زمان کنونی: 2024/11/06, 12:56 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 12:56 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.75
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قسمت اول آنها.......(they are.....): او....

نویسنده پیام
!Melody
Phantom



ارسال‌ها: 2,944
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #2
RE: آنها.......(they are.....)
مقدمه:
من کریستی هستم.ترسا کریستی.دختری 14 ساله هستم که بگی نگی از زندگی که دارد راضی است.خوب،من هم مثل تمام 14 ساله ها مشکلات خودم را دارم و مثل همه ی آنها سعی میکنم با آنها کنار بیایم.البته کنار آمدن با این مشکلی که حالا یقه ام را گرفته کمی برایم مشکل است!چون این مشکل،زیاد عادی نیست.نه، این مشکل،مشکلی کاملا غیر عادیست!مثل اینکه زیاد از این کلمه استفاده کردم. "مشکل"
خوب،من تاحالا این مشکلم را به هیچ کسی نگفته ام.نمی دانم چرا! شاید هم میترسم.ولی، این خیلی طبیعی است،که کسی مثل من از همچین چیزی بترسد. من خیلی آرام هستم، زیاد هیجان زده نمی شوم و معمولا خونسرد هستم.ولی آن ها،خیلی کم هم که باشد، به زندگی ام هیجان بخشیدند. نمیدانم،شاید من، تنها کسی هستم که آنها را میبینم و شاید ،من، تنها کسی هستم که آنها،میبینند.
پیش تر فقط صدا بوند اما حالا دیگر،کم کم دارم آنها را میبینم.همه جا دنبالم هستند،کاری به کارم ندارند،حتی گاهی کمکم میکنند.ولی بیشتر اوقات، آزارم می دهند.
دیگر عادت کرده ام و من،کم کم دارم حس میکنم،که دارم با آنها دوست میشوم.............................
________________________________________________________________________________​____________
فصل اول:
وارد اتاقم می شوم،در را می بندم.
او کنار تختم ایستاده.می توانم حسش کنم.بی تفاوت به او از کنارش میگذرم و روی تختم دراز می کشم و دستهایم را زیر سرم می گذارم:یعنی تو واقعا هستی؟
نگاهش میکنم و لبخند میزنم.صدایش را می شنوم:من؟ما،همه جا هستیم.ما،شما را میبینیم ولی شما مارا نمی بینید.
باز هم مثل همیشه با من کتابی حرف میزند.این طرز حرف زدن،برایم مسخره است.اما نمی توانم این را به او بگویم.
شاید آنها همیشه اینگونه حرف می زنند.من فقط می توانم با یکی از آنها حرف بزنم،پس نمی دانم که آیا همه ی آنها اینطور کتابی حرف می زنند یا نه؟
یک روز این سوال را از او خواهم پرسید.ولی امروز،آن روز نیست.بلند میشوم و پاهایم را روی تخت جمع می کنم و به او خیره می شوم.سعی می کنم او را در ذهنم مجسم کنم، ولی فایده ای ندارد. کمی به او خیره می مانم تا شاید چیری بگوید،ولی او هیچ چیز نمی گوید. تا من حرفی نزنم هیچ حرفی نمی زند و فقط سکوت می کند.آهی می کشم:فکر کنم اگر صبح دوباره بیدار شوم تو را اینجا خواهم دید.
خودم هم از طرز حرف زدن خودم خنده ام می گیر.ولی او بی توجه به من پاسخ می دهد:می توانی مطمئن باشی.
چراغ ها را خاموش میکنم و روی تخت گرم و نرمم به خواب می روم......................
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/10/13 07:42 PM، توسط !Melody.)
2014/08/22 05:06 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: آنها.......(they are.....) - !Melody - 2014/08/22 05:06 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان«مستند تپل ها».قسمت جدید اضافه شد! Merliya 29 3,545 2016/08/06 10:13 AM
آخرین ارسال: Sherlock Holmes
zتوجه مسابقه داستان نويسي كوتاه سری اول farshad 82 26,603 2015/08/16 04:24 PM
آخرین ارسال: دختر شاه پریان
  قسمت دوم: رقص مرگ !Melody 7 2,661 2015/07/16 10:33 PM
آخرین ارسال: !Melody
zجدید رمان سفر دربه در فصل اول bita_r 7 3,042 2015/01/21 06:37 PM
آخرین ارسال: bita_r
  شروع(جلد اول قیام) kira_yamato 31 7,914 2014/03/09 07:45 PM
آخرین ارسال: .:prince jun misugi:.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان