زمان کنونی: 2024/11/06, 12:19 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 12:19 PM



نظرسنجی: نظر شما
خوب
بد
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 4.92
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نفس

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #32
RE: نفس
فصل چهارم - قسمت دوم
*******************
«چرا گذاشتی بره؟»،«واقعا تنها رفتی باهاش!؟»،«پروانه جان، چرا گذاشتی بره؟». این ها اعتراض هایی بود که آن شب، وقتی به خانه دایی عباس رفتم، نصیبم شد. همه دخترهای دایی، متفق القول بودند که چرا مادرم اجازه داده بود با عمو مهیار تنها بیرون بروم، یا اینکه خودم چرا قبول کردم.
به شدت دلگیر می شدم که این گونه پشت سر عمویم حرف می زنند. اصلا درک نمی کنم چرا مردم به خود اجازه می دهند در زندگی دیگران دخالت کنند یا به جای ما تصمیم بگیرند؟! عمویم است، دلم میخواهد که با او به خرید بروم! نه ذهن و عمل ناپاکی دارد و نه تا به حال از او بدی دیده ام! مامان همیشه می گوید:«من به مهیار کاملا اعتماد دارم.» از بین خانواده پدری، عمو مهیار تنها کسی است که تا به حال به ما بدی نکرده. حتی فرهاد را هم به آن اندازه قبول ندارم. چرا که وقتی بچه تر بودم، مدتی آمد و مرا وابسته خود کرد اما بعد دوباره غیبش زد! اما مهیار از همان اول نبود، اما حالا که هست، واقعا هست. نه مثل فرهاد که مطیع خانواده اش هر از چندگاهی محو می شود! وقتی هم که دختردایی ها اینگونه صحبت میکردند با یک کلام به آن ها فهماندم که هرنوع توهین یا اعتراضی نسبت به مهیار برایم غیرقابل تحمل و بخشش است.
با وجود آنکه خانه دایی عباس برایم لذت بخش ترین مکان های زندگی ام بود، اما آن شب فقط با گوشی ام ور می رفتم و با مهیار اس ام اس بازی می کردم.

--- یک هفته بعد ---

دیروز برای چکاپ به بیمارستان رفته بودم. بعد از چندتا آزمایش، دکترم گفت که باید هرچه سریعتر در لیست پیوند ریه قرار بگیرم. بابا هم بدون معطلی، همان موقع فرم مورد نیاز را پر کرد و من در لیست قرار گرفتم. حدود 15 نفر جلوتر از من قرار دارند، این یعنی تا حدود سه-چهار ماه دیگر اگر عمل شدم که بهبود میابم وگرنه ...
با اینکه اصلا دوست نداشتم اما به توصیه پزشکم، یک سال مرخصی تحصیلی گرفتم تا اگر خوب شدم کنکور بدهم و وارد دانشگاه بشوم. 

دیشب که از بیمارستان برگشتیم، وقتی بابا برای خرید غذا از خانه بیرون رفته بود، خاله پریناز که از مامان چندسالی کوچک تر است، با مامان تماس گرفت. مامان با خنده عجیبی به حرف های خاله گوش میداد. کمی مکالمه شان طول کشید اما چیزی که عجیب بود لبخند های مامان بود. برای همین حس کنجکاوی ام تحریک شد. بعد از حدود بیست دقیقه، مامان تلفن را قطع کرد و به من خیره شد. چشم هایم را ریزه کرده، نگاهش کردم و یکی از ابروهایم را بالا دادم و گفتم:
- ننه... مشکوک میزنی!
لبخندش عمیق تر شد: خاله پریناز بود
- خب اینو که خودمم فهمیدم
+ خاله خیلی دوست داره
- خب ... این هم که یه چیز عادیه خاله بچه خواهرش رو دوست داشته باشه! 
+ برای همین زنگ زده بود دیگه!
- واااا ... برای اینکه بگه منو دوست داره؟!
+ و اینکه ...
- و اینکه چی؟
+ خاله تون اینا میخوان بیان خواستگاری
- بـــــــــــــــــــله!!!؟؟؟
+ بله!!
- خواستگاری کی؟!
+ من. خب تو دیگه!
- من؟!؟!؟! برای کی؟
+ امیر!
- مامان شوخیت گرفته؟!
+ نه!
- خب باید بگم که خیلی شوخی مسخره ایه!
+ به خدا راست میگم!
- مامان چی داری میگی!؟
+ به جان مامان راست میگم. میخوان بیان خواستگاری!
- مامان جان من که هنوز بچه م! 
+ گفتن صبر میکنیم
- اصلا تو میدونی امیر چقدر از من بزرگتره!؟
+ 5-6 سال
- نخیر عزیزم! 9-10 سال از من بزرگ تره!
+ ولی خیلی پسر خوبیه!
از جایم بلند شدم و با صدایی که اوج تعجب در آن موج میزدم گفتم: مامان تو واقعا حالت خوبه؟! من با امیر!! کسی که عین داداشمه!! غییییرممکنه!!
+ برای چی غیر ممکنه؟ هم سربازی رفته، هم سرکار میره، هم تحصیل کرده اس، هم خوشگل و خوشتیپه هم --
- بس کن مامان توروخدا! بعضی وقتا اصلا درکت نمی کنم! من به این وضعم اون وقت تو به این چیزا فکر میکنی؟!
+ مامان جان من مجبورت نمی کنم، خودت فکرات رو بکن اما عجله نکن. خوب فکر کن حتی اگر خواستی ما ترتیب می بینیم که بیشتر باهم حرف بزنید
نفسم را با صدا بیرون دادم و به اتاقم رفتم...
***
ادامه دارد...
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2020/08/14 04:34 PM، توسط Aisan.)
2017/09/03 10:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
نفس - Aisan - 2017/02/28, 08:47 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/02/28, 10:08 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/03, 10:56 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/06, 02:18 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/08, 10:52 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/09, 04:46 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/10, 02:48 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/25, 11:03 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/25, 11:08 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/27, 06:29 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/05, 11:19 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/06, 12:30 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/19, 10:31 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/22, 10:08 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/24, 07:57 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/03, 02:00 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/06, 01:46 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/12, 12:31 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/19, 07:48 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/20, 08:00 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/02, 12:05 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/03, 11:53 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/04, 03:59 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/05, 10:13 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/07, 01:20 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/22, 09:50 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/27, 02:11 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/19, 11:25 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/23, 03:47 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/25, 01:30 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/30, 08:32 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/03 10:30 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/04, 12:40 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/13, 11:36 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/15, 02:32 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/17, 10:09 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/11/02, 08:17 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/12/13, 07:53 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/12/13, 07:53 PM
RE: نفس - !Web Prince - 2020/08/17, 01:01 AM



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان