پارک انیمه
داستان به جستجو دشمن - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html)
+---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html)
+---- موضوع: داستان به جستجو دشمن (/thread-13496.html)



داستان به جستجو دشمن - Ali king - 2014/05/24 10:44 PM

این داستان درباره ی قتلی که تو پارک انیمه اتفاق می افته (توی این داستان پارک مثل دنیای واقعی میمونه)
همه چی از روز تولد رامین۹۹ شروع شد گوش کنن تا بگم
روز تولد محل مهمانی
رامین جان کیک رو اوردن
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهبعد از اینکه رامین شمع ها رو فوت کرد کله اش کبوندم تو کیک
رامین درحالی که رامین عصبانی بود گفت:چرا اینکار رو کردی مگه نمی خواهیم کیک بخوریم
گفتم:جوش نزن آقا مگه میشه امیرمحمدجان از هر چیز دوتا نخره
دنگ دینگ دونگ(صدا زنگ خطر پلیس انجمن)
بزن بریم رامین(سویچی رو پرت کردم)رامین تو هوا گرفت و گفت این چیه؟
گفتم خب سویچ ماشین
گفت خوب برای چی دادیش به من
_خوب هدیه تولدته
رامین دید یه ماشین لوکسه

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
رامین:خب بیا بریم دیگه
ادد نه دیگه من به ماشین خودم وفا دارم
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
میای تا اون جا مسابقه بدیم من داشتم میرسید یه بنده ی خدایی
داشت اینور اونور می کرد که پارک کنه ولی من با اون سرعت و بدون اینور و اونور کردن جاش پارک کردم
و به همکارم گفتم این جا چه خبر گفت مدیر ارشد آبانه خودشو دار زده
بعد رامین هم همین سوال کرد و من براش توضیح دادم
در حال بررسی صحنه بودم که توجه هم رو چند قطره خون جلب کرد و به رامین گفتم بعد یادم افتاد که طناب آبانه صورتی بود اما این ریسمان زرده
به همه گفتم این خودکشی نیست بلکه یه قتل هست که.....
ادامه دارد


RE: داستان کوتاه قتل در پارک انیمه - Ali king - 2014/05/26 11:43 PM

برای بازجویی. نگهبانان خانه مدیر ارشد آبانه پرسیدم چه شد؟
گفتن ما نمی دونم چون ما رو بی هوش کردن
بعدم برگشتم تا یه بررسی دیگه بکنم دیدم که مقداری از خونهایی که روی زمین ریخته با دیگری فرق داره
من رفتم یه چیز پیدا کنم که بیارم خون ها از هم جدا کنیم و وقتی برگشتم دیدم یکی رو دیوار نوشتهcaptain hacker
خیلی گیج شده بودم پاکت خون ها رو به متخصصمون در آزمایش دادم و گفتم سریع خون ها رو آزمایش کن
متخصص(یاسمن خانوم)اما قربان الان ساعت ۱۲ شبه
گفتم:حرف نباشه
گفت:چشم
او رفت آزمایشگاه و من رفتم خونه
او تو آزمایشگاه بود و داشت آزمایش می کرد که رد برق زد ترس به عقب برگشت ناگهان کسی رو دید اون نفر با یه گوله اون کشت
فردا صبح که رفتم جواب آزمایش ها رو بگیرم دیدم یاسمن مرده
و روی میز نام captain hackerحک شده
باخودم گفتم بازم این
یه دفع ساعتم(ساعت مخصوصی که به پلیسها می دادن صدا کرد)دیدم تو تصویر کایان خانوم رو دیدم که بمب هایی به او وصل و داره فریاد می زنه کمک; کمک کنید
سواری ماشین خودم شدم و با آخرین سرعت ممکن به سمت خونه مدیر کل کایان می رفتم تا من رسیدم دم خونش منفجر شد
جلو یه تیکه پارچه افتاد که روش نوشته بود captain hacker
ادامه دارد


RE: داستان کوتاه قتل در پارک انیمه - Ali king - 2014/06/05 10:11 PM

قسمت بعدی و آخر این معما

ما نمی تونستیم کاری رو از پیش ببریم چون کل خونه مدیر رفته
بود رو هوا
فقط یه نفر بود که زنگ زد و گفت کسی که اونجا رو منفجر کرد و آبانه رو کشته امیرمحمد بوده
منم گفتم امکان نداره او اونشب تو جشن تولد رامین بوده
تا این که یکی زنگ زد و گفت بازیگر معرف به نام جک از خوابش بیدار نمی شه
ما رفتم اونجا رامین دید نفس نمی کشه  اون گفت مرده
گفتم نامه چیزی قبل از مرگش ننوشته‌
گفت چرا; صبر کنید بیارم
تا ایشون برن نامه رو بیارن ما هم یه نگاهی به اینور و اونور انداختیم و دید کلاه گیسی شبیه به مو ها امیرمحمد داره و همین طور وسایل گریم که میتونه اون رو شبیه امیرمحمد کنه 
ایشون هم نامه رو خوندند تا به جایی رسیدن که من تازگی ها از طرف یه نفر به نام آقای احمد پیشنهادی دریافت کردم  که به اون کار می پردازم
من:خودشه;میتونم نامه رو ازتون قرض بگیرم
خدمتکار جک:بله بله
من:مرسی
بعد هم رفتیم به خانه آقای احمد زنگ زدیم و رفتیم تو  یه نگاهی به خونه انداختیم و گفتیم شما با امیرمحمد قرارداد بسته بودید
ایشون:بله چطور
ما گفتیم هیچی و رفتیم رامین گفت برای چی بلند شدی
گفتم:بعدا می فهمی
اونروز جشنی  بود که کاپیتان اسموکر به اونجا رفته بود و وقتی برگشت به من زنگ زد و گفت:کاراگاه; امیرمحمد;وقتی داشتم براش از مانگام می گفتم
صدای فریاد اومد گفتم کاپیتان;کاپیتان حالت خوبه؟
اما بعد این حرف تلفن قطع شد
تو فکر بودم; اصلا هیچی از این معما نمی فهمیدم تا ایت که رامین گفت: یعنی کی میتونه از جک خواسته باشه که امیرمحمد بشه
گفتم برعکسشم میشه
رامین:یعنی چی
من بدون اینکه جواب رو بدم رفتم دفتر مدیر کل هادی میخواستم برم تو  که منشی ایشون گفت کجا آقا نمیشه برید تو
خواهش می کنم کار خیلی مهمی باهاشون دارم حالا شما با ایشون بگید 
منشی:آقای مدیر کل یه نفر بنام علی کینگ با شما کار دارن
مدیر :درباره چیست؟؟
من گوش رو گرفتم و گفتم:قتل های کایان و آبانه 
مدیرخطاب به منشی:بببذااار بیاددد تو (به حالت فریاد خوانده شود)
من:دورود
مدیر: درود;کارتون چیست؟
کارم;من کاری ندارم فقط می خوام به من اجازه دسترسی به فایل های محبر(محرمانه ی کاربر)رو بدید
مدیر: ?what
اول او نمی خواست که اجازه بده اما من با کلی اصرار گرفتم بعد نگاهی کردم و از رامین۹۹ خواستم تا برای شب همه افراد درون پرونده جمع کن یه جا
گفتم کسی قاتله که فرمانده یا کاپیتان گروه هکرFXهستش
آبانه هم می فهمه که اونا هکر هستند و می خوان سایت نابود کنن و می خواد به مدیر کل اطلاع بده که کاپیتان هکر مانع ایشون میشه و به ضرب گلوله کشته میشه و کاپیتان برای اینکه این مرگ رو طبیعی بشون بده اون رو به حالتی در میاره که انگار او خودشه رو دار زده ودر ضمن مدیرآبانه هم به زانوی اون تیر میزنه و خون هاشون به جا میمونه
در مورد قتل کایان خانم;آبانه خانم قبل از مرگش به او نامه می‌نویسد که او به مدیر کل خبر دهد اما کاپیتان ایشون هم میکشد 
اون کسی نیست جز امیرمحمد خان
می پرسید اون که موقع قتل آبانه خانم تو جشن تولد رامین بود
اون از جک خواسته که ادای اون رو در بیار که به جشن تولد رامین رفته 
کاپیتان اسموکر تو جشن تولد از مانگاش برای امیرمحمد حرف میزنه اما وقتی در یک جشن دیگه از مانگا براش حرف میزنه امیرمحمد خان متوجه منظورش نمی شه 
کاپیتان اسموکر هم وقتی می خواد به من خبر بده کشته میشه
امیرمحمد با شنید این حرف ها سوار ماشین میشه و فرار میکنه 
همون موقع یک نفر  موتورش رو روشن میکنه و به دنبال اون میره
رامین:اون مدیرکل هادیه
مدیر یه میان بر میزنه و از جلوی ماشین در میاد و  با سرعت بسمت ماشین میره 
یکی میگه میخوای بیخیال بشی؟
مدیر کل:من که جا نمیزنم دعا کن اون جا بزنه
هر دو بهم میخورند و ماشین و موتور و هم امیر محمدخان منفجر میشند اما مدیر کل قبل از برخورد میپره و نجات پیدا میکنه
بعد ها پارک به تکنولوژی دست پیدا میکنه که فقط یک بار دیگه مردم رو زده میکنه و کاپیتان;یاسمن و کایان رو زنده می کنند


RE: پلیس های انیم پارک - Ali king - 2014/07/26 01:52 PM

چند ماه از اون موضوع گذشت و گروه ما تغییراتی یافت
بگذریم بیان بریم به پایگاه
این آقا که می بینید
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کاپیتان می باشد بهتر بگم کاپیتان سجاد
نمی خوام زیاد درباره حرف بزنم ولی می تونم بگم نابغه تکنولوژی و اینترنت اصلا به خاطر همین که پلیس سایتش کردن


اینم پسر یخی; که نسبت به گذشته تغییرات زیاد کرده کرده هم به لحاظ کاری و هم از لحاظ ظاهری ;پیش رامین هر چی میتونه یه اسلحه باشه ار کاه گرفته تا تفنگ و...,,مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ایشان هم که می بیند من حقیر می باشمکاراگاه;متخصص;نابغه و یک اسلحه مخفیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمههر کدوم از ما به نسبت گذشته قوی تر شدیم و به تنهایی مثل اسلحه برای پارک هستیمدونفر دیگر هستنکه یکی شون بهتر مخفی باشه ولی می تونم بگم یک خانم هستشاون یکی هم که مثل فرشته نجاته بعضی وقتی که تو دردسر باشیم میاد میرهمعرفی اونا به من نیست
محتوای مخفی (Click to View)



RE: پلیس های انیم پارک - Ali king - 2014/07/27 11:34 AM

خب اسم این قسمت مرد نیمه روباتی
به ما خبر داده شد که فردی در میدان شهر هستش که اسلحه به دست کلا وسایل برقی و الکترونیکی شهر رو از کار انداخته ما راه افتادیم ,رفتیم مرکز الکترونیکی شهر, توی راه که بودیم چند تا چیز بسهمت ما پرتاب شد و ماشین رو شت و پت کرد ;تازه چون چراغ راهنمایی هم وسیله ای برقی می باشد قاطی کرده بود و دو ماشین از دو جهت جغرافیایی ما له و لورده کردند کلا در آن لحظه هر چه دل و روده داشتیم و نداشتیم در حلق مبارکمان آمد
خلاصه ما هر طور ی بود خودمون به ساختمان مرکزی الکترونیکی شهر رسوندیم تا ما رسیدم اونا فرار کردن
رامین:وایسید بینم
رامین میخواست بره دنبالشون اما خیلی دیر بود پس من و کاپیتان جلوش رو گرفتم
من به کاپیتان گفتم تا ما یه گشتی توی ساختمان می زنیم کار های الکترونیکی رو ردیف کنه
وقتی من و رامین داشتیم می‌گشتیم چیزای زیادی مانند تار مو;کاغذ سوخته و یه قطعه فلزی پیداکردیم که احتمالا این کاغذ ادامه همون کاغذی که توی قطعه فلزی بود
ترق
این صدا دیگه چیه؟ چرا رامین رو زمین افتاده?
سر جام وایسادم. یه دفعه سرم پایین آوردم یه چیزی از بالای سرم رد شد اون گرفتم پای چپم رو خم و صاف کردم اون نفری که رامین رو به زمین انداخت بود; افتاد رو زمین
_چی روبات
چوبی رو که مال اون بود برداشتم محکم زد تو صورت روباته جوری که چوپ شکست و سر روبات متلاشی شد
رامین رو بلند کردم و با هم به سمت کاپیتان سجاد رفتیم; او را چند روبات گرفته بودند
رامین:نامردا چن نفر به یه نفر بیان مارو بگرید
همه ربات امدن به جز یکی;رامین چند تا از خز های رو کاپشنش رو کند و بر روی زمین جایی که ربات ها بودن انداخت و خز ها مثل بمب ترکیدند و روبات ها هم ترکیدند
کاپیتان با شوکر خود اون روبات باقی ماند را کشت
رامین:کارت تموم شد آره برق کل شهر برگشت اما باید مامور مخفی
محتوای مخفی (Click to View)
رو خبر کنیم تا قطعه ای که توش هک کرده را پیدا کنیم معمولا مرد نیمه روباتی اون رو به شکل حشرات در می آره
مامور آیسان تا رسید گفت سوکس
کاپیتان:اولا سوکس نه سوسک
من :آقا هیچ کدوم کراسوس برو سر اصل مطلب
کاپیتان:اون رو له کرد گفت این همون قطعه ی هکه
پس برگردیم پایگاه
......,,,.,,,,...............,,,,,,,........,......
پایان پارت اول


