ایفای نقش خیالی Noragami

[Manaka]

خوابم میومد بازم ولی بیشتر گشنم بود.
رفتم سر یخچال و یه مربا در اوردم و نون های توست رو داخل توستر گذاشتم و بعد نون و مربا گرفتم و شروع به خوردن کردم .
یاد کارولین افتادم:یعنی اون حالا حالش خوبه؟
بعد سرم رو تکان دادم و گفتم:به من که ربطی نداره-_-

[پرنسس کارولین]

(پشت سر الیس ظاهرشدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه با جدیت درحالی که به دیوار تکیه داده بودم گفتم ):اِه؟ من برات مهمم؟

[Manaka]

(2015/08/03 09:37 PM)'پرنسس کارولین' نوشته شده توسط:  (پشت سر الیس ظاهرشدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه با جدیت درحالی که به دیوار تکیه داده بودم گفتم ):اِه؟ من برات مهمم؟

 

سرم را به حالت تاسف تکان دادم و گفتم: میدونستی ظاهر شدن تو خونه ی یه شخصی مخصوصا که اون من یعنی آلیس اسکارلت باشه اِندِ بی شخصیتی طرف رو میرسونه؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد گفتم:نه مهم نیستی ولی چون مسئولیتت با من بود یکم نگران بودم که اونم برطرف شد و دارم فک میکنم چقدر احمق بودم که یگوشه از ذهنمو واسه فکر کردن به تو مشغول کردم.
بعد نیشخند زدم.


 

[پرنسس کارولین]

(سرمو انداختم پایین درحالی که خیلی عصبانی بودم دستمو سمتش دراز کردم ): هِی قدرتام تحلیل رفته یکم از قدرتتو بهم باید بدی....
راستی همه سالم بودن ؟
اها شینکیمم بهم بده 

[Manaka]

(2015/08/03 10:06 PM)'پرنسس کارولین' نوشته شده توسط:  (سرمو انداختم پایین درحالی که خیلی عصبانی بودم دستمو سمتش دراز کردم ): هِی قدرتام تحلیل رفته یکم از قدرتتو بهم باید بدی....
راستی همه سالم بودن ؟
اها شینکیمم بهم بده 

 

یکم فکر کردم و گفتم:هوووم منم خیلی قدرت ندارم ولی سعیمو میکنم ...... آره همه سالم بودن.
بعد با تعجب گفتم:مگه شینکیت پیش خودت نیست؟؟؟؟؟صبح تو جنگلم نبود البته فک کنم خیلی دقت نکردم اما اونجایی که من بودم نبود.


 

[پرنسس کارولین]

(درحالی که یقشون گرفته بودم سرش داد زدم ):یعنی چی ؟ ها ؟ تو تنها کسی بودی که هوشیار بوده ....دیگه نه وونمیزارم مثل اون دفعه باعث نابودی شینکیم شی ...نه نمیزارم ....
(در حالی درحال ترک کردن خونه هستم ):بهت وقت کمی میدم پیداش کنی واگرنه ....

[Manaka]

(2015/08/03 10:17 PM)'پرنسس کارولین' نوشته شده توسط:  (درحالی که یقشون گرفته بودم سرش داد زدم ):یعنی چی ؟ ها ؟ تو تنها کسی بودی که هوشیار بوده ....دیگه نه وونمیزارم مثل اون دفعه باعث نابودی شینکیم شی ...نه نمیزارم ....
(در حالی درحال ترک کردن خونه هستم ):بهت وقت کمی میدم پیداش کنی واگرنه ....

 

من هم با عصبانیت گفتم:من گمش نکردم کارولین من گمش نکردم ..... من اگه قرار باشه سر چیزی که مسئولش بودم مسئولیت قبول میکنم ولی علاوه بر اینکه من  مسئول نبودم گم شدنش به من ربطی نداره.
بعدشم تو میتونی با پیوندی که بین تو و اونه اونو پیدا کنی.


 

[پرنسس کارولین]

(2015/08/03 10:19 PM)'Manaka' نوشته شده توسط:  

(2015/08/03 10:17 PM)'پرنسس کارولین' نوشته شده توسط:  (درحالی که یقشون گرفته بودم سرش داد زدم ):یعنی چی ؟ ها ؟ تو تنها کسی بودی که هوشیار بوده ....دیگه نه وونمیزارم مثل اون دفعه باعث نابودی شینکیم شی ...نه نمیزارم ....
(در حالی درحال ترک کردن خونه هستم ):بهت وقت کمی میدم پیداش کنی واگرنه ....


 

من هم با عصبانیت گفتم:من گمش نکردم کارولین من گمش نکردم ..... من اگه قرار باشه سر چیزی که مسئولش بودم مسئولیت قبول میکنم ولی علاوه بر اینکه من  مسئول نبودم گم شدنش به من ربطی نداره.
بعدشم تو میتونی با پیوندی که بین تو و اونه اونو پیدا کنی.


 

 

اِه؟ خب اگه ابنطوری بود خودم پیداش میکردم ....فراموش کردی ؟ قدرتای من خیلی محدود شده ...طورل میکشه که دوباره ارطباتم با شینکیم برقرار شه ...

 

[hina.chan]

دیگه باید میرفتم مدرسه...
بلند شدم و حاضر شدم و داشتم میرفتم که...
مادر با نگرانی (کجا میری عزیزم و که هنوز خوب نشدی؟)
(من خوبم دیگه باید برم مدرسه)
و از خونه خارج شدم

[an Uchiha]

به درخت تکیه دادم و به شمشیر نگاه کردم...خب طریقه ی استفاده از اون چطور بود؟! اصلا چطور میشد به حالت اول برش گردوند؟!
اهی کشید و شمشیر رو کنار گذاشت...
ــ من الهه ی خشمم...ولی هیچ چیز ندارم...هیچ کاری هم نمی تونم انجام بدم. این چه طرزشه!!