ایفای نقش شهر مرگ2

[مین جی]

با شنیدن صدای برنارد تپش قللم ناخوداگه چندبرابر شد...
اره ...اون زندس!....هه...معلومه جان ساده لوح!اون برتدر خونده خودته دیگه!
لبخند کج شیطنت امیزی زدم و بعد....
اتش دور تا دور کنت رو گرفت و بعد با حرکت دستم به حالت مشت ...اتش به درون قلبش رفت ...
جان:بهتره بسوزی! شاید قوی باشی ولی شکست ناپذیر نیستی!قلبت نقطه ضعفته

محتوای مخفی (Click to View)

الان کمی ضعیف شد و درد داره

[Ryoma]

برنارد: جان صبر کن منم بهت کمک کنم. بلند میشه از جاش شمشیرشو پیدا نمیکنه و میگه :فکر کنم یا با دست خالی باید بجنگم یا با یه اهریمن.

[Merliya]

تیم:خوب...مری...پس تو یه شیطانی، که کلفتی یکی دیگه از شیاطین رو میکنه«معذرت»...جالبه!...برنارد منم میخوام بهتون کمک کنم!

[ملیکا ایچیزن]

آنجل از دور باچشمام های حیرت زده جیغ می زنه و:نه!!!!!!!!!!!!!جـ....جان پشت سرت.

محتوای مخفی (Click to View)

تنها چیزی بود که برای ورود دوباره به ذهنم رسید

[Ryoma]

برنارد : باشه کمک کن تیم . فکر کنم یه بار دیگه بمیرم کلا مردم

[Ryoma]

نفهمیدم چه اتفاقی داره باسه جان میفته فقط با صدای آنجل پریدم پشت سر جان که هرچی شد سرم من بلا بیاد

[مین جی]

جان:برنی نه!
و اتشی رو پرتاب می کنه به سمت مری...

محتوای مخفی (Click to View)

خب چون نمی دونستم چی باشه به فکرم رسید تو باشی مری.

من و برنارد...تیم ...انجل پشت به پشت و شونه به شونه هم ایستادیم. و هر کدوم هوای یه جا رو داشتیم.

[Noctis_P]

جلوى جان ظاهر ميشم و گردنش رو ميگيرم و فشار ميدم:خيلى دل و جرات دارى

[Ryoma]

میرم مری رو میزنم و می گم : ببخشید. ولی نمیزارم برادرمو بزنی. شمشیرمو بده

[ملیکا ایچیزن]

آنجل با اخم به مری:ولش کن.