ایفای نقش آنه شرلی

[Michiru]

سلام !

ایفای نقش آنه شرلی با مو های قرمز !

آنه شرلی :

دیانا باری : میچیرو

متیو :

گیلبرت: نینا - تیکی

ماریلا : آبدوغ خیار 2

خانوم اسپنسل :

جوسی پای : diana king

ریچر لینگ :

آقای فلیپس :

[Michiru]

ایفای نقش آنه (فصل اول)

[ayda]

پرده ها رو کنار زدم و به خورشید خیره شدم ...
پنجره رو باز کردم و در هوای تازه صبح نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم
امروز ...
قرار بود متیو بره دنبال پسر بچه ای که قرار بود از پرورشگاه بیارن
برای همین لباس کار روز یکشنبه رو پوشیده بود
دوباره نگاهی به خورشید انداختم و در افکارم غرق شدم...
متیو دیگه نمیتونه از پس کارا بربیاد و خیلی وقت بود که تصمیم داشتم پسربچه ای رو به سرپرستی بگیریم تا در کارا کمک کنه .
خیلی مشتاقم ببینم که اون پسر بچه کیه ؟؟

[anne13]

 آنه:در حالی که داشتم با هیجان چمدونمو جمع میکردم با خودم گفتم: یعنی میشه منم بتونم یه خونه و خانواده داشته باشم؟؟
وای خدا باورم نمیشه بالاخره منم صاحب یه خانواده میشم
قرار بود امروز خانم اسپنسر منو ببره به اونلی و اونجا آقای کاتبرت بیاد دنبالم
من چیز زیادی راجبشون نمیدونستم فقط میدونستم که اونا خواهر و برادرن که برای کاراشون به کمک نیاز دارن برای همین تصمیم گرفتن یه بچه رو به فرزندی قبول کنن و اینکه اونا در جایی به نام گرین گیبلز زندگی میکنن
چمدونمو برداشتم و راه افتادم.....


 

[anne13]

آنه:مدتی می گذشت که تو ایستگاه قطار منتظر بودم...
دیگه کسی توی ایستگاه نبود به جز مسئول ایستگاه
(داشتم با خودم فکر می کردم:یعنی اقای کاتبرت کجاست؟؟
خب شاید یادش رفته باشه که بیاد دنبال من
اشکالی نداره میتونم شب روی روی اون درخت گیلاس بخوابم
واییی من همیشه دوست داشتم شب رو بیرون بخوابم اون هم توی همچین هوا و جای قشنگیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بهتر از این نمیشه!!!!)
همینطور که نشسته بودم یه درشکه دیدم درشکه نزدیک ایستگاه ایستاد و یه مرد مسن از اون پیاده شد
(حدس میزنم که آقای کاتبرت باشه!!)
از جام بلند شدم
مرد رفت داخل اتاق مسئول ایستگاه....

 

 

[Giga Byte]

(همینطور درحال گذشتن از ایستگاه قطار گرین گیبلتز بودم که یه دختر بچه ای روی نیمکت ها نظرمو جلب میکنه.)
سلام!توکی هستی ؟چرا اینجا تنهایی؟

[diana king]

جوسی پای:
سلام گیلبرت؟ من اومده بودم خرید.....تو اینجا چیکار میکنی؟
این دختره کیه دیگه؟ دوست جدیدته؟
(آرام رو به گیلبرت طوری که آنه نشنوه ) تو میشناسیش؟ به نظر آدم خوبی نمیاد

[Giga Byte]

(رو به سمت آنه میکنم.)
گیلبرت: چند لحظه صبر کن خانوم جوان!
(روبه جوسی میکنم.)
چی داری میگی جوسی؟ باید ببینیم این کیه!مادر و پدرش کجا هستند!

[diana king]

باشه باشه....ولی یه جوریه....لباس هایش روی ببین!!
یه خانم متشخص که اینطوری لباس نمیپوشه
میگم ولش کن آدم ناجوریهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
درست نیست که تو وایسی و باهاش صحبت کنی
مثلا تو از یه خانواده اصیل جزیره ای ها!!

[Giga Byte]

(کمی اخم میکنم.)
جوسی توکه میدونی من اصلا این چیزا برام اهمیت نداره.
شاید این خانوم جوان به کمک نیاز داشته باشه!
(درحین صحبت چشمم به ساعت افتاد.)
وقت زیادی تا شروع کلاس نمونده.ولی حداقل میتونم چند جمله ای باهاش صحبت کنم!