RE: داستان به جستجو دشمن - Ali king - 2014/07/28 02:45 PM

از اون فضای سرد و غم انگیز که پر از دستگاه بود برگشتیم و به پایگاه رسیدیم
فکرم را بسیاری از سوالات مبهم و پیچیده;مشغول کرده بود و دپرس شده بودم جوری که دوساعت داشتم فکر می کردم تا یاد دو تیکه کاغذ افتادم ;کاپیتان و رامین را صداکردم
رامین:چی شده؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من:هیچی یه لحظه بیاد
همه دور میز چوبی نشستیم;من دو کاغذ رو بهم چسباندم اسم مدیر ارشد;آبانه روش هک شده بود
عصابم به هم ریخت و گفت:همه قاتل ها فقط می خوان آبانه خانم را بکشنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
فورا سوار ماشینم شدم و به خانه آبانه خانم رفتم البته با رامین ; کاپیتان و سربازان در زدیم و وارد شدیم
آبانه خانم:چه شده است؟!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من کل ماجرا را آبانه خانم تعریف کردم
در همون لحظه روبات ها در را شکاندند و وارد شدند
من:بی تربیت در واسه اینکه در بزنی بیای تو نه اونکه بشکنیش
روبات ها رفتند بیرون و دوباره در زدن(البته به یک تیکه در)
رامین:مدادی که پیشش بودرا برداشت و پرتاب کرد و خورد تو مخ روبات و ترکید
بعدم رفتیم تو کوچه ی تنگ تاریکی و در آنجا جنگیدیم
من چوبی رو برداشته بودم و با اون می جنگیدم;کاپیتان با شوکر;رامین که با ماشین
دو تا ماشین دنبال رامین بودند رامین گازش رو گرفت یه سکو دید رفت روش;ماشین برای چند لحظه از روی سطل بزرگ پرواز کرد ولی ماشین های دیگر تو سطل افتادن و خورد و خاکشیر شدند
منم داشتم می جنگیدم که یه روبات اومد جلو; منم مثل توپ بیسبال زدمش اما یه روبات از پشت من رو با چاقو زد;کاپیتان هم تا فهمید روبات رو با شوکر زد
محتوای مخفی (Click to View)
بعدش هم من رو ماشین بردن بیمارستان
............................................
محتوای مخفی (Click to View)



RE: داستان به جستجو دشمن - Ali king - 2014/07/30 12:24 PM

ها من کیم;اینجا کجاست این صدا ی من بود که وقتی به هوش آمدم;به گوش می رسید
کاپیتان:تو بیمارستان هستی چون چاقو خوردی
من:من باید برم ;باید مرد نیمه روباتی رو پیدا کنم
رامین با عصبانیت و فریاد:تو هیچ جا نمیری
من یه کم فک کرد و گفتم لازم نیست من جای برم
رامین گوشت رو بیار و بعد در گوشش گفتم :یکی از روبات های اونا رو خورد و خاکشیر بیار و دیگری رو سالم
کاپیتان شما هم دو تا روبات از دو نوع مختلف دیگه بیار
کاپیتان:چه نقش ای داری؟
شما برید اینا رو بیارید بعدا میگم
بعد از مدتی;بچه ها امدند و کاپیتان رباتی رو درست کرد که شبیه مال اونا باشه و از دور بشه کنترلش کرد و نقشه کشیدم که کاپیتان و رامین الکی با روبات ها بجنگند طوری که حواسشون پرت بشه و روبات ما داخل اونا بشه
روبات ما وارد پایگاه اونا شد کاپیتان دم گوشم چیزی گفت بعدم رامین در گوشم چیزی گفت
توی پایگاه اونا ;مرد نیمه روباتی حرف می زد;حرفش که تمام شد روبات ما; روبات ها دیگر رو زد و رفت که با یه مشت به زنه تو مرد نیمه روباتی اما اون جای خالی داد و یه زیر پا زد به روبات ما
روبات ما با بمب جهشی اون به سمت دیواری که خیلی داغون بود تو اون خرابه پرتاب کرد وبه او دست بند زد و با دستگاهی که ما ساخته بود تمام افرادی که تو اون همه روبات بودند آزاد کرد
بعدم من از تو دستگاه گفتم:مرد نیمه روباتی همون سم سام هستش چون او از اتاقش وقتی کسی هستش نمیاد بیرون اینرو یکی از دوستان به من گفت و حالا چرا می خواست آبانه خانم رو بکشه اینکه آقا هادی سم سام رو برای مدت کوتاهی اخراج میکنه و وقتی سم سام برمی گرده کسی رو می‌بینه که داره بر علیه پارک انیمه کاری انجام می ده تا میاد مچش رو بگیره آبانه خانم که اون موقع یه پلیس بوده میرسه;دشمن پارک فرار میکنه و سم سام هم فرار میکنه آبانه خانم هم یه تیر برقی شلیک میکنه که نصف بدن او فلج میشه و دکترا مجبور میشن اون نصفه رو روبات کنن و او حالا میخواست انتقام بگیره
سم سام :من از روبات متنفرم
من: نگران نباش درستش میکنیم
..........................