هنوز امیدی هست.... - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html) +---- موضوع: هنوز امیدی هست.... (/thread-11392.html) |
هنوز امیدی هست.... - Uchiha shady - 2014/02/10 10:10 PM سلاااااااااام منم رفتم تو کار نویسندگی دیگه این اولین داستانم امیدوارم خوشتون بیاد اگه ازش تقدیر بشه منم کارم رو ادامه میدم داستانش درباره ی یه دختر استثنایی که با همه فرق داره نظرم بدین لطفا RE: هنوز امیدی هست.... - Uchiha shady - 2014/02/10 10:13 PM فسمت اول: تو غرب توکیو تو یه خانواده ی اصیل و ثروتمند یه دختری زیبا به دنیا میاد ..دختری با موهای بنفش و صورتی زیبا و لبخندی دلنشین....دختری که متفاوت با هم نوعای خودشه اون یه نیروی کاملا متفاوت داره . مادرش بعد از به دنیا اومدنش میمیره و پدرش برای بزرگ کردن اون و برادرش سختیای زیادی رو میکشه اسم دختر ریما و اسم داداشش ارن اونا خیلی به هم وابسته بودن یه روز شوم که با پدرشون میرن پارک اتفاقی میوفته که باعث میشه این خانواده دوباره داغ داره بشه اتفاقی که هیچ وقت فراموش نمیشه و باعث ناراحتی پدر و دختر میشه اونم مرگ ارنه ارن موقع بازی با یه ماشین تصادف میکنه ریما که از این حادثه خیلی ترسیده و بود و نگران بود میدویه طرف داداش و اونو بغل میکنه و شروع میکنه به گریه کردن بقیه بچه های توی پارکم برای دلداری دادن بهش میان و پیشش میشینن همه از این اتفاق شوکه شده بودن ریما همین طوری که گریه میکرد یه اتفاق عجیب براش میوفته بدنش شروع میکنه به لرزیدن و یکم از بدنش بخار بلند میشه و رنگ چشمام مثل رنگ موهاش بنفش میشه ریما از دردی که توی بدنش داشت داد بلندی میزنه این اولین باری بود که ریما با قدرتش طرف میشد نیروی جریان زندگی نیرو از بدن ریما به بدن ارن منتقل میشه و باعث میشه که ارن بین مرکز مرگ و زندگی معلق بمونه تمام تماشاچیا از این اتفاق میترسن و فرار میکن و از اون روز به ریما لقب دختر نفرین شده رو میدن ریما از اتفاقی که برای داداشش افتاده بود خیلی ناراحت و درمانده بود تا از لقب جدیدش انگار دنیا با ریما مشکل داشت و می خواست اونو اذیت کنه ولی ریما سعی میکرد باهاش مبارزه کنه اما دیگه نمی تونست اول مرگ مادرش و بعدم از دست دادن داداش دلش برای داداشش تنگ شده بود برای بازی کردن و خندیدن با اون شب با با بغض به رختخواب میرفت و روزه ها با گریه از خواب بلند میشد کابوس های شبانش راحتش نمیزاشتن اون حالا فهمیده بود که استثنایی و از این اتفاق خیلی ناراحت بود همه اونو برای تو کما رفتن ارن مقصر میدونستن سال ها میگذره و ریما بزرگ و بزرگ تر میشه و تحمل این غم بزرگ براش سخت تر میشه حالا دیگه اون دختر کوچولو، 16سالشه یه دختر بزرگ و زیبا با موهای کوتاه و بنفش ولی بدون هیچ دوستی و غمی بزرگ تو دلش ادامه دارد....... RE: هنوز امیدی هست.... - دریل - 2014/02/10 10:22 PM قشنگ بود! RE: هنوز امیدی هست.... - Uchiha shady - 2014/02/10 10:34 PM ممنون لیمو جون RE: هنوز امیدی هست.... - Manaka - 2014/02/10 10:38 PM خیلی قشنگ بود میشه بقیشم بنویسی!!!خواهش میکنم RE: هنوز امیدی هست.... - Uchiha shady - 2014/02/10 10:41 PM چشم بقیشم مینویسم ممنون که نظر دادین RE: هنوز امیدی هست.... - KÅGÂMÎ ♥ - 2014/02/10 10:48 PM اکشم در اومد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه ولی سر فرصت کامل میخونمش RE: هنوز امیدی هست.... - Uchiha shady - 2014/02/10 10:56 PM هههه روحیم داره دخترونه تر میشه دیگه از چیزای خشن اومدم تو چیزای غمیگین و دخترونه البته فقط داستانم این طوریه ولی دارم سعی میکنم یه داستان ترسناک و هیجانیم بنویسم RE: هنوز امیدی هست.... - Uchiha Matin - 2014/02/10 10:56 PM خوندمش شادی خوب بود RE: هنوز امیدی هست.... - Hashirame Senju - 2014/02/10 10:57 PM عالی بود ... ادامه بده + |