زمان کنونی: 2024/11/06, 03:00 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 03:00 AM



نظرسنجی: به این داستان چه نمره ای میدهید؟
0-10
10-15
15-17
17-20
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من دیوانه نیستم!

نویسنده پیام
Бѳнёѫїап
Rhapsody



ارسال‌ها: 998
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 1285.0
ارسال: #8
RE: من دیوانه نیستم!
قسمت پنجم:خدای من!اینا دیگه کی ان؟


_اووووم...نمیدونم چرا هر چیزی می پوشیدی بهت نمیاد...فک کنم مشکل از بدن توئهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
_نه سیلا...کت را اینوری به تن نمیکنن...
_چی؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

نیک نگاهی به آینه انداخت،سیلا کت و شلوار زرشکی و مخملی خیلی شیک را برعکس به او پوشانده بود.سیلا که با کنجکاوی و ناامیدی به او نگاه می کرد. دهانش را کج و کوله کرد و گفت:

_ولی من که اشکالی تو لباس نمیبینم...
_سیلا،میشه خواهش کنم اجازه بدی خودم لباسمو بپوشم؟
_آ....باشه...هیم....میتونی؟
_اره سیلا فک کنم خودم از پس یه لباس پوشیدن ساده بر بیام!
_نه! این کار خیلی سخته!تا وقتی که 29784 سالم بود الیزا کمکم می کردمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
_خب مگه الان چند سالته؟
_29784 سال و سه ماهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
_اوه...پیشرفت خیلی خوبیه!
_اوهوم...کلینت به جاش برام یه شاخ جدید روی سرم گذاشت!همینه...

سیلا به شاخه ی کوچکی که روی سرش بود وشکوفه ای به آن متصل بود،اشاره کرد.نیک در حالی که آخرین دکمه کت را می بست،پرسید

_خب...این به چه دردی میخوره؟
_با این شاخه...میتونم برای همیشه به مردم کمک کنم...یعنی...میتونم...میتونم براشون کارای مفید انجام بدم...
_آها!....ام...مثلا لباس بهشون بپوشونی؟

نیک فکر کرد اگر قرار بود همه به کمک سیلا نیاز داشته باشند،دنیا نابود می شد.

_آررره!اینم یکیشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
_سیلا...اگه تو انقد سالته...کلینت چند سالشه؟
_اون سنی نداره...شاید سی هزار سالمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
_سی هزار سال؟؟؟؟چطور ممکنه؟
_نمیدونم...
_والیزا چطور؟

سیلا به پشت سر نیک نگاه معصومانه ای انداخت.وقتی نیک برگشت،الیزا دست به سینه و اینجوری( مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)کنار در ایستاده بود.

_آمادش کردم الیزا خانم!
_آمادش کردی یا آماده شد و تو ور زدی؟

سیلا ناراحت شد و رنگ پوستش به تیرگی رفت،نیک از این رفتار الیزا به شدت ناراحت شد،با ناراحتی به سمتش برگشت:

_تو حق نداری اینطور با اون صحبت کنی!اون بچست!
_هان؟؟؟چی گفتی؟؟؟

الیزا این کلمات را با عصبانیت و لحن حق به جانبی ادا کرد،سیلا به سمت در دوید و از ان خارج شد.نیک دوباره به اینه نگاه کرد،حالت خاکی گرفته بود.

_بیا بریم جقله...حیف که پرنسس فیونا سفارشت رو کرده...
.
.
.
.
.
.
نیک و الیزا از اتاق بیرون آمدند.روبه رویشان راهروی خیلی طولانی و یکنواختی بود.انگار یک فطعه را هزار بار تکرار کرده باشند.نیک این را از میز و تابلویی که رو به رویش بود فهمید.روی میز شمع و مجسمه ی کوچک طلایی بود و بالای ان عکس یک دختر زیبا با چشمان قرمز.کاغذ دیواری ها طرحهای قهوه ای و شیری زیبا و منظمی داشت و از سقف یک لوستر الماس آویزان بود.همه ی اینها ضربدر بی نهایت...تا جایی که او نمی دید.راهرو در جایی پیچ خورده بود.

الیزا با یک قدم به انتهای راه رو رسید از پله ها پایین رفت،سر نیک گیج می رفت...انگار اینجا به چشمانش فشار بیاورد.دستش را به دیوار گرفت اما دیوار نبود،با سر به زمین افتاد.

کلینت_نیک تو حالت خوبه؟
الیزا_انگار کوره...
نیک_چرا اینجا اینجوریه؟
کلینت_نگران نباش...عادت می کنی...به زودی تو هم میتونی راه درستو پیدا کنی.

نیک با کمک کلینت و نگاه رقت بار الیزا بلند شد،هر سه از پله هایی که حالا جلوی راهشان بود پایین رفتند.نیک می شمرد،وقتی 45 امین پله را رد کرد،پایش به زمین رسید.روبه رویش را که نگاه کرد...
خدایا...اینجا دیگر کجاست؟یک سالن مجلل و زیبا پر از...پر از...
اصن نمیدونست اینا چی هستن!این که کی بودند مهم نبود...اصلا چی بودند؟
جن؟پری؟فرازمینی؟یوفو؟اصلا...
انگار داشت کارخونه ی هیولاها رو میدید،اما خب...مهمانها بدن های انسان داشتند.از سایز کلینت و گنده تر تا یک موجود کف دست بعضی...قشنگ بودند.رنگی رنگی و لباسهای جالب.مهمانی تم نداشت،حتی لباس دلقک هم میدید!
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2017/07/07 06:06 PM، توسط Бѳнёѫїап.)
2017/07/07 06:00 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: من دیوانه نیستم! - Бѳнёѫїап - 2017/07/07 06:00 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  انگار این من نیستم(نوشته خودم) #Chocolate Girl* 29 10,573 2015/01/03 09:50 PM
آخرین ارسال: imagination



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان