*برادر گم شده*

[Rin.kagamine.len.kagamine.1]

سلام به همه ی دوست داران نویسندگی و کاربرای پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من یکم تازه واردم و این اولین تایپیک من تو کل پارک انیمست که ترجیح دادم با نویسندگی شروع کنم...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب...داستان برادر گم شده یکم کوتاست و تقریبا در رده ی داستان کوتاهه...به همین دلیل همشو تو یه تایپیک میذارممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
امیدوارم خوشتون بیاد

[Rin.kagamine.len.kagamine.1]

_برادر گم شده_

*انتقام خونین*

طبق معمول دست داداش دوقلومو گرفته بودم و داشتیم از مدرسه میرفتیم خونه که یهو گوشام سوت کشید و دور برم پر گرد غبار شد.
دست داداشم شل شد و افتاد.
با بدبختی گرد و قبار اطرافو با دستم زدم کنار.داداشم نبود.شروع کردم به دویدن و صدا زدن اسمش ولی فایده نداشت فقط دور خودم میچرخیدم.دیگه داشتم دیوونه میشدم که یهو ی مرد جلوم ظاهر شد و گفت:اگه داداشتو میخوای باید دنبالم بیای.
با ترس و لرز دنبالش راه افتادم.
ی مرد از کنارمون رد شد.چون هنوز منگ بودم و تو شوک محکم کوبیده شدم بهش. دستش رفت تو جیبم و اومد بیرون.
دستمو کردم تو جیبم.یه کاغذ توش بود درش اوردم و بازش کردم.
روش نوشته بود:اگه برادرتو میخوای باید اون مردو دنبال من بکشونی تا بندازمش تو تله ی خودم.
استینشو گرفتم و کشیدم.
برگشت سمتم:چیه?
من:اون مرد این کاغذو انداخت تو جیبم.روش نوشته میدونه داداشم کجاست.
_پس چرا ایستادی?بزن بریم
منو گذاشت رو کولش و شروع کرد به دویدن دنبال اون غریبه.
رسیدیم به ی جای پر از خاک و خالی.
غریبه:بلاخره به هم رسیدیم
_منتظر این لحظه بودم.
یهو منو از رو کولش پرت کرد و داد زد:
_چطور تونستی این کارو با من بکنی? من به تو اعتماد کردم و کمکت کردم به داداشت برسی.
من:و...واقعا عذر میخوام...نمیدونستم اینطور میشه.
داداشی من کجاست?
غریبه:دم در منتظرته
_برو...برو و پشت سرتم نگاه نکن...زود باش.
از در دویدم بیرون.
یهو ی صدا گفت:داداشی...داداشی بیدار شو
مث جن زده ها از جام پریدم.
من:چی شده?چی بود?
داداشم:هیچی نشده.فقط ی اجر خورد تو سرت و بیهوش شدی.
با دیدن داداشم زدم زیر گریه و محکم بغلش کردم.
داداشم:چی شده?چرا گریه میکنی?پاشو عشق داداشی پاشو بریم خونه مامان منتظره.
اشکامو با پشت دست پاک کردم و بلند شدم.
دست داداشیمو محکم گرفتم و به سمت خونه راه افتادم.
یهو همون مردی که کمکم کرد از کنارم رد شد...
سریع برگشتم به سمتش.
آروم گفت:مراقب داداشت باش بی معرفت


پایان

[Aisan]

موضوع داستان جالب بود خوشم اومد!
اما اگر یکم طبقه بندی تر شده نوشته می شد جذاب تر می شد
غلط املایی هم داشتی مثل قریبه
علائم نگارشی هم اونجور که باید استفاده نشده بود
درکل برای یه داستان کوتاه خوب بود.موفق باشیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[ODESA]

خییلی عالی بود . ^^
احساسات رو کم بیان کرده بودی . اطراف رو کم توصیف کرده بودی ولی در کل موضوعش خوب بود .

[Rin.kagamine.len.kagamine.1]

(2016/08/07 02:06 PM)ODESA نوشته شده توسط:  خییلی عالی بود . ^^
احساسات رو کم بیان کرده بودی . اطراف رو کم توصیف کرده بودی ولی در کل موضوعش خوب بود .

مرسیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهسعی میکنم بهترش کنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Rin.kagamine.len.kagamine.1]

راستی بازدید کنندگان عزیز خوشحال میشم مشکلات داستانو بگید تا تصحیحشون کنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
رای فراموش نشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[shizuko yagami]

احساسات کم بیان شده بود
توصیفات خوب نبود
موضوع جالب بود

[Rin.kagamine.len.kagamine.1]

(2016/08/07 05:01 PM)Reiji sakamaki نوشته شده توسط:  احساسات کم بیان شده بود
توصیفات خوب نبود
موضوع جالب بود

ممنون...سعی میکم مشکلاتمو دست کنم

[Ryana]

 خیلی قشنگ بود
فقط یه مشکل کوچولو داشت
اونم این بود که احساسات توش کم بیان شده بود.
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Ryana]

 خیلی قشنگ بود
فقط یه مشکل کوچولو داشت
اونم این بود که احساسات توش کم بیان شده بود.
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه