زمان کنونی: 2024/11/06, 05:18 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:18 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.86
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ماجراى رمضون

نویسنده پیام
!Sultan
I’m a girl

*


ارسال‌ها: 2,181
تاریخ عضویت: Oct 2015
اعتبار: 1425.0
ارسال: #1
ماجراى رمضون
خب تو اين تاپيك ميخوام در مورد گذروندن ماه رمضون از زبون خودم صحبت كنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
گفته باشم از اونجایی که بنده یه دختر فانتزیم همه ی ماجرا رو باور نکنین بلاخره داستانه مثل واقعیت نمیشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
كه رو هم رفته يه داستان ميشه

تاپيك نظرات در مورد داستان:https://www.animpark.net/thread-24130.html
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2017/01/15 01:37 PM، توسط !Sultan.)
2016/06/07 03:32 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
!Sultan
I’m a girl

*


ارسال‌ها: 2,181
تاریخ عضویت: Oct 2015
اعتبار: 1425.0
ارسال: #2
RE: ماجراى رمضون
روز اول

يك صبح زيباى دلنشين بود ....با صداى اواز پرندگان بهارى........
كات كات!!!!!!! برداشت بعدى !يعنى چى بهار !!!!پرنده كجا بود؟!!!

شب بود . ساعت ٣ نصفه شب بلند شده بودم براى سحرى . يه سفره ى خيلىىىىىىىىىىى بزرگم براى بچه ها پهن كردم
همه پاى سفره نشسته بودن (همه و همه هم نه فوقش ٥ يا حد اكثر٤ نفرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهكه اونا هم شامل=ارن،مليكا،مين جى و .....) خب در سفره همه چيز بود!! از كشمش گرفته تا كنجد از الو گرفته تا هلو از نارنج گرفته تا نارنگى!!
خلاصه همه چى تو سفره بود كه بچه ها مونده بودن از كدوم يكى شروع كنن واسه فكر كردن ٢٠ دقيقه از وقتمون تلف شد!
واسه شستن دست ها ١ دقيقه براى چيدن ظرف ها ١٠ دقيقه و اخرم ٥ دقيقه واسه خوردن سحرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بچه ها همه رفتن واسه نماز و با خدا راز و نياز كردن . منم از خدا خواستم ماه رمضون خوبى رو در پيش داشته باشيممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد تصميم به خوابيدن گرفتيم!
من هر چى سعى كردم خوابم نبرد و مجبور شدم محيط رو يه مقدار با موسيقى در انزوا فرو ببرم تا خوابم ببره و اخرم برد!
ساعت ١١ظهر لطفا نخندينمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بله ساعت ١١ ظهر بلند شدم ! با موهايى رو هوا رفته از انيشتين هم رد كرده بودم مواجح شدممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
البته طبيعى بود وقتى يه بنده خدايى اول صبحى ميره حموم چه انتظارى داره:/
خب الكى اومديم تو پارك گشتيم تا شايد وقتم سپرى بشه اما بازم طاقت نيوردم مجبورى دوباره رفتم حموممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در كمال ناباورى مادرم با چهره اى متعجب و دهنى به اندازه ى دو متر باز شده من را ديد كه به طرف حمام حجوم مى اورم!(بد برداشت نكنين خب معلومه تعجب ميكنه!هر روز حموم عجيبه ديگهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
خب اين قسمت فعلا تمومه!
ادامه ى روز اول بعد از اذان مغرب!
2016/06/07 03:52 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
!Sultan
I’m a girl

*


ارسال‌ها: 2,181
تاریخ عضویت: Oct 2015
اعتبار: 1425.0
ارسال: #3
RE: ماجراى رمضون
روز دوم

اولش فکر میکردم بیدارم!
تویه یه جای خیلی قشنگ داشتم قدم میزدم! یه سفره کنار یه رودخانه ی پر اب پهن شده بود قاصدک ها پرواز میکردن و..............
با بچه ها سر سفره نشسته بودم اما صورت بچه ها پیدا نبود!
بعد از خوردن غذا .................... بنگ بونننگ بیننگگ بلنگ کلنگ چلنگ
من: وایییییییییییییییییییییییییییییییییی خدا چی شده!!!!!!!!!!!!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
والده: وقت بیدار شدن دختر تا کی میخوابی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من با نگاهی معصومانه:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
والده: دختر جون تو تا منو نخندونی دست بردار نیستی نه؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من: نووووووووووووچ^^

خب قضیه ی بیدار شدن که تموم شد میریم سررررررررررررررررررررراااااااااااااااااغغغغغغغغغغغغغغ سراغ چی؟!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اها حالا یادم اومد!!
قرار بود به داداشم یاد بدم چطوری تو مسابقه ی نقاشی نقاشی برنده بشه!
خب رفتم پیش دادش گلم که رو مبل نشسته بود.
من: اماده ای داداشی؟
داداش: اره چرا که نه!

خب ابتدا با کشیدن دایره داداشم شروع کرد مثلا قرار بود خورشید بگشیم ولی کاکل پسر ما اومد برامون خر بزه کشید0.O
حالا از کشیدن خر بزه دست برداشتیم رفتیم سراغ کشیدن حیوون ما گفتیم گربه بگشیم ایشون اومدن شیر کشیدن!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ما میگیم چرا شیر؟!
میگه: خب از یه خانوادنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد از اون چشتون روز بد نبینه........................ این دیگه خصوصیهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
رفتیم روی مبل نشستیم گفتیم برای اینکه حوصلمون سر نره یه نقاشی بکشیم
یه مداد برداشتم به یه کاغذ شروع کردم به کشیدن در پایان کار یه نقاشی قشنگ تحویل گرفتم البته هنوز کامل نیست!(تو مملستان میذارم دوستان ببیننمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
والده ی گرامی اومد پیشم و باهم در باره ی وضعیت زندگی مردم صحبت کردیم!(اخه اینم شد مشغله! بابا جان به زندگی خودت بچسپ چکار مردم داری تو!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
من سعی کردم بحث رو عوض کنم در مورد ماه رمضون صحبت کنم که متاسفانه دوباره والده بحث رو کش داد به وضعیت مالی مردم در ماه رمضان!
ما گفتیم تا دیر نشده در بریم و به بهانه های مختلف تونستیم از وضعیت ناجوری که بوجود اومده بود در بیایم!
بخاطر علاقه ی زیادی که من به ابجی داداشم دارم هر سه هفته یه بار اونا رو بغل میکنم(بیش از اندازه لوس میشنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
اول نوبت داداش گلمان رسید امد در بغل گرامی خواهر گلش نوبت ابجی رسید!
ابجی: من نمیزالم بغلم کنییییییییییییییییییییییی.
من: خب نمیکنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در کمال ناباوری خانه پر از اب شد ان هم در 3 ثانیه
دلیل: به علت نپرسیدن دلیل بغل نخواستن ابجی و اب ریزنش فراوان چشم ابجی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عجبا از دست این بچه های این دور و زمونه!
من: بفرما چی میخوای ابجی گل و گلاب و سمبل و ممبل کمبل و .......................
ابجی: شوکولات میخواممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

من:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در کمال تعجب بعلهههه در کمال تعجب اخه بخاطر یه شکلات!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اه راستی یادم رفت اون بچست !مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

من: باشه ابجی جان اینم یه شکلات خوشمزه برای تو^-^
ابجی: ایییییییییییییییییووووووووووووووووولللللللللللللللللللل
بد نمیشد اگه یه تشکر بکنه هاااااااااااااااااااااااااااااااامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد از طی کردن کلی دردسر
به والده گفتم بیا به هم بنگریم !
والده: برای چه!
من: کناچه!
والده: میرما
من: نههههههههههه نررررررررروووووووووو
والده : چرا؟
من: چون میخوام باهات بازی کنم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
والده : چه بازی؟
من: زبون درازیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
والده: مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من: باشه باشه نون بیا کباب ببر چطوره؟
والده: خوبه ولی میبازیاااااااااااااااا
من: جوجه رو اخر پاییز میشمرنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بازی شروع میشه!
بازیکن شماره ی 1 : خودم
دست هایش به جلو اورده شده عرق از پیشانی اش میچکد لحظه ی حساسیت! یعنی چه میشود!
بازیکن شماره ی 2 : والده
گوش هایش را کرفته و با لبخند شیطان خود دارد ترس و لرز را در چهره ی بازیکن شماره ی 1 به خوبی مشاهده میکند!
حررررررررررررررررررککتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
.
.
.
.
.
هوررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااا من بردممممممممممممممممممم!
بله در کمال ناباوری بازیکنننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن شماره ی 1 برنده میشود!
والده: نه قبول نیست دوباره!
من: باشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بار دوم ... سوم..........چهارم.....................................................صدم!!!!!!​
والده:من خسته شدم بیا تمومش کنیم
من: چه عججبببب!!!!!!!!!!!!
خب صدای اذان مغرب را که توسط موئذن گوی محله ی مان شنیدم!
به والده گفتم اذان را گفتند
و بعد سفره را پهنیدم .
و قبل از خوردن غذا دعا کردم برای تمام مریضان-دوستان - همکاران- انیمه پارکی هامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه- خانواده- و در اخر خودم...........
دیگه روز دوم ماه رمضان به پایان رسید!
تا روزی دیگر منتظر باشیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/06/10 08:06 AM، توسط !Sultan.)
2016/06/08 09:43 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
!Sultan
I’m a girl

*


ارسال‌ها: 2,181
تاریخ عضویت: Oct 2015
اعتبار: 1425.0
ارسال: #4
RE: ماجراى رمضون
کارگردان:
بابا چند بار بهتون گفتم موقع فیلم برداری اماده باشین!
باید سریع داستان رو شروع کنیم
برداشت اول:
در حال خوابیدن بودم که..............................
کارگردان: در حال خوابیدن خخخخ
کارکنان:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کارگردان: ساکت مگه شوخی دارم باهاتون!
کارکنان:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کارگردان: برداشت دوم

روز سوم

یه صبح خیلی ... ببخشید یه ظهر خیلی دلپذیر رو شروع کردم با صدای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ....................جلنگ پلونگ کارگرای پشت خونمونمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در جا از تخت پریدم بیرون و به سویییییییییییییییییی پذیرایی حمله ور شدم! بدون اینکه فکر کنم همسایه پایینی خونست یا نه!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
امروز یه روز خاص بود بلهههههههههه یه روز خاص!
که فرمانروای خونه باعث شد پرنسس خانواده که من باشممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه به پرنس خانواده تبدیل بشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ماجرا از این قرار بود:
برای اینکه حال و هوام عوض بشه به قول والده رفتیم ارایشگاه واسه کوتاه کردن موی خودم اونم نه فقط تا سر شونه تا تهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
وقتی رسیدم به ارایشگاه با ارایشگر محبوبم مواجح شدم همیشه سر به سر همدیگه میذ اشتیم شوخی های انچنانی با هم میکردیم!!!
که بعضی وقتا بگی نگی به دعوا یا قهر خطم میشد(گفته باشم مقصر من نبودما خودش شروع میکردمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب من از بین مدل مو ها مدل شلخته رو انتخاب کردم(درست شنیدین شلختهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
اسمش که مالی نبود! ولی مدلش قشنگ بود خب ایشون شروع کردن به کوتاه کردن مو و در اخر .................
که دختر/ پسر تر گل ور گل تحویل گرفتن! والده که ذوق کرده بود! منم با تعجب نگاش کردم!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب به خونه که برگشتیم تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده!!!!
و در جا غشیدم! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

کم کم تونستم به حالت مو های خویش عادت بورزم تا اینکه....................
فرمانروای گرامی وارد شد!
فرمانروا: سلام بر خانواده
همگی: سلااااااااااااااااااامممممممممم
فرمانروا با کمال تعجب: ان پسر کیست برو روی مبل؟!
والده با خنده: دخترمونه!
فرمانروا: ها ها ها ها ها ها چه پسر گلی ها ها ها ها
من: مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
فرمانروا دستی بر روی سر خویش کشید: چه خوب است که حالا جانشینی برای خود دارم ها ها ها
من: مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و از اون روز به بعد خانواده مرا به عنوان پرنس خطاب میکنند!

امروز که وارد پارک انیمه شدم یه اتفاق عجیبی افتاد!
نمیدونم چرا ولی انگار داشت یه صفحه ی دیگه ای باز میشد!
عجیب بود اخه تو خوابمم یه بار این صحنه رو دیده بود!
عادی نبود....
من تا مغرب بشه بی دلیل تشنم میشد!!! جدا از اینکه روزه بودم روزای قبلی چنین احساسی بهم دست نداده بود!
و از قضا ابجی و داداش بنده گیر داده بودن به اذیت کردن من!
که اقا ما شکممون پره اما شکم تو پر نیستمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب برای اینکه حوصلم سر نره یه سری رفتم پای تلویزیون برنامه ی نسیم رو نگاه کردم
که داشت در مورد فــیــلــــــــــتــر شکن و معایب و مزایاش صحبت میکرد اموزنده بود!
بعد تبلیغ فیلم اومد فیلم شرلوک هلمز !
بعد از دیدن تبلیغ سریع رفتم شبکه ی نمایش ولی متاسفانه تموم شده بود---___---
خب اذان رو هم که گفتن ..
دیگه باید میرفتیم سراغ خوردن افطاری
سفره ی پر برکتی بود خدا به فرمانروا هر چی دلش خواست بده به والده هم همینطور ایشالا سایشون همیشه بالا سرمون باشه!
غذا رو که خوردم رفتم نمازم رو خوندم و دعاهامون کردم.
و بعدشم قراره بگیرم بخوابم
پس تا دیداری دیگر
با بای^^

پایان روز سوممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2016/06/09 08:36 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان