داستان سایتاما فرصتی دوباره - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html) +---- موضوع: داستان سایتاما فرصتی دوباره (/thread-1164.html) |
داستان سایتاما فرصتی دوباره - farshad - 2011/03/29 07:15 PM Saytama Chance Again / Saytama Second Chance
موضوع : فوتبال حرکات نمایشی
ژانر داستان : ورزشی
سبک : غیر انیمه ای
خلاصه داستان : این داستان درباره ی پسریه که در مسابقات نمایش دهنده ی فوتبال شرکت میکنه و بدجوری مورد تمسخر تماشاگرا قرار میگیره و این رشته رو کنار میزاره . اما اتفاقاتی باعث میشه تا ... اطلاعات درباره شهر سایتاما : سایتاما (به ژاپنی: さいたま市 ) پایتخت و پرجمعیتترین شهر ناحیه سایتاما در ژاپن است.قرارداشتن در ۱۵ تا ۳۰ کیلومتری شمال مرکز توکیوی مرکزی، سبب عزیمت افراد زیادی برای کار به توکیو شدهاست. نام این شهر از نام ناحیه ساکیتاما (به ژاپنی: 埼玉郡 ) که در حال حاضر شهر گیودا (در شمال ناحیه سایتاما) میباشد، گرفته شدهاست. کلمه ساکیتاما دارای قدمتی طولانی است و در مانیوشو (قدیمیترین مجموعه شعری ژاپنی مربوط به قرن هشتم میلادی) به آن اشاره شدهاست. مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - تارو - 2011/03/29 07:19 PM ازش عکسی نداری فرشاد؟؟؟ RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - farshad - 2011/03/29 07:38 PM (2011/03/29 07:19 PM)تارو نوشته شده توسط: ازش عکسی نداری فرشاد؟؟؟ این داستان بدون عکس نوشته شده . واسه همین چاره ای نیست . بدون عکس بخونیدش . منم یکم درشت میزارمش که راحتتر بشه خوندش . اما قول میدم داستان قشنگیه . همونه که تو مجله انیمگ گذاشتیم . اگه دوست داری واسش عکس بکش تا من عکس مربوطه رو بزارم تو پست مربوطه . تازه بهت اعتبار هم میدم . فقط عکساشو ژاپنی بکش . هر 2 عکس 1 اعتبار بهت میدم . اصلا هر کی دوست داره بیاد عکس بکشه واسش من بهش اعتبار میدم . فقط عکسی که میکشید باید طوری باشه که صورتش تغییر نکنه . یعنی به چند تا چهره ثابت نیاز داریم . RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - farshad - 2011/04/04 01:13 PM شخصیت های اصلی : کانتا سان : کاپتان تیم نوجوانان دبیرستان فومیکاشی در رشته فوتبال حرکات نمایشی مینامی : مادر کانتا و سرمربی اسبق تیم جوانان یونمی در رشته باله کاتو سان : پدر کانتا و مدیر شرکت ساخت و سازسنسو یوشیکو : خاله کانتا ، سن 40 سال ، مجرد ، قهرمان 4 ساله ی مسابقات باله ی دانشکده هیگاشی سایو سمپای: همکلاسی سال بالایی کانتا ، به زودی دوست دختر کانتا میشه ... تتسو سان : کاپتان تیم نوجوانان دبیرستان هیگاشی در رشته فوتبال حرکات نمایشی هاناکو : سرپرست و مدیر تیم هیگاشی که مخارج مالی تیم رو پدر ایشون متحمل شدند ماه ژولای سال 1998 : هی پسر این دیگه چه کاری بود که کردی !چطور همچین اشتباهی رو مرتکب شدی ؟ تو اخ خ خ رراجی ...................... ماه ژولای سال 2000 و آخرین روز امتحانات سال سوم دبیرستان فومیکاشی : کانتا : چه خوب که دیگه امتحانات تموم شد . دیگه داشتم میمردم . حتی برای یه روز دیگه هم تحمل نداشتم که امتحان بدم . سایو : هی کانتا سان امتحانتو خوب دادی ؟ کانتا : سایو سمپای . آه ، امتحان خوب بود . تابستون شنیدم داری میری خارج ... سایو : بله ، امسال با خانواده به اروپا میرم اما وقتی برگردم واست سوقاطی میارم . تو هم یادت نره اونروز بهم کادو بدی اگه ندی کشتمت !!! راستی تو میخوای چکار کنی ؟ کانتا : خب فعلا راستش نمیدونم قراره چکار کنم اما برام نامه بنویس ... دیگه باید برم . به امید دایدار . سفر خوش بگذره ... سایو : آه ، به امید دیدار کانتا سان ...... وقتی به حوالی خونه رسیدم پدرم رو دیدم که سوار ماشین بود و برای خرید به سوپر مارکت میرفت . فکر کردم مثل روزهای قبل توجهی نمیکنه ولی دیدم نه . ایستاد و پنجره رو پیین داد و گفت : زود برو خونه و وسایلتو برای سفر به سایتاما جمع کن . کانتا : سایتاما پدر جون ؟ کاتو سان : با خاله یوشیکو صحبت کردیم و قرار شد کمی از تعطیلات رو برای دیدن خالت به سایتاما بریم . منم که از خدا خواسته سریع پریدم خونه و چنان مثل فرفره وسایلو چپوندم تو چمدون که اصلا نمیدونم چی برداشتم و بعدش بردم گذاشتم دم در که مادر از این سرعت عمل من شگفت زده شد . RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - Ano - 2011/04/04 08:16 PM آقا فرشاد میتونی هر کدوم از داستان هات رو پی دی اف کنی بزاری برای دانلود ؟ آخه من حوصله ندارم این طوری بخونم . در ضمن این داستان ، داستان قشنگیه . تو ویژه نامه عید انیمگ هم گذاشته بودیمش . RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - farshad - 2011/04/04 08:42 PM با این که قرار شد من داستان رو تو انیمگ بدم بازم قرار شد تو همینجا بزارمش . ولی جمله پایین رو ببین : خب این مسئولیت رو رضا قبول کرده و گفته همه داستانهامو براش بفرستم خودش pdf کنه بزاره رو سایت . واسه من حجمشون زیاد میشه و نمیتونستم واسه همین رضا کارو این کار رو از طرف من انجام میدند . البته شما براش یه پیام هم جهت یادآوری بهشون بزن . RE: داستان سایتاما فرصتی دوباره - farshad - 2011/04/07 11:15 PM پدر به خانه برگشت ، شام خوردیم و برنامه سفرمونو بررسی کردیم و همه چیز رو برای سفرمون به سایتاما بسته بندی کردیم و داخل ماشین قرار دادیم . صبح روز بعد سوار ماشین شدیم و با وجود 10 ساعت رانندگی تاقت فرسا بالاخره به منزل خاله یوشیکو رسیدیم . خونه شیک و جالبی بود . درختان رنگاوارنگی داشت . گلدانهای گل کوچکی هم که کنار حوض با آرایش خاصی چیده شده بود که شکل و فروم زیباتری به حیاط میبخشید . کمی بعد با استقبال خاله یوشیکو همه چیز تکمیل شد .خاله یوشیکو تقریبا 40 سال داره اما انگار یه جوان 27 ساله بنظر میرسه و همینطور شخصیت جالبی داره . اطراف خانه همه ی عکسها و مدالهایی که در رشته باله گرفته دیده میشه . خالم قهرمان مسابقات باله از دانشکده ی هیگاشی از منطقه سایتاما بود . این رکورد 4سال قهرمانی پشت سرهم هم در تاریخ این دانشکده بیسابقه بوده و من بهش افتخار میکنم اگرچه دیگه بازنشسته شده اما هنوزم بعضی وقتا یه کارایی میکنه . این احواپرسیها خودش خیلی وقتگیر بود و مرور خاطرات گذشته هم حسابی گرسنمون کرده بود . مادرم و خاله یوشیکو هر 2 باهم شامی آماده کرده بودند که رنگش دل آدم رو به حوس مینداخت که نگو ....... بعد شام با پدر شطرنج چینی بازی میکردم که تلفتن زنگ خورد . درررررینگ درررررینگ ..... یوشیکو : بله ، بفرمایین . اینجا منزل یوشیکو تاچیباناست . آه تویی تتسو سان . بله یه لحظه کوشی دستت باشه ... کانتا سان بیا پشت تلفن . دوستت تتسو زنگ زده . کانتا : الو سلام تتسو ، حالت چطوره ؟ تو از کجا میدونستی من دارم . میام چی ؟ خالم بهت گفته بود ؟ باشه فردا برای دیدنت میام . خداحافظ ... اون شمن احوالپرسی اصرار داشت که من بیام عضو باشگاه هیگاشی بشم . اول قبول نکردم و خواستم از زیرش در برم اما بالاخره با چرب زبونی راضیم کرد تا راجبش فکر کنم و تا فردا بهش خبر بدم . موضوع رو برای خاله یوشیکو ، مادرم و پدرم مطرح کردم و با مخالف های مادرم روبرو شدم . پدرمم که سکوت کرده بود و چیزی نمیگفت . اما خاله یوشیکو گفت بزارید وارد تیم هیگاشی بشه و از اونجایی که این باشگاه از همه باشگاهای منطقه قویتره من تضمین میکنم چیزیش نمیشه ... مینامی : اما حادثه 2 سال پیش رو به یاد نمیاری ؟ اگه دوباره این کار تکرار بشه برات خیلی سخت میشه پسرم .... تو یه چیزی بگو کاتو ..... پدر با نگاه به من و کمی مکث گفت مطمئنی که مشکلی پیش نمیا د و از عهدش برمیای ؟ اگه این چیزیه که میخوای و از اون پشیمون نمیشی من مانعی سرراهت نمیزارم . میتونی وارد هیگاشی بشی . کانتا : متشکر پدر جون ... من دیگه نمیزارم اشتباه 2 سال قبل تکرار بشه و شرمنده همه بشم . |