از اونجایی که دیگه نزدیکای عیدیم و بیشتر اسفند رو رد کردیم، میخوایم یه سری خانواده رو بهتون معرفی کنیم که توی عید و خصوصا تو سیزده بدر باهاشون خیلی خوش میگذره! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خانوادهها شکلهای مختلفی دارن: بزرگن، کم جمعیتن، سردن، پر سر و صدان؛ حتی هر خانواده بوی مخصوص خودشو داره!!
.
.
.
شماره یک: جنگهای تابستانه!
این فیلم لذتبخش مصدر و تجسم مفهوم "خانواده"ست!
کنجی کایسو، یک دانش آموز دبیرستانی ناشناسه! به طور ساده بخوایم بگیم، اون برای همه نامرئیه.
پس وقتی سنپایش، شینوهارا ناتسوکی، بهش پیشنهاد میده که به خاطر یک "کار" به اوئدا سفر کنه، اون تمام تلاشش رو میکنه تا ارزشش رو ثابت کنه.
چی گیرش مییاد؟ رفتن به مهمونی تجدید دیدار و آشتیکنون خانوادهی شینوهارا به عنوان دوستپسر ناتسوکی!
همینجا بهتون بگم که ناتسوکی انواع فک و فامیل رو داره!
با این دروغ بزرگی که گفتن، کنجی مجبوره خودش رو تند و سریع با شرایط وفق بده تا لو نرن. ولی اوضاع با بند شدن امنیت اطلاعاتی جهان به دست کنجی، یک سوال بسیار مهم مطرح میشه: سلامت جامعه مهمتره یا تحت تاثیر قرار دادن مادربزرگ؟!
مطمئن باشید از شروع تا پایان این فیلم حسابی بهتون خوش میگذره و همه جور معضلات و مسائل خانوادگیای هم مطرح میشه!!
.
.
.
شماره دو: سبد میوه
تمام روابط خانوادگی همیشه سرراست و روشن نیستن. ممکنه وضعیتتون مثل تورو هاندا بشه؛ دنیا عشقتون رو ازتون بگیره، طوری که دیگه هیچوقت نتونید رو در رو ببینیدش. مثل وضعیت طایفهی سوماها.
ممکنه حتی وقتی کسی بغلتون میکنه تبدیل به یه حیوونی چیزی بشید. (بالاخره هر خانوادهای مشکلات خودش رو داره.)
سبد میوه یک داستان جذابه که بهتون یاد میده چطور به استحکام کوه و به یَلی شیر جلوی ناملایمات زندگی بایستید. مثل تورو که با امید و خوشبینی دریای مشکلاتی که با زندگی در جنگل و متعهد موندن به قولی که به مادرش داده رو در مینورده و یاد میگیره که همه راز و مشکلاتی برای خودشون دارن که باید باهاش دست و پنجه نرم کنن.
خانواده توی این انیمه نقش خیلی بزرگی رو بازی میکنه. درسته، تنش خیلی زیادی بین اعضای مختلف خاندان سوما وجود داره. بهرحال کل دودمانشون به تغییر شکل نفرین شدن. همین باعث شده خیلی از احساسات براشون غریب و بیگانه باشن.
شیگوره سعی میکنه از کسی چشمداشتی نداشته باشه و شاد بمونه، درحالی که یوکی به سختی ارتباط برقرار میکنه و احساسات و افکارش رو برای خودش نگه میداره. دختر عموی موقرمزشون، رقابت پایانناپذیری با یوکی داره و میخواد جایگاه به حقش رو ازش بگیره.
شاید تورو دقیقا درمان این شکاف و شکستگی توی این خانواده نباشه. اما حداقل میتونه جای قبیله رو حفظ کنه. (که قطعا مسئولیت کمی نیست!)
میوهها زیادن و وقت تنگه... آیا همه چیز به خوبی پیش میره؟
.
.
.
شماره سه: یک پسر و یک دیو
مهمترین رکن "خانواده بودن" اینه که به اون خونه و اعضاش احساس تعلق کنی. مطمئن باشی اگه کل دنیا جلوت در بیان چندنفری هستن که پشتت بمونن.
رن، پسر نه سالهایه که میخواد خودش رو بهتر بشناسه. اون مادرش رو توی یک تصادف از دست داده و تا جایی که یادشه واژهی "پدر" رو توی لغتنامهش نداشته.
حالا هم وسط شیبویای توکیو، سرگردان و بیخانمانه تا وقتی که هیولای معروف، کوماتتسو، که دنبال شاگرد میگرده سر و کلهش پیدا میشه!
قبول دارم که یه رابطهی ایدهآل نیست؛ اما سودمنده. دیو و پسر ویژگیهای مشترک زیادی دارن. شاید کلهشقی و لجبازی رن استاد قلمبهش رو از کوره به در ببره، اما این فیلم چیزی فراتر از یک رابطهی مشخص و عادی رو به شما نشون میده.
وقتی که دونفر، بیگانه از باقی مردم اینچنین بهم میرسن در آینده چیزی جز عظمت و شکوه انتظارشون رو نمیکشه.
علاوه بر داستان غنی، گرافیک و جلوههای ویژهی این انیمه حیرنانگیزن. یک قطعه هنری که با ترکیب انواع تکنیک به وجود اومده و شبیه هیچ کدوم از آثاری که تا الان تماشا کرده بودید نیست.