نقد سری سرزمین اشباح اثر دارن شان

[!Melody]

امروز این سری رو تموم کردم و میخوام نقد و خلاصه براتون بنویسممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 حدود یکی دو سال پیش، دنبال یه کتاب جالب و پر محتوی بودم. کمی تو نت گشتم و اسم یه نویسنده رو دیدم که توی هر سایتی نوشته شده بود. "دارن شان!"
سری به کتاب هاش زدم و یه مجموعه 12 جلدی از کتاب هاشو انتخاب کردم و تصمیم به خوندنش گرفتم. سری به کتابفروشی نزدیک خونه زدم ولی متاسفانه جلد اول تا پنجم رو نداشت. این شد که جلد ششم این سری یعنی "شاهزاده اشباح" رو خریدم. درسته که من از جلد ششم شروع کرده بودم، ولی همون اول کتاب کلی جزئیات از داستان اصلی گرفتم. یکی از حسن های کتابای دارن شان (حد اقل تو این سری که من خوندم) این بود که اول هر کتاب به خلاصه از اتفاقات قبلی مینوشت و هر شخصیتی که میمود(هرچند قبلا هم بوده) در موردش توضیحات نسبتا کاملی میداد. بعد از خوندن این جلد مشتاق شدم تا بقیه رو هم بخونم ولی مناسفانه قسمت نشد و مجبور شدم مدتی خوندن و نوشتن کتاب رو کنار بگذارم. حالا بعد از حدود یکی دوسال دوباره این سری رو کاملا از اول خوندم و توی حدود یکی دوهفته تمومش کردم (جمع بندی مدتی که میخوندم). بالاخره این سری اونقدر ذهنم رو درگیر خودش کرد که تصمیم به نقدش گرفتم تا هم اونایی که نخوندن رو دعوت به خوندن کنم و هم ذهنم رو خالی کنم. البته باید اشاره کنم من جلد 3 و 4 رو نتونستم گیر بیارم و بخونم.

سری 12 جلدی "سرزمین اشباح" نوشته ی "دارن شان" که هر جلدش حدود 200 صفحه دارد. یک سری جنجالی، تخیلی، دیوانه کننده و در عین حال آموزنده، که با مهارت و دقت خاصی نوشته شده. جالب اینکه نام شخصیت اصلی این سری همنام با نویسنده آن است"دارن شان".
هر جلد این سری پر از ماجرا و رویدادهای متفاوت و جالب است و به تصور برخی ترسناک هم هست. شما در این سری غرق در افکار خود سعی میکنید آینده را پیش بینی کنید و حدس بزنید در جلد بعد چه چیزی در انتظار شماست. من فقط یک توصیه میکنم: همیشه بدترین اتفاقات را پیش بینی کنید!
بله، شما در این سری شاهد کلی اتفاقات ناگوار میشوید و در عین حال بیشتر و بیشتر مشتاق میشوید تا تاثیر ان را بر روی شخصیت اصلی ببینید. دارن شان در این سری، شما را تا اوج امید بالا میبرد و ناگهان به عمیق ترین نقطه ی نا امیدی پرت میکند. سپس دوباره برایتان نور امیدی نشان میدهد و با آن راهتان را پیش میبرید تا به آخر برسید. جملات و کلمات این سری با دقت تمام کنار هم قرار گرفته اند، از هر جزئیات کوچکی کاملا استفاده شده و اگر دقت کافی داشته باشید شاید بتوانید با نکات پنهانی که در داستان وجود دارد آینده را ببینید. در این سری شما با همه جور موجوداتی سرکار دارید; انسان ها، اشباح، جادوگران و انسان های عجیب و غریب، سفر در زمان و هرچیز دیگر که فکرش را بکنید و دارن شان، نویسنده، طوری این وقایا را شرح داده که انگاز بخشی از اتفاقات روزمره ما هستند!
بگذارید کمی از داستان برایتان بگویم و سپس به نقد تک تک جلد ها (به جز 3 و 4) بپردازم.
داستان حول پسری نوجوان 15 ساله ای میگذرد که عاشق عنکبوت هاست و دوست دیوانه و شروری به نام استیو لئونارد(معروف به استیو لئوپارد) دارد. روزی سیرکی به شهر این دو پسر بچه، که بهترین و نزدیک ترین دوستان هم هستند، می آید و عنکبوت بزرگ و پشمالویی که متعلق به یک شبح(در این سری به جای استفاده از کلمه ی "خون آشام" از کلمه ی "شبح" استفاده شده) به نام لارتن کرپسلی است. داستان اصلی، و البته شروع ماجرا از همینجاست.
در جلد اول، دارن شان نوجوان همراه دوستش به سیرک میروند و از آنجایی که دارن عاشق عنکبوت هاست، تصمیم به دزدیدن ان عنکبوت بزرگ و پشمالو میگیرد. اما او ناخواسته با حقیقت اینکه صاحب ان یک شبح است و بهترین دوستش تصمیم دارن یک شبح شود روبه رو می شود. بعد از دزدیدن عنکبوت اتفاقات بدی رخ میدهد و دارن شان مجبور میشود دستیار شبح مو نارنجی، لارتن کرپسلی، شود و به عنوان یک نیمه شبح به قبیله موجودات شب ملحق شود.
اتفاقات بزرگ و نکات کوچکی که در کتاب اول می افتد، خیلی مهم هستند. حتی در جلد آخر هم به این نکات اشاره میشود. این کتاب بیشتر به صورت یک مقدمه برای آشنایی کامل با ماجرا و اشباح و شبح واره ها و چیزهای دیگر است. مقدمه ای عالی و تقریبا آرام برای یک سری پرماجرا.
در جلد دوم، دارن شان سعی میکند زندگی به عنوان یک نیمه شبح را یاد بگیرد و در این راه با کسانی آشنا میشود. کسانی که تا ابد با او دوست هستند و بخاطرش حاظر اند جان دهند، کسانی که در آینده سایه اش را با تیر میزنند و کسانی که بخاطر او در همین جلد میمیرند.
ایورا، پسر ماری، دوست و همپیمان دارن شان.
آر.وی ، یک دوستار طبیعت و صلح، که بعد ها دارن را دشمنی بزرگ خواهد دید.
و پسری که دوست دارن میشود و توسط مرد گرگی کشته میشود!
با اینکه جلد سه را نخوانده ام، ولی از جلد های بعدی حدس میزنم که در این جلد دارن شان همراه فرمانده اش آقای کرپسلی، به شهر قدیمی آقای کرپسلی می روند و آنجا شبح واره ای دیوانه به نام مرلو را میکشند و دارن همانجا با دختری سیاه پوست به نام دبی هملاک آشنا میشود.
در جلد 4نیز حدس میزنم دارو شان به سوی کوهستان اشباح میرود و در راه یکی از مهم ترین افراد داستان، هارکارت مولدز، را میشناسد.
در جلد پنجم، دارن مجبور میشود آزمون های سختی را پشت سر بگذارد. در این جلد میتوانیم قدرت دوستی یک آدم کوچولو با یک شبح را ببینیم. خیانت یک شاهزاده به قبیله اش و مرگ گاونر پورل دوست دارن. همه ی اینها نوعی خبر بد برایمان است و امیدواریم که اتفاقات بهتر پیش بروند و همه چیز ارام ارام درست شود.
در جلد شش دارن شان شاهزاده ی خائن کوردا اسمالت را شکست میدهد و خود شاهزاده اشباح میشود. در این جلد، ناراحتی لارتن کرپسلی و غم و اندوه را میبینیم. همچنین حس پیروزی موقط را میچشیم. و باز هم تمام اتفاقات را با جزئیات کامل میخوانیم. امیدوار میشویم و بی خبر هستیم که اتفاقات وحشتناکی در راه است.
در جلد هفتم، ما شش سال به آینده میرویم و باخبر میشویم که آشوبی به پا خواهد شد. مردی به نام دیسموند تینی، که آینده را میبیند و قدرت های فوق العاده ای دارد، خبری شوم به اشباح میدهد و باعث شروع یک جست و جو مرگبار میشود که دارن شان و لارتن کرپسلی را درگیر خود میکند. و ما تازه میفهمیم، که این شش جلدی که خواندیم، در واقع مقدمه ای طولانی برای اصلی ترین ماجرای داستان بود. با این حال در همین شش جلد هم کلی نکات مخفی درباره آینده مخفی بود.
در جلد هشت و نه، دارن شان همراه فرمانده و شاهزاده ای دیگر به شهری قدیمی بازمیگردند که حدود 10، 12 سال پیش انجا بودند و دارن شان دوست قدیمی خود، دبی هملاک، را میبیند که حالا زنی بالغ بود. اما دارن هنوز هم مانند پسری 16 ساله نشان میداد. اون همچنین بهترین دوست دوران کودکی اش استیو لئونارد را نیز میبیند. در طی این دو جلد دارن شان نشان میدهد که ادم ها چقدر میتوانند فرق کنند، چقدر میتوانند شرور باشند و چقدر میتوانند حتی برای موجودات شب نیز خطرناک باشند. من شخصا، با خواندن جلد نهم یک هفته درگیرش بودم، در همین جلد بود که نا امیدی را به خوبی حس کردم و کار زیرکانه اما ضدحالی که دارن شان نویسنده در این جلد انجام داد حسابی اعصابم را به هم ریخت و درگیرم کرد. درواقع باید بگویم برای اولین بار در همین جلد بود که من در اوج خوشحالی و امید به اعماق اندوه و نا امیدی فرو رفتم.
جلد ده نیز ادامه ی ماجرایی بود که در جلد هشت و نه شروع شده بود و میتوانید به خوبی احساسات دردناک و انبوه بار دارن شان را حس کنید. حتی اگر فرد حساسی باشید ممکن است گریه کنید. همان طور که دارن شان این کار را کرد.
اما او قوی بود، در جلد دهم او تازه خود را جمع و جور کرده بود که برای کمک به کسی که دوبار جانش را نجات داد ، هارکارت مولدز، زندگی اش را به خطر انداخت و واقعیت های وحشتناکی را درباره ی آینده کشف کرد. دارن شان در این جلد هم نکاتی را آشکار کرد که زیاد هم مخفی نبودند و میتوانستید حدس هایی بزنید.
در جلد یازده، من بدترین حدسهایم را زدم و باید بگویم که همه شان درست از آب در آمد. با این حال حس مشتاقی و البته کنجکاوی هرکگز اجازه نخواهد داد سری را همینجا کنار بگذارید.
و اما جلد آخر که بهترین و بدترین جلد این سری شگفت انگیز و فوقالعاده بود. نمیخواهم چیز زیادی بگویم، فقط میگویم دارن شان در این جلد آشکارا نشان داد که حتی اگر فرزند سرنوشت هم باشی، حتی اگر تمام زندگیت را عروسک خیمه شب بازی فردی به نام دس تینی بوده ای، هنوز هم میتوانی سرنوشتت را خودت رقم بزنی. آینده در دستان خودت است و میتوانی آن را تغییر دهی. فداکاری و اتفاقات بزرگو حیرت آور تا پایان این سری شما را همراهی میکنند و دارن شان بهترین و بدترین پایان را برای داستانش مینویسد که بی شک حتی اگر بی توجه ترین آدم دنیا هم باشید حد اقل دو ساعت فکرتان مشغول پایانی خواهد بود که خوانده اید.

و در آخر باید اضافه کنم، که روی تک تک شخصیت های داستان به خوبی کار شده بود و تمام شخصیت ها ، از لارتن کرپسلی شخصیت فوق العاده داستان بگیر تا دارن شان شخصیت اصلی، همه عیب نقصی دارند و همه اشتباهاتی میکنند ولی هرکدامشان یک خصوصیت و حسن و استعداد خاص خود را دارند. من آموختم بهترین دوست ها میتوانند بدترین دشمنان هم شوند، همیشه نمیتوان از ظاهر قضاوت کرد، تا وقتی تجربه نکنی چیزی را درک نخواهی کرد، خوبی پاداش خود را دارد و همیشه کسی هست که دست یاری به سویت دراز کند.من از این سری شگفت انگیز درس های زیادی آموختم و تا آخر همراهش رفتم و راضی ام و امیدوارم شما هم این تجربه را از دست ندهید.

 

[baran 15]

منم اينارو خوندم و به نظرم يكي از بهترين سري كتابايي هست كه تاحالا خوندم
چون همه چي توش به اندازست هم ترس هست هم هيجان هم چيزاي عجيب غريب و تخيلي
و به نظرم دارن شان يكي از بهترين نويسنده ها هست

[Princess Kimia]

منم با باران موافقم دقیقا توی نت این کتاب رو یافتم
فک کنم از دختر خالم گرفتم و خوندمش
خیلی جالبه و همچیش خوبه

[ADP]

تا حالا عکس دارن شان رو دیدید؟؟ اصلا به قیافش نمیخوره از این چیزا بنویسه! (خیلی چاق و گندست مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) و در عین حال قیافه پر احساسی داره.
در هرحال بازم کارش عالیه. یکی از معروف ترین نویسندگان داستان های ترسناکه نوجوان و بزرگ ساله.

[!Melody]

 تازه یادم رفت بگم هرچیزی که حدس میزدم درست در میومد انگار افکارمون خیلی شبیه با دارن شانمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
البته افکار وحشتناکم درست در میومدنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[baran 15]

(2015/08/03 11:07 PM)'ADP' نوشته شده توسط:  تا حالا عکس دارن شان رو دیدید؟؟ اصلا به قیافش نمیخوره از این چیزا بنویسه! (خیلی چاق و گندست مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) و در عین حال قیافه پر احساسی داره.
در هرحال بازم کارش عالیه. یکی از معروف ترین نویسندگان داستان های ترسناکه نوجوان و بزرگ ساله.

 

اره دقيقا!

 

[baran 15]

من فقط از دارن شان يكم دلگيرم!
چون تو كتاب نهم(اگه اشتباه نكنم)اول خواننده رو اميدوار كرد كه يكي از شخصيت ها زنده ميمونه ولي بعد نااميد كرد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 

[ADP]

دیگه دیگه!
هرکسی یه سر کار داره.
سر کار دارن شان هم رو مخ رفتنه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[!Melody]

(2015/08/03 11:11 PM)baran 15 نوشته شده توسط:  من فقط از دارن شان يكم دلگيرم!
چون تو كتاب نهم(اگه اشتباه نكنم)اول خواننده رو اميدوار كرد كه يكي از شخصيت ها زنده ميمونه ولي بعد نااميد كرد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 

 اگه نقد رو خونده بودی(که نخوندی) میدیدی چه حس وحشتناکی داشتم^_^
اره جلد 9

[baran 15]

(2015/08/03 11:13 PM)'!Melody' نوشته شده توسط:  

(2015/08/03 11:11 PM)'baran 15' نوشته شده توسط:  من فقط از دارن شان يكم دلگيرم!
چون تو كتاب نهم(اگه اشتباه نكنم)اول خواننده رو اميدوار كرد كه يكي از شخصيت ها زنده ميمونه ولي بعد نااميد كرد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 

 

 اگه نقد رو خونده بودی(که نخوندی) میدیدی چه حس وحشتناکی داشتم^_^
اره جلد 9

 

اره نخوندم افرين!
ولي وحشتناك تر از اون وقتي بود كه داستان به 5 صفحه ي اخر كتاب دوازدهم رسيد.....
يعني من كلا از زندگي سير شدم وقتي فهميدم كل اين دوازده كتاب كل اين هيجان و شور و ذوق همش الكي بود و قهرمان داستان فقط نقش يه بازيگر رو تو فيلم بي رحمانه اي كه دستيني ساخته بود رو داشت
از تيني متنفرم