بیت شعر ( حرف الف )

[Lelouch.B]

سلام
...............
من و دیانا تصمیم گرفتیم برای بچه های پارک انیمه ( که خب ممکنه فقط برای بچه های انیم پارک هم نباشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
این تاپیک ها رو بزنیم.......مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مجموعه ای از تک بیتی هآ .......مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
از این تک بیتی ها هر جور استفاده مفیدی که بخواهید میتوانید از آن کنید......
برای مشاعره.... (که خب این بیشتره کاربردشمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
تحقیق......
مطلب......
مطالعه...... یا هر چیز دیگه ای


دوستانی هم که می خوان شعر قرار بدن توی تاپیک ها.....توجه داشتن باشن که طوری باشه که برای مشاعره هم بشه از اون استفاده کرد.....

توجه توجه
این تاپیک مخصوص ابیاتی هست که با حرف (الف ) شروع میشه........
حروف دیگه در تاپیک های دیگر به صورت تکی قرار میگیرند....

Spoiler (Click to View)

به قول معلم زیست مون ...شاد و پر انرژی باشید مثل میتوکندریمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Lelouch.B]

آسمان بار امانت نتوانست کشيد 
قرعه فال به نام من ديوانه زدند


آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته هاهست ولی محرم اسرار کجاست


آنکس که تو را شناخت جان راچه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند


این جهان و هر چه در وی است جز افسانه نیست
وین تغافل بین که ما سرگرم این افسانه اییم


آدميزاد اگر بي ادب است آدم نيست
فرق در بين بني آدم و حيوان ادب است


از خدا جوییم توفیق ادب 
بی ادب محروم شد از لطف رب


ایاک نعبد بر زبان، در دل خیال این و آن 
کفر است اگر گویی یکی، شرک است اگر گویی دوتا

[diana king]

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پريشان و دست كوته ماست

اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست

اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

از خدا جوييم توفيق ادب بي ادب محروم ماند از لطف رب

از دل تنگ اسيران قفس ياد كنيد اي كه داريد نشيمن به لب بامي چند

از دوست به يادگار دردي دارم كان درد به هزار درمان ندهم

از عشق من به هر سو در شهر، گفتگويي ست من عاشق تو هستم، اين گفتگو ندارد

از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است ورنه هر كس وقت سيري پيش سگ نان افكند

از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو

از مردم افتاده مدد گير كه اين قوم با بي پروبالي، پر و بال دگرانند

[Lelouch.B]

 این یه شاهکار از مولانا ست که اول همه ی ببیت ها الف داره


آنکس که بداند و بخواهد که بداند 
خود را به بلندای سعادت برساند.

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند .

آنکس که بداند و نداند که بداند 
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند !

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خیش به مقصد برساند !! 

آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند !!

آنکس که نداند و نداند که نداند 
در جهل مرکب ابدالدهر بماند !!

آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند!!!

[Lelouch.B]

آنان که محيط فضل و آداب شدند / در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند برون / گفتند فسانه اي و در خواب شدند


آن قصر که جمشيد در اوجام گرفت / آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور مي گرفتي همه عمر / ديدي که چگونه گور بهرام گرفت


آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟


آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند

[diana king]

ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند

گر از آن یار سفر کرده پیامی داری

آسایش دو گیتی تقسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است

از تو وفا نخیزد دانی که نیک دانم

وز من جفا نیاید دانم که نیک دانی

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند

این بار اگر باز آمدی با چشم چنگیزت بگو

آسان نگیرد جنگ را من خاک ایران نیستم

[diana king]

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟

آرزو مُرد وجوانی رفت وعشق ازدل گریخت

غم نمی گردد جدا ازجان مسکینم هنوز

این شب مهتابی ام را با تو قسمت می کنم

تا سحر بی خوابی ام را با تو قسمت می کنم

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

ایجاز شاعرانه چشم تو تاکنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون

امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی