زمان کنونی: 2024/11/06, 05:21 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:21 AM



نظرسنجی: داستان مورد پسند شما بود؟
بله
خیر
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4.9
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نگهبانان صلح

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #3
RE: نگهبانان صلح
قسمت دوم - داستان از زبان هارو

غبار غلیظ،امشب هم چهره ماه شهرم را پوشانده و من باز بی نصیب می مانم از دیدن چهره زیبای آسمان...
آسمانی که تا به یاد دارم شاهد تمام بی کسی های کودکی ام و زخم خوردن های نوجوانی ام بود.اما باد هنوز هم گیسوان بلندم را به جای مادرم نوازش میکند و اشک هایی را که هیچ کس ندیده را پاک می کند...

زانوهایم را بیشتر درون خود جمع میکنم تا سوز پاییز کمتر به وجودم نفوذ کند؛چانه ام را روی زانوهایم می گذارم و دستانم را که بازوهای برهنه شان را در آغوش گرفته اند،بالا و پایین میکشم تا کمی گرم تر شوم؛همان طور که در خود فرو رفته ام،دختر و پسر های کوچک و بانمکی را که با وجود تمام سختی های فقر و بیماری باهم بازی می کنند تماشا می کنم...
بی اختیار با دیدن خنده های بی ریا و از ته دلشان لبخند می زنم.این کار برای من لذت بخش ترین سرگرمی دنیاست؛این که از بالای این ناقوس خرابه به شادی کودکان نگاه کنم که شاد کردن شان ساده ترین کار دنیاست!
امروز هم مانند همیشه،در آخرین روز ماه برایشان غذا و پول و لباس آورده بودم و آن ها به همین سادگی خوشحال بودند..!

از جایم بلند می شوم و به راه می افتم.باید تا قبل از طلوع آفتاب به سراغ چند حیوان پست که مدتی است قاتل خنده های این کودکان شده اند بروم.تازمانی که من زنده ام؛هیچ کس و هیچ چیز نباید و نمی تواند مایه غم و ناراحتی شان شود.
به راه می افتم.ژاکت چرم مشکی رنگم را روی سرم می کشم و صورت و موهای بلندم را زیرش پنهان می کنم.دستانم را در جیب شلوار چرم مشکی رنگم فرو می برم و سرم را تاجایی که می شود به زیر می اندازم و نفس داغم را در سوز هوای شهر آزاد میکنم و بخار تنها چیزی است که در خلوت کوچه های بی روح شهر می بینم...

به سمت آسمان خراش تجاری مرکز شهر،سنگفرش های رنگ و رو رفته را زیر پا می گذارم که در پیچ یکی از کوچه ها،پنج هیکل تنومند روبه رویم ظاهر می شوند و باعث می شوند که لحظه ای بایستم.بدون اینکه سرم را بالا بیاورم یا تغییری در حالتم ایجاد کنم،با صدایی آرام می گویم:«برو کنار...»
یکی از مرد ها که زنجیر بلندی در دست دارد،با پوزخندی چندش آور می گوید:«کجا می ری جیـــــــــــگر؟!»
خواستم حرکت کنم که مرد دیگری که به خاطر فاصله کمش میتوانم بوی گند و تهوع آور مشروب را از دهانش حس کنم،چاقویی به سمتم نشانه میرود و با لحنی حال بهم زن میگوید:«کجا با این عجله؟!عمرا اگه بذارم جوجویی مثل تورو به این سادگی از دست بدم!»و همه باهم قهقهه می زنند.این بار پسری که از بقیه کم سن و سال تر است و مدل مو و لباس عجیبی دارد،باصدایی که بیشتر باعث خنده ام می شود تا ترس حرف آخر را می زند:
«یالا هرچی داری ردکن بیاد!»
نفس عمیقی می کشم و چشمانم را روی هم میگذارم:«من هیچی ندارم.»
- «عههه!پس اون گردنبند ننه منه؟!»
همزمان با حرف توهین آمیزش،دستش را جلو می آورد تا گردنبد را از گردنم جدا کند؛بدون اینکه ذره از جایم تکان بخورم،با یک ضربه نرم دست راستم،مچش را می شکنم و دوباره دستم را در جیبم فرو می برم و این بار با صدایی بلندتر می گویم:«گفتم برید کنار.»
دو نفری که تا آن موقع ساکت بودند،با قداره به سمتم حمله ور می شوند؛آهی می کشم و بدون اینکه دستانم را از جیب هایم بیرون بیاورم،در هوا بلند می شوم و پاهایم را از دو طرف باز می کنم و ضربه ای مرگبار به جمجمه هردو فرود می آورم.
چشمان داغ و پرحرارتم را که آتش گرفته اند به دو نفر باقی مانده می دوزم که از ترس یواش یواش عقب می روند،وقتی حرارت نگاهم را روی خود حس می کنند،پابه فرار می گذارند...

-«ابلـــــه!حیف اسم مرد که روی شما اراذل باشه...»
سری تکان می دهم و به راه خود ادامه می دهم...
2016/06/14 01:04 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
نگهبانان صلح - Aisan - 2016/06/11, 01:37 PM
RE: گاردین - white knight - 2016/06/11, 02:08 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/06/14 01:04 AM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/06/20, 07:37 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/08/19, 06:27 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/08/21, 09:22 AM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/09/06, 10:56 AM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/09/06, 11:52 AM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/09/07, 01:25 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/09/08, 12:43 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/09/08, 09:22 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/09/08, 10:13 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/09/09, 01:50 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/09/17, 12:06 AM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2016/09/19, 12:00 AM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2016/09/22, 11:40 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2017/02/08, 09:24 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2017/02/11, 07:51 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2017/05/22, 12:25 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2017/05/22, 05:40 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2017/05/23, 01:55 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2017/06/14, 12:57 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2017/06/16, 09:05 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2017/06/21, 02:48 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2017/06/21, 07:41 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2017/07/10, 12:14 PM
RE: نگهبانان صلح - Aisan - 2018/03/11, 10:46 PM
RE: نگهبانان صلح - white knight - 2018/07/30, 02:10 PM



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان