بحث و تبادل نظر در مورد مانگا "nisekoi"

[!Sultan]

ciel pid='[url=http://https://www.animpark.net/tel:1709733 نوشته شده توسط: 1709733' dateline='1459237490']
چیتر ۲۱۱
راکو و چیتوگه و اونودرا تو مدرسه هستن و باریدن بارون ادامه داره
هرکودوم به چیزی فکر میکنن که راکو غذا آورد بخورنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و همشون مثل مردم گرسنه سومالی با دیدن غذا ذوق کردن
بعد غذا چیتوگه از هردوتاشون تشکر کرد و گفت خوشحاله که به ژاپن اومده
بعدش رفتن به پشت بوم مدرسن که طی یک اتفاق اونودرا پاش لیز خورد افتاد رو راکو راکوهم افتاد زمین بیهوش شد
بعد چیتوگه رفت دنبال کمک
بعدشم یه رعدوبرق میاد که باعث میشه جیغ چیتوگه دربیاد
بعدشم آسمون شب خیلی خوشگل شده بود که اونودرا همونطور که پیش راکو مونده بود اعتراف کرد که دوستش داره از خیلی وقت پیش
و همون موقع چیتوگه که راهشو گم کرده بودو دوباره برگشته بود اونجا اینارو شنیدو کلا تو هنگ بود که اونودرا راکو رو دوست داره و تموم شد
............
پوکیدممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
این بود انشای منمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

يه توضيحى به اين قسمت اضافه ميكنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در واقع تو صفحه هاى اول اين چپتر گفته شده بود كه هر كى با عشقش بره و وقتى ستاره هاى دنباله دار ببارن به عشقش اعتراف كنه به عشقش ميرسه
خب چون چيتوگه بخاطر ترس از رعد و برق نميتونه به راكو برسه پس در اون لحظه اونودرا عشقش رو اعتراف ميكنه......
در واقع اونا براى ديدن ستاره هاى دنباله دار رفته بودن به مدرسه و بخاطر اينكه تلسكوپ خيس نشه راكو صدمه ديد!!

[ciel]

یه توضیح درمورد چیترای اخیر
چیتوگه بعداز شنیدن اعتراف اونودرا یه حالت ناراحتی میشه
بعدم غیبش میزنه و راکو و اونودرا بعد از شنیدنش میرن دنبالش
راکو میره خونه چیتوگه و دفتر خاطراتشو میبینه
از اونطرف اونودرا فهمیده چرا چیتوگه غیبش زده
راکو به پدر چیتوگه زنگ میزنه و میفهمه چیتوگه رفته پیش مادرش(اینکه کجا رفته یادم نیست)
بعدم راکو و اونودرا باهم میرن دنبال چیتوگه
چیتوگه توی دفتر مادرشه که یه کت و دامن شیک پوشیده و یه عینکم زده که خیلی خوشگل شده
چیتوگه میره پایین و اونجا راکو و انودرا رو میبینه
چیتر ۲۱۵
چیتوگه به مادرش زنگ میزنه و میگه میره بیرون توی کافه میخوابه وقتی بیدار میشه میبینه اونا اونجان
هرجا میره میبینه اونام اونجان...منو یاد چیتری میندازه که چیتوگه و راکو قهر کردن هرجا رفتن همو دیدن
اخرشم به هم برخوردن و چیتوگه فرار کرد و راکو هم دنبالش و اونودرا هم همین طور
اخرشم چیتوگه قایم شد پشت دیوار و راکو ازش گذشت ولی اونودرا اونو دیدو بهش گفت راکو رو دوس داره و اینا ولی چیتوگه رفت پیش مادرش و مادرش یه چیزی درمورد مادر راکو گفت
پایان

[!Sultan]

خب چپتری که با مادر راکو رو برو میشیم
شدنش که شدیم البته فقط طرز لباس پوشیدنشو دیدیم صورتش س**نس*ر بودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب مادر راکو راجب اون کتاب داستانی که چیتوگه و اونودرا کوچیکیاشون خونده بودن یه چیزایی گفت و همینطور ادرس محلی که راکو با اون دختره به هم قول داده بودن رو به چیتوگه گفت
ولی متاسفانه اون به چیتوگه دروغ گفت چرا؟نمیدونم والا خودتون بخونین میفهمینمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب الان چیتوگه جان در اون محله هست و راکو و بقیه هم قراره برن اونجا
یعنی چه اتفاقی قراره بیفته جایی که قراره داستان به پایان برسه چه کسی دخترایه که با راکو عهد بسته؟
با ما همراه باشید!

To continue....

[ciel]

خب تو چیتر قبلی کلا خیلی فوضولیم گل کرده بود قیافه مادر راکو رو ببینم
خوب دست دوستمونم درد نکنه به خاطر چیتر قبلی
تو این چیتر چیتوگه رفت به اون محل
که به نظرش اونجا یه جای ناآشنایی بود به نظرش
بعدم میریم سراغ راکو
که اون دختره یهو میاد داخلو از راکو میپرسه تو میدونی چیتوگه کجاست
اون دختره در مورد یه چیزی صحبت کرد که راکو یادش نمیاد
و در مورد انتخاب راکو
خیلی حرف زد که حالا بماند
و بعد قفل راکو رو بهش داد
و بعد اون موجود کوچولو گفت که دیگه آخرشه و اون دخترم تایید کرد
و بعدم صحنه راکو و اونودرا و دوستاشونو داریم
راکو و اونودرا از دوستانشون جدا شدنو راه افتادن
و توی راهی که داشتن میرفت اونودرا به یه چیزی اشاره کرد
که درحالی که انتظار داشتیم چیتوگه باشه کلود بود
راکو اونودرا رو از خودش جدا کرد و کلود اومد نزدیک و گفت که نمیتونه فرار کنه
در انتهای حرفهای این دو متوجه میشیم که کلود قصد نداره بزاره راکو بانوشو ببینه
و اینکه هرگز بهش نزدیک بشه و اسلحشو در آورده و صحنه کلا اکشنه
راکو هم شجاعه و میگه برنمیگرده و میخواد چیتوگه رو ببینه و باهاش حرف بزنه
که دراین حالت عصبی کلود تسوگومی میرسه
تمام
کلا خیلی جالب شده
مشتاقانه منتظر قسمت بعدم

 

[ciel]

چیتر 219

تسوگومی به راکو میگه که بره و بانو(چیتوگه)رو پیدا کنه...
و راکو میره و بحث بین کلود و سیشیرو رو داریم
و یه پیام بازرگانی داریم که اونودرا میگه نمیدونم حال راکو خوبه یا نه
بعدم برمیگردیم سر بحث کلود و سیشیرو
کلود این وسط میگه که میخواد راکو رو بکشه
اما تسوگومی میگه که میخواد اون دوتا همو ببینن
و در پی دعوا و بحث اونا یه صحنه آتش سوزی نشون میده
و بعد چیتوگه رو میبینیم که داره آتش سوزی رو نگاه میکنه و نگرانه راکو و بقییه هستش...و یه صدایی میشنوه
و راکو رو میبینیم که همینجوری که داره میدوعه با خودش فکر میکنه و میگه باید چیتوگه رو پیدا کنه
و بعد میگه تسوگومی سخت داره تلاش میکنه منم همینطور
و بعد به یه خونه ای میرسه که به نظرش خیلی آشناس و تو خیالش تاچیبانا رو میبینه
و بعد صدایی میشنوه که میگه راکو ساما
راکو بیچاره برمیگرده ببینه صدای کی بود که یهو از اون بالا تاچیبانا میاید رو سر راکو فرود میایدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و بعدم تاچیبانا یه نگاه به خونه میندازه و میگه اینجا همونجاییه که منو راکو همو اولین بار ملاقات کردیم
و بعدم میگه که من همه چیزو از ده سال پیش یادم میاد
و بعدم میگه که من میدونستم که اون دختر نیستم
و بعد از حرفاشون یه هلیکوپتر میاد و تاچیبانا میخواد بره که راکو بهش میگه که خیلی خوشحاله که باهم دوستن و تاچیبانا هم همینو میگه و میره
و بعدم اونودرا رو میبینیم که به یه جایی میرسه که انگار واسه اونم آشناس
 

[!Sultan]

خب چپتر ٢٢٠
تو اين چپتر اونودرا و چيتوگه خاطرات گذشتشون رو بخاطر ميارن!
چيتوگه تو چمن ها قدم ميزنه كه يكدفعه با تخته سنگى كه در كودكى روى اون مى نشسته و كتاب داستانى كه يه صفحه از اون گم شده بوده رو ميخونده برخورد ميكنه !
از يه طرف ديگه اونودرا با خونه ى قديمى اى كه به خانواده ى چيتوگه تعلق داشته روبرو ميشه و يه چيزايى رو بخاطر مياره بعد از طريق يه ميله كه شل شده بوده وارد خونه ميشه
وقتى وارد خونه ميشه كم كم بخاطر مياره كه تو اون زمان هم همه تو اين خونه بودن خواهر كوچيكش ،تسوگومى و..... بعد به يه جايى ميره به طرف كمدى كه چيتوگه يه رازى رو با اون در كمد پنهان كرده بودن!يه ورق گم شده!!!!!!
همون ورقه ى اصلى داستان!!! همون موقع اونودرا همه چيز رو بخاطر مياره ... اما....(متاسفانه نوشته ژاپنيه به يه مترجم نيازمنديممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
حالا از قسمت اونودرا خارج شيم بريم پيش چيتوگهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب چيتوگه دور و اطراف سنگ رو ميگرده و متوجه ى يه نوشته پايين سنگ ميشه !كه نامردا نوشته رو نشون ندادن|:
چيتوگه بعد از ديدن اون نوشته همه چيز رو بخاطر مياره ......
حالا دوتاييشون تو شك رفتن

محتوای مخفی (Click to View)

رفتن.......

محتوای مخفی (Click to View)

رفتن........

محتوای مخفی (Click to View)

رفتن........

خب حالا برگشتن: دى
ميريم تو خاطرات كودكى.....
خب همونطور كه گفتم چيتوگه و اونودرا با هم يه رازى رو پيش خودشون نگه داشتن كهههههههههه اون راز چيه؟!!!!خب رازه ديگه نميشه گفت: دى
طبق خاطرات بچگى از اونجايى كه چيتوگه جان خيلى سر به هوا و چشش نزنن خيلى رو راست مياد به كل جمع به جز راكو ميگه كه ميخواد به راكو قول ازدواج بده كه در اينده با هم ازدواج كنن..
به به مباركه!!!(زياد اميدوار نباشين هنوز معلوم نيست كيه؟!حالا چيتوگه يه چيزى گفت واسه خودش مهم عملهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
To continue .......

[ciel]

چیتر ۲۲۱
دوساعت تایپ کردم پاک شد
چیتوگه میگه عاشق راکوعه و باید باهم مزدوج بشن 
این وسطم بین علما اختلاف نظره چون ماریکا معتقده اون باید با راکو مزدوج شه
این دختر بزرگتره به دستور چیتوگه کلیدا و قفل رو درست میکنه و میاره
و وقتی که راکو میاد چیتوگه و ماریکا میریزن سرش که بیا منو بگیر
نهایتا بین اون دوتا چیتوگه انتخاب میشه
و دراین بین نگاهی بین راکو و اونودرا رد و بدل میشه
جواب محیرالعقول راکو در مقابل سوال ماریکا که چرا اونو انتخاب کردی این بود
چون موهاش بلنده
درحین خرسندی چیتوگه وقتی داشته میرفته یه چیزی پیدا میکنه که میره بده به اونودرا که اتفاقا اونم با راکوعه
راکو هم درست وقتی چیتوگه اونجاست میگه اونودرا رو دوست داره
بعدم میرن واسه عشقشون روی یه سنگ بزرگ یادگاری مینویسن
فردای اون روز موقع رفتن وقتی چیتوگه کلید اصلی رو میگیره میده به اونودرا
و به راکو میگه اونو خوشحال کنه
و این دوتا به هم میرسمیرسن و خوشحالن درحالی که چیتوگه داره اینارو میبینه
تمام


شکست سختی بود

[ciel]

چیتر ۲۲۲

هنوزم تو بچگیشونن و چیتوگه داره فکرمیکنه بعتره همه چیزو فراموش کنه
و یادش رفت اون ورق از داستانو به اونودرا بده
حالا زمان حال
این اونودرا خبیس(یا حالا هر چی)داره چیتوگه چیتوگه میکنه و یاد روزی میفته که چیتوگه کلید رو داد به اون
چیتوگه ی بیچاره
حالا از کنار سنگ زمین افتاد و فهمید که اون شخص اون نیست 
اونودرا و راکو به هم علاقه داشتن و عشقشون حالاهم ادامه داره
علاوه بر عشق اونا من نیستمای چیتوگه هم ادامه داره
در حالی که اونودرا برای دیدن چیتوگه میره چیتوگه هم از کنار سنگه میره
و همچنان جنگ بین سیشیرو و کلود ادامه داره که نهایتا در آخر سیشیرو موفق میشه

[ciel]

چیتر ۲۲۳
بعد از اینکه سیشسرو کلود رو فیتیله پیچ کرد کلود نشسته در مورد اینکه تو عاشق بانویی و اینا داره با سیشیرو حرف میزنه و میگه میخواست سیشیرو با بانو مزدوج بشه
قیافه سیشیرو خیلی بامزه بودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و بعد به کلود داره میفهمونه که یه زنهقیافه کلود خیلی بامزه بودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اتفاقا چند وقت پیش داشتم قسمتی رو که سیشسرو تازه اومده بود و میگفت کلود فکر میکنه پسره رو میدیدم 
بعدشم که درمورد احساسات اونودرا وو چیتوگه صحبت شد و دوست راکو گفت که دوست اونودرا رو دوست داره
و بعدم دیدار چیتوگه و تاچیبانا

[ciel]

چیتر۲۲۴
چیتوگه گفت که همه چیزو از ده سال پیش یادش اوده...و اینکه تمام مدت اونودرا و راکو همو دوست داشتن و اون نمیتونه کاری بکنه...کلا یک صحنه غم انگیزی بود 
از این میگفت که چندبار شنیده که راکو میگفت به اونودرا علاقه داره و اونودرا که اون شب تو مدرسه گفته بود که اتفاقی چیتوگه شنید 
و میگفت که راکو اونو دوست نداره درحالی که تاچیبانا میدونست راکو جفتشونو دوست داره 
و چیتوگه رو مجبور کردکرد بره پیش راکو...توی راه که افتاد زمین عکس زمینه گوشیشم خیلی باحال بود
ولی نهایتا اونودرا زودتر به راکو رسید

حتما وقتی چیتوگه برسه باز همه چیز به هم میریزهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه