای تاریک و خلوت می پلکن!

(پس تا فردا^^)
 

[hina.chan]

(بیایید شروع کنیم ^^ ))
با تعجب
(آیاکاشی؟! تو هم اونا رو میبینی؟! )
یه آیاکاشی پرید سمتمون پس سریع پریدم روی یه ساختمون

[negar9]

میرپرم بالای همون ساختمون!

خب اره!موجوداته خشنی هستن!

 

[hina.chan]

آیاکاشی ها حمله کردن و شروع کردیم به دویدن
(چطوری....میشه...از دستشون خلاص شد؟!)

[negar9]

برمیگرم عقب یه لگد محکم به یه ایاکاشی اولی میزنم و اونا یکم به عقب پرت میشن و دوباره برمیگردم جلو

خب با تفنگ!!!!امتحان کردم میشه!


 

[hina.chan]

درحالی که از ترس میدودیم داد زدم
(اخه تنفگ از کجا پیدا کنیم؟!)

[negar9]

از جیبم یه تفنگ(مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)در میارم و نشونه گیری میکنم!و.....بنگ!!

از اینجا میاریم!بیا بگیر اینو!

یه تفنگ پرت میکنم سمتت!

 

[hina.chan]

تفنگ تو دستم اینور و اونور میشه و با ترس و تعجب
(این دیگه از کجا اومد؟! من نمیدونم چطوری ازش استفاده کنم!)
پرتش میکنم سمت خودت