داستان ساحره جوان - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html) +---- موضوع: داستان ساحره جوان (/thread-13960.html) |
RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/06/27 05:16 PM از نظرت ممنونم حتما تو بخش های بعدی از راهنماییات استفاده میکنم RE: داستان ساحره جوان - Aisan - 2014/06/27 05:24 PM موفق باشیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه منتظر قسمت بعدی هستممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: داستان ساحره جوان - anne13 - 2014/06/27 10:12 PM خیلی خوب بود منتظر قسمت های بعدی هستم RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/06/29 08:44 PM بخش سوم : آموزش ( قسمت دوم خاک ) [font=georgia,serif]صبح آنیا از خواب بیدار شد و به تالار اصلی رفت راکاد رو ندید از ماریا پرسید : راکاد کجاست ؟ ماریا گفت : راکاد تو باغ منتظرته آنیا گفت : آها . پس من برم بعد آنیا به باغ رفت و راکاد رو دید راکاد گفت : سلام آنیا اماده ای تا تمرینات خاک افزاری رو شروع کنیم؟ آنیا گفت : بله اماده ام بعد راکاد با یک تکنیک از درون زمین صخره دراورد و ان را شکل یه کاخ کوچک ساخت آنیا گفت: وای . واقعا قشنگه راکاد گفت : حالا نوبته توئه آنیا گفت : ولی چجوری راکاد حرف اون رو قطع کرد و گفت : جادو و کنترل اون چگونگی ندارد باید با تمام وجودت قدرتت رو حس کنی تا بتونی اون رو بصورتی که میخوای کنترل کنی ..... حالا شروع کن آنیا دست بکار شد خیلی براش سخت بود که بتونه یه کاخ مثل اونی که راکاد درست کرده درست کنه اولش بیشتر یه چیزی شبیه به خرابه درست کرد ولی بعد از چندین بار تلاش بالاخره موفق شد و تونست یه کاخ مثل کاخی که راکاد با خاک درست کرده بود درست کنه آنیا گفت : باورم نمیشه بالاخره تونستم راکاد گفت : افرین آنیا تو موفق شدی آنیا خیلی خوشحال بود و بالا و پایین میپرید راکاد هم از خوشحالی اون خوشحال بود و لبخند میزد بعد گفت : خیلی خب آنیا حالا بیا باید بهت یاد بدم که بتونی خاک رو به شکل های دیگه ای هم که بیشتر کاربردی هستند در بیاری انیا گفت : باشه بعد ان ها شروع کردند به تمرین ساعت ها تمرین کردند نزدیک های غروب که شد راکاد به آنیا گفت : آنیا امروز کارت خیلی خوب بود حالا که میتونی اب و خاک رو کنترل کنی باید شیوه مبارزه با این دو عنصر رو هم یاد بگیری بعد ادامه داد : بیا برویم کنار رود خانه تا هم اب باشد و هم خاک انیا گفت : باشه ..... بریم بعد که به کنار رود خانه رسیدند راکاد اب رو جا به جا کرد و به آنیا زد و آنیا افتاد آنیا گفت : دیوونه شدی ؟ حداقل یه چیزی میگفتی که بفهمم داری حمله میکنی راکاد همونطور که توپ سنگی تو رو هوا داشت گفت : دشمن هیچ وقت نمیگه که کی میخواد حمله کنه ... و بعد توپ سنگی رو پرت کرد به سمت آنیا .. آنیا هم جا خالی داد و گفت : ولی ما که دشمن نیستیم راکاد گفت : نیستیم ولی این تنها راهیه که بتونی یاد بگیری بعد اب رو به شکل شلاقی دراورد و اون رو به آنیا زد اما آنیا جاخالی داد ان ها تا نیمه شب مبارزه کردند تا بالاخره آنیا راکاد رو به زمین انداخت راکاد گفت : خیلی خوب بود باورم نمیشه تونستی منو زمین بزنی انیا دست راکاد رو گرفت و در حالی که بلندش میکرد گفت: خودم هم باورم نمیشه بعد ان ها به کاخ برگشتند ماریا منتظر ان ها بود و گفت : شما ها کجا بودید نگرانتان شدم راکاد گفت : ما خوبیم خواهر داشتیم تمرین مبارزه میکردیم بعد آنیا به ان ها شب خیر گفت و رفت به اتاقش RE: داستان ساحره جوان - toktam - 2014/06/29 11:44 PM خیلی داستان قشنگیه اما یک نکته که باعث میشه داستان قشنگ بشه توصیف بیشتر دیدنی های شخص اوله داستانه و مکالمه ها کمتر رخ میدن درداستان زیبای تو همش مکالمس RE: داستان ساحره جوان - Aisan - 2014/06/30 08:42 AM افرین به نکاتی که گفتم دفپقت کردی و حالا خیلی خوب شده و بهترم میشه... (2014/06/29 11:44 PM)toktam نوشته شده توسط: خیلی داستان قشنگیه عزیزم این هم یه نوعه!داستان چند نوع داره.توصیفی-مکالمه ای-و.... اینم یه نوعشه البته توصیفش بیشتر باشه بهترهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/07/01 07:45 PM اینم از قسمت جدید بخش سوم : آموزش ( قسمت سوم اتش و باد ) صبح که شد آنیا از خواب بیدار شد و پیش خودش فکر کرد که حتما امروز هم برای تمرین به باغ میروند برای همین هم به باغ رفت اما راکاد اونجا نبود کمی اب افزاری و خاک افزاری تمرین کرد تا بالاخره راکاد اومد و گفت : آنیا تو اینجا چیکار میکنی؟ آنیا گفت : خب فکر کردم که امروز هم ممکنه برای تمرین به باغ بیاییم برای همین اومدم اینجا و منتظرت موندم راکاد گفت : آنیا امروز باید یاد اتش افزاری و باد افزاری رو یادبگیری و چون اتش عنصر خطرناکی است و مهار کردنش سخت است باید به کوهستان برویم تا جایی رو اتش نزنی آنیا گفت : باشه بعد راکاد گریفین خودش رو احضار کرد و او و آنیا سوارش شدن و به سمت کوهستان رفتند تو راه که بودند آنیا گفت : راکاد من از کی میتونم گریفین خودم رو داشته باشم؟ راکاد نیشخندی زد و گفت : گریفین ؟ اونم تو؟ فکر نکنم آنیا با عصابانیت گفت : مگه چه ایرادی داره؟ راکاد گفت : خب راستش گریفین ها در برخورد اول خیلی خشن هستن و هرکسی که بخواد گریفین داشته باشه باید به محل زندگیشون که ان سوی جنگل است بره تا بتونه یه گریفین مناسب پیدا کنه راستش این ما نیستیم که گریفینمونو انتخاب میکنیم درواقع اونا ما رو انتخاب میکنن آنیا گفت : چقدر جالب ...... من کی میتونم گریفین داشته باشم؟ راکاد گفت : وقتی که بتونی ساحره ماهری بشی باید لیاقتت رو به یکی از گریفین ها ثابت کنی تا مال تو بشه دیگه تا برسند هیچ کدوومشون چیزی نگفتن وقتی رسیدن راکاد گفت : خب انیا بیا تمرین رو شروع کنیم بعد بهش یاد داد تا چطوری اتش رو از منبع اصلیش یعنی خورشید تو قلبش احساس و به بیرون بفرسته وقتی آنیا یاد گرفت که چطوری از عنصر اتش استفاده کنه راکاد گفت : خیلی خب آنیا سه تا عنصر تموم شدن و فقط یکیشون مونده آنیا گفت : خب پس شروع کنیم بعد راکاد براش توضیح داد که برای استفاده از عنصر باد باید خودش رو ازاد کنه واینکه یه جورایی باید ارامش روحی داشته باشه بعد از ساعت ها تمرین سخت آنیا بادفزاری رو خوب یادگرفت راکاد گفت : آنیا تو الان استفاده چهار عنصررو بلدی و چون بادافزاری رو هم یادگرفتی درس بعدیت یعنی پرواز برات اسون میشه و بعد از اونم دیگه کار خاصی نداری چون تو تونستی چهار عنصر اصلی درونت رو ازاد کنی بخاطر همین استفاده از بقیه قدرت ها برات خیلی اسون میشه و باید استفاده از وردهای جادویی رو بهت یاد بدم آنیا گفت : خیلی خوشحالم که تونستم تا اینجا پیش بیام و ازت ممنونم که معلم خوبی هستی و همه چیزو برام توضیح میدی راکاد گفت : خواهش میکنم بعد اونا به کاخ برگشتند چون دیگه شب شده بود وقتی رسیدند ماریا گفت : راکاد یه خبری برات دارم راکاد گفت : چی شده؟ ماریا گفت : راستش ملکه مایرا یه نامه فرستاده و گفته که اونا دو روز دیگهبه اینجا میان چون ششمین دوره مبارزه عناصر داره شروع میشه راکاد گفت : ولی ما هنوز اماده نیستیم ماریا گفت : باید همین الان ساحره هارو خبر کنیم تا اماده بشن راکاد گفت : نه الان نمیشه فردا خبرشون میکنیم و بهشون میگیم که خودشونو اماده کنن آنیا با تعجب پرسید : مبارزه عناصر چیه؟ ماریا گفت : او .. راستش یه جور مبارزست که ساحره ها فقط اجازه استفاده از عناصررو تو اون دارن و هر سرزمین که برنده بشه اعصای سحرآمیز رو که مال اولین ساحره تاریخ هست رو میگیره آنیا گفت : چه جالب ...... شب بخیر بعد به اتاقش رفت RE: داستان ساحره جوان - دارن - 2014/07/01 09:08 PM داستانت چیز جالبیه ولی جملاتش هماهنگ نیستن منتظر ادامه ی داستانت هستم RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/07/01 10:19 PM ممنون از نظرت اره اینو میدونم جملاتم هماهنگ نیستن هرکاری میکنم هماهنگ نمیشن اخه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: داستان ساحره جوان - toktam - 2014/07/02 12:23 AM در کل گل کاشتی خانم زودتر بعدی رو بنویس |