میرانوا
ارسالها: 207
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 9.0
|
داستان سونیک در گذشته تاریک (داراک)
سلام من به همه!!
من همیشه دوست داشتم بدونم چرا سونیک داراک میشه!اگه به خاطر زمرد ها بود باید شدو و سیلور و تمام اونایی که میتونن تبدیل بشن باید حالت داراکم داشته باشن!!اما همون طور که میبینیم فقط سونیک داراک میشه!!واسه همین من واسش یه داستان نوشتم که البته یه مقداری توی داستانای قبلی دست بردم !!امیدوارم دوست داشته باشین!!
|
|
2016/07/28 09:40 PM |
|
میرانوا
ارسالها: 207
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 9.0
|
RE: داستان سونیک در گذشته تاریک (داراک)
مقدمه:به نام خدااول از هر چیز لازم به ذکر هست که بنده از چند تا انیمه و فیلم دیگه یه مقداری چیز میز تقلید کردم، پس بعد خواندن مدام پست نذارین که مثلا:« این تیکه یا نکته رو از رو انیمه فلان تقلید کردی!!!»بعد چندتا شکلکم بزارید کنارش!از همین اول بگم بیشترین تقلید رو از ناروتو کردم!!چون فکر کردم داستانم جذاب تر میشه!!خودتون توی پیش زمینه داستان متوجه میشید!! هر بار که یه شخصیت جدید وارد داستان میکنم توی تایپیک دیگم بیوگرافیش رو میگذارم!راستی اگه پیشنهادی واسه جالب تر شدن داستان دارین لطفا به صورت پیام خصوصی تو پروفایلم بزارید تا اگه استفاده کردم یه وقت بقیه ی داستان لو نره!! نظر،تشکر و البته اعتبار فراموش نشه!{اعتبار دادن شما دلگرمی بندس!}نکات لازم به ذکر:توی این داستان سیلور و بلیز مال آینده نیستند!همه اتفاق های گذشته قبل از ۱۵ سالگی سونیک افتاده و الان سونیک ۱۵ ساله شه!و شدو هم هر بار حافظش رو از دست نمیده!و درضمن اون ها همیشه لباس تنشون میکردن و میکنن!روبات های اگمن همون روبات های انیمه سونیک ایکس یعنی :دکو،وکو و بکوپ هستند!خواهش:بابت خواندن داستانم ممنون لطفا هر لحظه از داستان رو توی ذهن تون مجسم کنید تا لذت بیشتری از این داستان ببرید!اگه استقبال نشه دیگه نمیذارم!!قسمت اول:از زبان یک پیرمرد:در زمان های پیش یک بار دنیای ما به نابودی کشید!آن موقع زمانی بود که مردم دنیای ما در اوج قدرت خودشون بودن! عصری که موجب نابودی بسیاری از خاندان های اصیل شد!به طوری که حالا تعداد اونها اندک شمار شده!و تنها دلیل این اتفاق هرس و هوس بی اندازه مردم بود قدرت طلبی اونها دوست و با دوست، برادر و با برادر و حتی فرزندان رو با پدر دشمن میکرد!مردم هر چقدر قویتر میشدند به جای برقراری صلح، جنگ افروز تر میشدند! اما هر قدرتی تاوانی داره!و این تاوان درخت الهی بود که به دست خود آنها کاشته شد! درختی که ریشه هایش قدرت های ماوراءطبیعی رو از وجود صاحبانشان بیرون میکشید و در خود ذخیره میکرد؛تا اینکه حامیان دنیای ما که معروف به محافظین بودند با قدرت چاکرای خودشون دنیا ما رو از نابودی نجات دادند!اما چندین قرنه که دیگه کسی که چاکرا داشته باشه دیده نشده...اینجا از زبان تیلزه:درست همین دوسال پیش بود...توی آخرین جنگمون...حالا تو خاطره:سونیک در حال مبارزه با یه هیولاست که طبق معمول دست گل اگمنه خانه و حالا دامنگیر خودشم شده!!همه اینجان تا جلوی اون هیولا رو بگیرن(همه شامل:تیلز،امی،ناکلز،روژ،شدو،سیلور،بلیز،ویکتور،اسپیو،بانی،آنتونی،روتور،اسکورچ،فیونا و حتی متال سونیک)با اینکه سونیک،اسکورچ،سیلور،بلیز و شدو باهم سوپر شدن اما اون هیولا خیلی قویه و نمیتونن خوب جلو شو بگیرن!سونیک:اینطوری بی فایدس!!!شدو:میگی چیکار کنیم عقل کل!!!؟سیلور:اینطوری فقط انرژی مونو هدر میدیم!!!بلیز:باید به نقطه ضعفش حمله کنیم!اسکروچ:این غول بی شاخ و دم مگه نقطه ضعفم داره!!!؟همین لحظه هیولا دمشو بالا میبره وقتی پایین میاره سونیک و شدو دمشو تو هوا نگه میدارن تا به سفینه پشتیبانی(که توش بقیه هستن)برخورد نکنه!سونیک:ب_باید یه جوری متوفقش کنیم!و_وگرنه...شدو:چشم بسته غیب گفتی!!!بلیز:تو این شرایط دارین باهم کل کل میکنید!!!؟بعد دستشو بالا میبره و میگه"شمشیر خورشیدی"و بعد پایین میاره!همون لحظه یه نور شمشیر مانند که ابتداش دست بلیز و انتهاش معلوم نیست ظاهر میشه و مقداری از دم هیولا میبره!هیولا دمشو همراه با فریاد گوش خراشی از اونا دور میکنه!!سیلور:آره!!یوهوووووو!!!!!اسکروچ:اثر کرد!!سونیک:ولی انگار عصبانی ترش کرد!!!دم بریده شده هیولا دوباره ترمیم میشه!...شدو:لعنتیییی!!!(عصبی همراه با هرس)بلیز:فایده نداره... ای کاش میشد به یه درجه بالاتر از سوپر تبدیل شیم!!!سونیک:یه درجه بالاتر...خودشه!!بلیز تو یه نابغه ای دختر!!!اسکروچ:نکنه فکری تو کلته؟!!!سیلور:هر چی هست رو کن که اوضاع خیلی خیطه!!!سونیک:باشه ولی اول باید یه جای آروم فرود بیایم!شدو:همممم...اونا روی سفینه فرود میان و از طرف دیگه بقیه واسه اونا وقت میخرن...اسکروچ:نقشت چیه آیکیو؟!!سونیک:هه هه هه(نفس زدن)باید تبدیل به هایپر بشیم!!!همه باهم:هااااا!!!سونیک ادامه میده:اما فقط دو نفر میتونن هایپر بشن و بقیه هم از حالت سوپر درمیان!!!اسکروچ:چی؟!!!ما پنج نفری هم حریفش نمیشیم،بعد میگی فقط دو نفر تازه بقیه م از حالت سوپر در میان!!!حتما شوخیت گرفته!!!شدو:نه حق با سونیکه قدرت هایپر ده برابره سوپره!!ما میتونیم انجامش بدیم!!بلیز:اما...سیلور کامل میکنه:...چطوری؟سونیک:بسپرش به ما!!از اونجایی که فقط من و شدو تا حالا هایپر شدیم...پس بهتره ما انجامش بدیم!!یه لحظه همه سکوت میکنن بعد بلیز میگه:پس میسپریمش به شما!!سیلور و اسکروچ هم به نشانه تایید سرشونو تکون میدن!!
|
|
2016/07/28 10:03 PM |
|
میرانوا
ارسالها: 207
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 9.0
|
RE: داستان سونیک در گذشته تاریک (داراک)
قسمت دوم: شدو:پس بریم تو کارش!! سونیک:هی! اینو احیانا من نباید میگفتم!!؟(با خنده) شدو:مشکلی داری؟!!! سونیک:نه بابا!!واست ذوق کردم!! شدو:این حرفتو، وقتی بردیم بهم بزن!!! وبعد هر پنج تا دستاشونو رو به هم قرار میدن و یه دایره تشکیل میدن؛بعد زمرد ها ظاهر میشن و دور سونیک و شدو شروع به چرخیدن میکنن،هر لحظه تند تر میشن و بعد یک نور عظیم دور سونیک و شدو رو میگیره و اونا تبدیل به هایپر میشن و بقیه از حالت سوپر درمیان!توی این لحظه صدای اگمن از داخل بیسیم میاد:شما باید هرچه زود تر جلوشو بگیرید وگرنه کار هممون تمومه!!!! سونیک:فقط بسپرش به ما اگی!! اگمن:گوش کن سونیک رایانه میگه که اون از بیرون فوق العاده مقاومه پس نیرو تونو هدر ندین! تیلز:اما اون از داخل آسیب پذیره!!!یه جوری باید از داخل نابودش کرد!! شدو:یه جوری؟!!میشه لطف کنین بگین مثلا چطوری؟!باید بریم تو حلقش!!!؟ سونیک:چرا که نه؟!! شدو:هاااا!! اسکروچ:زده به سرت!!؟ امی از توی بیسیم:سونیک نهههه!!!! شدو:ظاهرا این دفعه باید حرف تو قبول کنم متقلب!!نقشت چیه دیونه؟! سونیک:خب،از طریق دهن میریم تو شکم!!یا بهتر بگم عین هلو میریم تو گلو!! شدو بعد چند لحظه واسه اینکه ببینه سونیک جدی یا نه!! شدو:میشه حرفمو پس بگیرم!!؟ سونیک:امکان نداره!!! بعد هر دوشون پرواز میکنن میرن بالای سر هیولا! سونیک:آماده ای؟!! شدو:اگه بمیریم تو اون دنیا خودم دوباره میکشمت!!!! وبعد شیرجه میزنن تو دهن هیولا!!!بعد چند لحظه هیولا فریاد وحشتناکی میزنه و منفجر میشه و بعد سونیک و شدو از اون بالا دیده میشن که لبخند پیروزی رو لباشونه!وبعد صحنه آروم تیره میشه...
|
|
2016/08/07 06:45 PM |
|
میرانوا
ارسالها: 207
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 9.0
|
RE: داستان سونیک در گذشته تاریک (داراک)
قسمت سوم: اینجا باز از زبون تیلز: اون موقع خیلی خوش حال بودیم که بالاخره همه چی تموم شد بود!با اینکه باورش واسه همه سخت بود اگمن دست از کاراش برداشت و یه کارخونه تولید خوراکی تاسیس کرد!!همه اتفاق ها ظرف یه هفته بعد اون جنگ افتاد!با خودم میگفتم که دیگه زمان آرامش واسه هممون رسیده تا اینکه یه روز احساس کردم سونیک خیلی پکره!اون زیاد حرف نمی زد و مدام تو خودش بود با خودم فکر میکردم شاید به خاطر اینه که دیگه کار زیادی نداره انجام بده!!!اما اشتباه میکردم...یه روز اون سکوتشو شکست و ازم پرسید: تیلز اگه یه روز یکی از دوستات بذاره بره...تو ازش متنفر میشی؟! متوجه نمیشدم داره در مورد چی صحبت میکنه!اما خیلی طول نکشید که فهمیدم...سونیک...ما رو ترک کرد!...بدون گفتن دلیل...بدون یه نامه...یا حتی یه خداحافظی... ناکلز:باورم نمیشه دوساله که گذشته!! روژ:حق با توه! خیلی زود گذشت! اگمن:انگار همین دیروز با اون هیولا جنگیدیم!هی! امی:من هنوز نفهمیدم چرا سونیک رفت؟چرا هیچی به ما نگفت؟ اصلا چه دلیلی داشت؟ بغض گلوی امی رو میگیره و مانع حرف زدنش میشه!!همین لحظه کریم و چییز واسه همه بیسکوییت میارن از پشت اونام مادر کریم(وانیلا) چای میاره؛کریم در حالی که به همه بیسکوییت تعارف میکنه میگه:امشب همه اومدیم به خونه ما که سالروز دوستیمون رو جشن بگیریم!لطفا از چیزای ناراحت کننده حرف نزنین!!مگه نه چییز!؟چییز:چاو،چاو!! کریم بعد اینکه همه بیسکوییت برداشتن سینیش رو روی میز میذاره و ادامه میده:من مطمئنم سونیک سان دلیلی داشته! هیچ کس نمیتونه دقیقا بفهمه که اون چی میخواد!اما اون همیشه کار درست رو انجام میده!(بعد روبه امی برمیگرده و میگه)مگه نه امی؟!... امی داشت ماه رو نگاه میکرد و حواسش به حرف های کریم نبود! کریم:امی!... امی:به نظر شما سونیک الان داره چیکار میکنه؟! حالا دوربین آروم آروم رو به ماه زوم میکنه و بعد اینکه بجز سطح ماه چیز دیگه ای دیده نشد با همون سرعت برمیگردد!حالا در یک مکان دیگه کنار دریا یه نفر توی تاریکی روی بالکن یه ویلا نشسته هیچ چیز بجز چشماش که توی تاریکی میدرخشن معلوم نیست!از پشت سر یکی بهش نزدیک میشه و صدای پاش اونو از اومدنش با خبر میکنه!شخصی که توی تاریکی نشسته مقداری به طرف اون برمیگرده و بعد اون میگه:تو اینجایی!! اون شخص دوباره سرش رو از اون برمیگردونه!دختر حالا به طور کامل توی روشنایی میاد یه جوجه تیغی صورتی با چشمای سبز پررنگ و مات! سونیا:چرا توی تاریکی نشستی؟!وقت شامه! اما اون شخص جواب نمیده! سونیا:همممم...داری به دوستات فکر میکنی!؟ وبعد کنار اون میاد و روی نرده لم میده ومیگه:دوسال گذشته!!اما تو هنوز اونا رو فراموش نکردی!؟(بعد به طرف اون برمیگرده)سونیک؟!... و بعد سونیک از توی تاریکی در میاد و چهرش معلوم میشه و به سمت دوربین که از پشت سر اونا رو میگیره میاد و بعد همه چیز تاریک میشه...
|
|
2016/08/07 07:25 PM |
|