راه بی پایان - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: نویسندگان جوان (/forum-265.html) +---- موضوع: راه بی پایان (/thread-12392.html) |
راه بی پایان - RYOMA ECHIZEN - 2014/04/18 02:54 PM فصل اوّل بازگشت گورو
یک رو هلس داشت با دوچرخه به مدرسه میرفت که کنار تیربرق پسری رو دید که قیافه اش براش اشناست و فرم مدرسه ی اونا رو هم داره.کنار پسر ایستاد و گفت:سلام!من هلسم!تازه به اینجا اومدی؟پسر گفت:خیلی خوشبختم هلس منم گورو هستم!تازه به اینجا نیومدم من اینجا بزرگ شدم فقط برای 4 سال تو آرژانتین بودم. - چه خوب میتونیم با هم دوست باشیم...سوار دوچرخم شو باهم میریم...! - خیلی متشکرم^___^ گورو سوار دوچرخه ی هلس شد و با هم به مدرسه اومدن.من که منتظر هلس بودم گورو رو دیدم پیش خودم گفتم:این پسره کیه که با هلسه؟انگار جایی دیدمش... مارگارت اومد پیشم و گفت:سلام رناتا جونم.به چی فکر میکنی؟ گفتم:ه.....ه..........هیچی. رفتیم سر کلاس از بدبختی اون زنگ هم ریاضی داشتیم و طبق معمول:مساحت دایره رو با ضرب شعاع در شعاع ضرب در 3 ممیّز 14 میکنیم مساحت به دست میاد...!!!من حوصله ی همچین چیز هارو ندارم.به مارگارت گفتم:بیا زنگ تفریح بریم دنبال هلس تا بفهمیم اون پسره کیه.مارگارت گفت:تو امروز داشتی در مورد اون پسره فکر میکردی؟راستش قیافش برای منم خیلی اشناس.معلم گفت:به درس گوش کنین!گفتم:اونو یه جایی دیدم و شاید مدّتی هم باهاش بودم ولی هر چی هست الآن به خاطرش ندارم. - نگران نباش خودمون امیوز میفهمیم که اون کیه... معلم:شما دوتا!!!مارگارت و رناتا!!!به درس گوش میدین یا نه؟هر دوتامون با هم گفتیم:چشم!!! دیگه چاره ای نیست جز این که به این ریاضی بدون مسب (ترجمه ی فارسی لا مسب) گوش بدی... زنگ تفریح که شد گورو و هلس زود تر از همه رفتن توی حیاط.من به مارگارت گفتم:بیا اینجا و ببین!!! مارگارت از پنجره دید که اون دو تا چه راحت با هم دوستنو میرن.گفتم:بدو بیا مارگارت باید از ماجرا سر در بیا ریم... دارم داستانش رو مینویسم انشاالله خوشتون اومد بقیش هم میزارممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: راه بی پایان - RYOMA ECHIZEN - 2014/04/19 01:18 PM رفتیم چایین دیدم هلس داره با گورو بسکتبال بازی میکنه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه خیلی عصبانی شدم و رفتم وسط زمین و توپ رو انداختم طرف مارگارت.به گورو گفتم:تو کی هستی که دنبال هلس میگردی؟ گورو اومد جلو و کلاهش رو برداشت و گفت:من گورو هرومیدن هستم خانم و فکر نمیکنم این به شما ربطی داشته باشه! گفتم:گورو؟خودتی؟من رناتا هستم دوست قدیمی...!گورو:رناتا؟چقدر از دیدنت خوش حال شدم!!! هلس با خودش فکر کرد:چرا قبلا اسمشو نپرسیده بودم؟گورو هرومیدن!چه اسم اشنایی! یه دفعه یه دینامیت تو هلس منفجر شد و پرید تو بغل گورو! اون شب هلس پیشنهاد داد بریم کافه.گورو وقتی قهوه شو تموم کرد پاشد و گفت:خب بچه ها از بابت قهوه خیلی ممنونم. بعد رفت و تو گوش هلس چیزی گفت. گورو رفت و ما همون جا موندیم و حرف زدیم.اون شب گذشت فردا گورو خبر داد که میخواد دوباره به ارژانتین برگرده... RE: راه بی پایان - _lady.bird_ - 2014/04/19 01:30 PM خیلی قشنگه لفرین راسی چرا می خواد برگرده؟ RE: راه بی پایان - RYOMA ECHIZEN - 2014/04/19 01:31 PM چون که برای انجام یه ماموریت اومده بود و تو کافه گفت که میره میخواست ماموریتش رو انجام بده RE: راه بی پایان - _lady.bird_ - 2014/04/19 01:35 PM پس اینطور زود تر بقیرم بزار RE: راه بی پایان - RYOMA ECHIZEN - 2014/04/20 12:53 PM فصل دوم گردنبند نقره
رفتیم فرودگاه تا با گورو خداحافظی کنیم.هلس خیلی ناراحت بود.وقتی گورو سوار هواپیما شد هلس بعش گفت:منتظر نامه ی من باش گورو...شب هلس از رفتن گورو خیلی ناراحت بود.نامه ای برای گورو نوشت: سلام بعد از رفتن تو من امیدی به زندگی ندارم برای همین این گردنبند نقره که تنها یادگاری مادرمه برات میفرستم تا همیشه به یادم باشی.من امشب 4/7 از اینجا میرم نه تنها از اینجا میرم بلکه از این دنیا میرم...روحم ساعت 2:45 بامداد پیش خدا پرواز میکنه........ هلس سیوسوکه 4/7
البته هلس اون نامه رو به من نداد که بخوونم ولی بعدا گفت که چی واسه گورو فرستاده.شب به هلس گفتم:امشب برنامت چیه؟کجا میری؟ گفت:میرم پمپ بنزین... نامه رو برداشت و رفت بیرون.به مارگارت گفتم:بیا دنبالش بریم معلوم نیست که میخواد چه بلایی سر خودش بیاره. با مارگارت خیلی اروم دنبال هلس رفتیم. اول رفت نامه رو داد به اداره ی پست و بعد به طرف بزرگ ترین پمپ بنزین شهر حرکت کرد.رفت و 5 لیتر بنزین گرفت و اومد پشت پمپ بنزین که یه باغ بزرگ اونجاست.بنزین -ها رو روی خودش خالی کرد تا اومد کبریت رو روشن کنه مارگارت یه گردنبند طلا که قبلا واسه هلس خریده بودم محکم انداخت کردنش و چون مربعی شکل بود سر تیزش گردنش رو زخم کرد. هلس گفت:چکار میکنین؟بزارین به حال خودم باشم...من از این دنیا خسته شدم.میفهمین؟دلیلی نداره که بخوام زنده بمونم! گفتم:خودتو بکشی به کجا میرسی؟به جای خوبی که نمیرسی! مارگارت هلس رو بغل کرد و گفت:من نمیزارم خودت رو اتیش بزنی مثلا ما دوستای همدیگه ایم!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: راه بی پایان - _lady.bird_ - 2014/04/20 05:12 PM مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهخاک بر سرت هلس RE: راه بی پایان - RYOMA ECHIZEN - 2014/04/21 12:33 PM بیچاره گناه داره پدرش صابقه داره مادر هم نداره گناه داره من بهش حق میدم خودشو بسوزونه!!! RE: راه بی پایان - Lucy sama - 2014/04/24 08:45 PM عالی بود خسته نباشی RE: راه بی پایان - zari.f - 2014/04/24 11:55 PM خیلی جالبه! این هلس چه قدر نا امیده! |