زمان کنونی: 2024/05/01, 06:06 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/01, 06:06 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

DDMS

نویسنده پیام
NoboraHaru
((Sephiroth))

*


ارسال‌ها: 2,370
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 483.0
ارسال: #1
Anime music DDMS
DDMS

این داستان در مورد اژدهایی با همین نام است .دی دی ام اس یک اژدهای سریع عظیم الجثه وقوی هیکل است که با توجه به عکس داستانی باهمین نام اینجا براتون میزارم .
2015/06/25 10:27 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Бѳнёѫїап
Rhapsody



ارسال‌ها: 998
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 1285.0
ارسال: #2
RE: DDMS
خب پس کی میذاری؟
2015/06/25 11:43 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
NoboraHaru
((Sephiroth))

*


ارسال‌ها: 2,370
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 483.0
ارسال: #3
RE: DDMS
روزی روزگاری در زمان های قدیم زیر زمین اژدهایی تنها می زیست که از کودکی پدرومادرش را توسط انسانها از دست داده بود.
اژدها هرگز پایش را بیرون از زمین نمی نهاد تا ان زمان که بتواند سرپای خود بیاستد وقدرت کافی برای مقابله با بشر هیولا را بیابد.
روزی از روز ها تصمیم گرفت تا به وعده اش عمل کند وپا به بیرون از زمین بنهد.
اژدهای داستان ما یک دختر بود وتنها وبی کس زیر زمین وپنها از دید بشر زندگی میکرد.
ان روز بلاخره فرا رسید .
پس بال هایش را بازکرد وبه سمت شکاف رفت.
بالی بهم زد و سعی کرد انها را از مایش کند اما قبل از ان اندیشید که ایا همانندی دارد .
به یاد اورد مادرش اژدهای یخی به او گفت : اژدها ها معمولا در میان دریا زندگی میکنند.
پس بلند شد وبال هایش را بازکرد ونعره ای زد وگفت : منم دی دی می سی .
دی دی می سی اژدهای بی پروای ما بر پهنه ی اسمان همچون گوهری گران قیمت میدرخشید .
اما قدرت عجیبی داشت ان هم اینکه میتوانست تبدیل به بشر شود.
دی دی می سی با تمام توان اتش را از گلویش فواره میداد.
بی انکه حس کند حتی موجودی سد راه قرار میگیرد.
اینم عکسش.
2015/06/25 03:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
NoboraHaru
((Sephiroth))

*


ارسال‌ها: 2,370
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 483.0
ارسال: #4
RE: DDMS
دی دیمیسی بال هارا گشوده بود وسایه ی انها زمین را فرا میگرفت.
دی دیمیسی حتی لحظه ای هم درنگ نمی کرد اما ناگهان مورد هجوم تیری بزرگ قرار گرفت.
انسان ها دی دی میسی را رسد کرده بودند وقصد جانش را داشتند .
دی دی میسی باید حتما از انجا فاصله میگرفت.
اما در همان لحظه تیر دیگری به او اسابت کرد.
دی دیمیسی اطرافش را تیره وتار دید وبه سمت زمین سقوط کرد.
دی دیمیسی حتی رمقی برای نفس کشیدن هم نداشت.

.
.
.
.
.
.
بلند شد ودید دست وپایش را با زنجیر بسته بودند .
قلاده ای فلزی وسخت دور گردنش بود.
دی دی میسی هرگز فکر نمی کرد به دست قبیله ی مکین تاج کشته شود.
...
ببخشید ولی کم کم این داستان رو میزارم .
اخه یکم فکر درموردش سخته.
2015/06/26 09:59 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان