داستان '' راز های یک شاه '' - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html) +---- موضوع: داستان '' راز های یک شاه '' (/thread-22772.html) |
داستان '' راز های یک شاه '' - Melika10 - 2015/12/17 12:04 AM خوب من اینجا یکی دیگه از داستان هام رو میذارم که میشه گفت اولین داستانی بود که من نوشتم خب راستش هم اسمش {''رازهای یک شاه ''} هم '' سرنوشت تلخ و شیرین '' خب من بزودی میذارم .... و لطفا از دستم ناراحت نشید اگه دیر به دیر می نویسم .... آخه دست راستم نابوده الان اجباری با چپ می تایپم RE: داستان '' راز های یک شاه '' - Melika10 - 2015/12/30 10:36 PM قسمت اول راوی داشت توی کوچه ها قدم میزد قدم هایی آروم اما مصمم با کفش های کهنه اش توی بازار قدم میزد.... بی هدف داشت کوچه ها رو یکی یکی رد میکرد دلش از همه پر بود از حرفا شون از رفتاراشون... کلاه سویشرتش را بیشتر پایین کشید سوار تاکسی شهر شد !! امروز هیچ کس غیر شاهزاده ها حق ورود به تاکسی بزرگ شهر را نداشتند اما او وارد شد حتی اونجا هم راحت نبود از شایعات مردم !! دلش آزادی را میخواست !! دلش میخواست دوباره ...... ( تاباکو) از دست شایعه ها خسته بودم همش در مورد کتیبه و پسر مو قرمز که من باشم !! وقتی وارد تاکسی بزرگ شهر شدم شنیدم : - شنیدی ؟؟ - آره بابا کیه که در موردش ندونه !!! دلم میخواست بلند بشم و یه مشت .... ولش کن !! یه نگاه به این طرفم کردم یه پسر خیلی آروم نشسته بود انگار منتظر بود !! |