ایفای نقش عید و دنیای انیمه ها

[زهرا12]

(جناب سونیا ما که دوریم باید به انجمون بگی)
 تقریبا به بقیه رسیده بودیم.اشکام امون نمیدادن.همین طور داد میزدم
- بچه ها بیاین کمک.. بچه ها...
 

[youi]

(اخرين احظه ها ك جون مي دادم دست اسونا رو فشار دادم و تو گوشش گفتم)منو ببخش دوست خوبم بابت همه چيز اميدوارم تورصدمه اي نبيني چون بچه ها به تو احتياج داررن(اسونا همش اين جمله رو تو ذهنش مرور مي كرد)

[زهرا12]

(یوی این رو مرور میکرد مگه نه؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
- نه.. نمیزارم بچه ها یه چیزی بیارین گلوله رو بکشم بیرون

[youi]

(نه ديگه اين جمله رو به اسونا گفتم اسونا همش مرور مي كرد)مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
سرم روي پاهاي اسونا بود و بدنم سرد سرد بود...ديگه اخرين دقيقه ها بود كسي اميدي به زنده موندنم نداشت.

[زهرا12]

- صبر کن فقط چند دقیقه... بزار دنبال گیاه دارویی بگردم خواهش میکنم
از اونجایی که ما بیرون از سالن بودیم و تقریبا گیاه پیدا میشد دنبال گیاه میگشتم.اشکهام به سرعت میریخت.پشتم سوزش داشت و دسمم درد داشت
 

[youi]

(بچه ها بهت گفتن اسونا بايد بريم بزار يويي بمونه ديگه اميدي بهزنده بودنش نيست خودت رو اذيت نكن)من به سختي گفتم درست مي كن اسونا تو هم زخمي شدي...(بازم مثل هميشه با همون صداي ارومي ك به سختي قابل شنيدن بود)

[زهرا12]

داد زدم
- یعنی اینقدر بی رحمین؟ اینقدر سنگدلین؟ هنوز زندس میبینین؟
(البته تمام بچه ها نگفتن)

[youi]

(با همون حالم  دادم)اسونا اونا بي رحم نيست فقط خب من يه خوناشام هستم و مي دوني ك نبود خوناشام ها به نفع همس پس برو.

[ali#_#]

من از اون دور دور ظاهر شدم

از دست انجمون فرار کردم و انجمون پیش شمشیر زنا موند


تقریبا میتونستم خودمو کنترل کنم

رفتم پیش اسونا و گفتم یه راه برای نجات مردگان هست بگم؟؟

[youi]

(هنوز نمردما فقط اخرين دقيقه هاي زندگيم بودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)اونجا ك چشمام رو  بستم از بي حالي بود مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)