زمان کنونی: 2024/05/15, 11:25 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/15, 11:25 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دنیای ارال

نویسنده پیام
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #11
RE: دنیای ارال
قسمت دهم:
نگهبان یه لبخند ملیحی میزنه:دختر واقعا فکر میکنی از من قوی تری؟
بعد دستشو مت میکنه میپره توی هوا
تد:منم میخوام بجنگم
نینا دوتا دستاشو میبره بالا و یه نوری جمع میشه روی دستاش:میخوای کمک کنی برو مکسون نجات بده
بعد اون نور به سمت نگهبان پرت میکنه اما نگهبان اون جذب میکنه
نگهبان:هنوز یه ساحره تازه واردی!
بعد میپره نینا هل میده و نینا میفته روی زمین
تد و بچه ها هم رفته بودن کمک مکسون
نینا:اخخ داغون شدم
بعد یه وردی خوند و روی زمین یه دایره بزرگ سفید رنگ ایجاد شد و دور ور اون دایره بپر بپر میکنه:اگه تونستی منو بگیر!!!
مکسونم که اخرای جونه توی گوش تد میگه:اگه من مردم یا بیهوش شدم بخاطر فریاد نگهبان در ها بستس و نمی تونین وارد بشین برین و اونجا فریاد بزنین انتخاب شدها اومدن و نشان منو نشونشون بدین(خون بالا اوردن)
تد:باشه تو بمیر ما خودمون کارامونو میکنیم:/
جک:تو نباید بمیری!
ماک محکم لباس مکسون فشار میده :اگه تو بمیری ما چیکار کنیم چجوری از این دره بریم پاین؟:/
مکسون:خودتون باید بفهمین(با صدای ضعیف)
بچه ها:/
نگهبان میدوه سمت نینا :دختره کوچیک میکشمت!
بعد میخواد با مشت بزنه تو صورت نینا ولی نینا یه قدم عقب میره نگهبان میخوره به دایره و ب دلیل این که اون جادوی فنر بود نگهبان پرت میشه میخوره به دیواره کوه و تمام اوار میریزن روش فقط نصف بدن بیرون میمونه!
نینا:حقته!
بعد یکهو غش میکنه میفته اونجا دیگه چشماش نورانی نیست!
 
2015/05/03 02:13 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #12
RE: دنیای ارال
قسمت یازدهم:
تد بلند میشه یه لگدی به مکسون میزنه :پاشو ببینم مردکه گند خودشو به مردن میزنه تا کولش کنم:/
بعد میره سمت نینا اوم کول میکنه ولی موهای بلند نینا نمیزاره راه ببینه تق میفته
جک و ماک تا میتونن میخندن مکسونم که داشت فیلم بازی میکرد خندش گرفت!
تد بلند میشه داد میزنه: دیدین دیدین اون خودشو به مردن زده!
مکسون بلند میشه گرد خاک روی لباسش تمیز میکنه زخم شکمش سریع خوب میشه:من از گارد ویژم یه نگهبان نمیتونه منو زخمی کنه میخواستم ببینم شما چقدر قوی هستین!
ماک سرشو میخارونه:هوم خیلی بیمزه ای دیگه شوخی نکن
جک :الان وقت این حرفا نیست نینا حالش بده!
مکسون میره سمت نینا و یه نگاهی بهش میندازه:اون خوبه فقط اون الان قدرت یه موجود قوی تر از خودشو به اینجا انتقال داده هرکسی بود این اتفاق براش میفتاد
تد نینا دوباره بر میداره میره سمت پرت گاه :خوب حالا چجوری بریم پاین!
مکسون میه سمت نگهبان و یه تیکه سنگ از گردن بندش میکنه بعد میاد سمت بچچه ها:یکی از شما بجز نینا که ساحرس کنترل کننده سنگ هاست سنگ ها مخصوص یا باید ورد مخصوصشونو بخونی یا فقط یه سنگ افزار ازشون استفاده کنه
بعد سنگو میده دست ماک :این یه سنگ انتقال که تا اون پاین کار میکنه فکر کن میخوای مارو انتقال بدی پاین
ماک توی ذهن فرض کرد که الان اون پاینن اینقدر فکر کرد تا عرق کرد
تد پریدی سنگو از دستش قاپید :تو اینکاره نیستی!
تا این کارو کرد همه بخار شدن توی همون حالت قبلیشون روی زمین فرود اومدن:/
تد:چه اسون!(توی ذهن تد: اخخخ چرا نینا یهو سنگین شدن حتما بخاطر انتقال ضعیف شدم )
مکسون که شاخ دراورده بود:چه با استعداد!!!!همه کنترل کننده های سنگ ده دقیقه باید صبر کنن تا با سنگ مچ بشن!
جک :این اسونه منم میتونم^__^
مکسون حرکت میکنه سمت دیوار:بچه ها بیاین که داره دیر میشه
همه حرکت کردن !
وقتی که رسیدن به دیوار مکسون داد میزنه:الف ها این یه دستو از گارد ویژس سریع دیوارو بر دارین انتخاب شده ها اومدن!
ناگهان یه شعله روی دیوار روشن میشه
تد :اوم مکسون این چیه؟
مکسون :این اتیشیه که وقتی یک انتخاب شده بیاد روشن میکنن تا همه دنیا بفهمه!
بعد دیوار از هم جدا میشه و شهر بزرگی با مردم بزرگ و دیو های بزرگ در هر نقطه
ماک:وای این جا چقدر قشنگه!
مکسون با یه چهره عجیب میگه:اینجا ابتدای ترین شهره !از همه نظر ضعیف!
تد: الکی میگه !!
بعد گروهی از الف ها با لباس ها مجلل از دیوار میپرن پاین
نمانده الف ها:خوشحالم که اولین نژادی که ورودتون تبریک میگه ما الف ها هستیم^_^
بچه ها:/
مکسون میه و جلوشون میسته:برید کنار ما عجله داریم
نماینده :باشه بعدن میایم پیش نماینده ها
بعد همه دور شدن
بازم بچه ها:/
مکسونکبیاین بریم اولین معلمتون اونجا منتظرتونه !!
تد: کدوم کاخ؟
مکسون :در تمام شهر ها یک کاخ مخصوص انتخاب شده ها ساختن
تازه نینا بسته دیگه خودتو به خواب نزن!
تد با اعصبانیت نینا ول میکنه اون با مخ میخوره زمین
نینا :اخخخخخخخخ مکسون میمردی نمیگفتی؟
راستی معلم کیه اسمش چیه از چه قومیه و از چه نژادی؟
مکسون : دیگه ریدیم صبر کن خودت میبینیش
معمولا معلما درجهشون شیشه
اسمش سایانه(اسم قعطه!)
اونا خودت باید ببینی تازه معلم توه اونتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
الان جولوی در کاخین بزرگ و مجلل با باغی زیبا و پر از گل ها رنگا وارنگ
نینا با تعجب :اینجا کجاست
تد میپره جلوش :خونه منه^_^
نینا هم عصبی میشه یه مشتی تو سرش میزنه :چند بار بهت گفتم نترسونم!
بعد در کاخ یک هو باز میشه و مکسون میگه:به کاخ خوش اومدین!
ماک :اه یعنی باید توی همچین جای پر زرق برقی زندگی کنیم
جک:از خوداتم باشه
تد دوباره دستش کرده تو دهنش:اووم اینجا چقدر زشته
نینا میدوه سمت در کاخ :وای اینجا مثل رویامه!
نگهان در های بزرگ کاخ باز میشن یه پسر خوشتیپ با موهای طلای و هیکل ورزشکارو میاد بیرون
یاسان:سلام به کاخ خوش اومدین
نینا توی ذهنش:وای این پسر خوشتیپ کیه خدا کنه معلمم باشه
ولی بعد از چند ثانیه نینا خشکش میزنه دندون های نیش بیرون زده اون پسر همه رو شکه کرد!



 
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/05/04 03:52 PM، توسط ali#_#.)
2015/05/04 03:50 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #13
RE: دنیای ارال
قسمت دوازدهم:
نینا: مممکسوون اون یه
مکسون : اره اون یه خوناشامه!
یاسان: چی شده چرا شوکه شدین؟
تد میره پیش یاسان بهش تکه میده:تو نیمه گم شده خودمی
یاسان: حالا هرچی شما خسته هستین بهتره الان برین و استراحت کنید!
بعد ماک میره داخل کاخ یه سالن بزرگ با انواع وسایل راحتی میبینه با خدمتکار های جور واجور مشغول کار های مختلف!
ماک:اینجا خیلی توپه بچه ها بیاین ببینین لاینجا چه خبره!
جک میاد یه نگاهی به محیط کاخ میندازه :خوب که چی این که معمولیه
تد :منم با حرف ماک موافقم
نینا و مکسون هم وارد کاخ شدن
مکسون : یاسان اتاقای بچه ها رو بهشون نشون بده من فعلا باید برم
بعد مکسون از کاخ خارج میشه!
یاسان : همه بیاین پشت من صف بگیرین از هم جدا نشین گم میشین
بعد همه اومدن پشت یاسان
تد:یه سوال چرا گم بشیم اینجا هم یه کاخه مثل بقیه کاخ هاست
یاسان حرکت میکنه به سمت اشپز خونه:اینجا اینقدر بزرگه که منم توش گم میشم!
بعد از چند دقیقه حرکت میرسن به یه اشپز خونه بزرگ که دیو ها اونجا کار میکنن همه جور غذا روی میز ها ها بود
ماک: چرا باید این هیولا ها اشپزی کنن
یاسان: دیو ها بهترین اشپز ها هستن!
نینا: من که بهترشون غذا میپزم
یاسانک حالا هرچی باید تا امشب همه کاخ نشونتون بدم!
بعد از پنج ساعت
جک:خسته شدم بهتر نیست بریم اتاقامون
یاسان : باشه الان اتاقتون نشونتون میدم
بعد میرن سمت پله های بزرگ که با طلا تزئین شده
یاسان :بالا این پله ها اتاقتونه
بعد از بلا رفتن شیش تا در زیبا که از چوب درخت گردو ساخته شده بودن میبینن
تد:اینجا زیادم بد نیستا!
یاسان:الان میریم سروقت اتاقا اول اتاق جک
در اولین اتاق باز میشه به اون که اتاق نبود همه امکانات تفریح اونجا بود مثل شهر بازی بود@__@
جک:من باید دکوراسیونش تغیر بدم خیلی رویایی به من نمیخوره
بعد جک میره توی اتاقش  اتاق همه بچه ها رو یاسان نشون میده تا این که به اتاق نینا میرسه
نینا: چرا اینجا شیش تا اتاق هست ماکه چهار نفریم
یاسان میره سمت در که اونو باز کنه:اتاق من و مکسونم هست!
نینا میدوه یاسان هل میده :من خودم درو باز میکنم!
یاسان بلند میشه خودشو میتکونه:باشه خودت باز کن چرا هل میدی حالا؟
نینا :هیچی هیجان زدم!
بعد درو باز میکنه یا اتاق بزرگ با تختی قشنگ و یه عالمه لباس و انواع اقسام وسایل دخترونه
نینا که چشماش برق میزد گفت:چه قشنگه اینجا
یاسان: این اتاق سفارشی ساخته شده^__^
نینا میدوه میپره روی تخت: وای این تخت خیلی خوبه!
یاسان: نمیخوای بقیه وسایلتو ببینی؟
نینا بلند میشه : چرا نبینم حتما میبینم!
بعد میره یکی از لباساش بر میداره اما گیره لباس تو دستش گیر میکنه دستش زخمی میشه
یاسان سریع روشو اون ور میکنه چشماش داشتن قرمز میشد!
 
2015/05/05 02:58 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #14
RE: دنیای ارال
قسمت سیزدهم:
یاسان سریع میره سمت در:من دیگه برم فقط ساعت 3 میام دنبالت برای تمرین
نینا :چی کجا چی شد ساعت سه شب؟
یاسان سریع در باز میکنه میره بیرون میره تو اتاقش
نینا میره میشنه روی تختش:یعنی چی شد که رفت
یعنی من کار بدی کردم؟
توی اتاق یاسان
یاسان گوشه اتاق نشسته دستشو گذاشته روی سرش سردرد عجیبی رو تحمل میکنه
یاسان:حالام از این زندگی بهم میخوره چرا باید اینجوری بشم
بعد میره روی قفسه اتاقش یه قرص برمیداره میندازش توی اب و رنگ اب قرمز میشه بعد اونو بر میداره مینوشه:پوف هنوزم میخوام این منو راضی نمیکنه!
بعد میره روی تخت دراز میکشه
ساعت سه نصف شب
در اتاق نینا با میشه یاسان داد میزنه: دیگه وقت خواب نیست باید تمرین کنی!
نینا از جاش میپر بیرون :الان ساعت چنده ؟سه!!!!!!چرا الان؟
یاسان دستشو میزاره روی سرش میگه:واقعا که تو از من توقع داری که روزا برم بیرون؟
من زود افتاب سوخته میشم چشمام اذیت میشن
نینا :خوب حالا برو بیرون تا اماده بشم
بعد از ده دقیقه نینا با یه لباس مجلسی میاد بیرو
یاسان داد میزنه:هوی این لباس تمرین نیست برو عوضش کن!
نینا با یه چره نا امید میره توی اتاقو بعد با لباس ظهرش میاد بیرون:الان خوب شد
یاسان :چرا اینو پوشیدی اونجا انواع اقسام لباسای خوب گذاشته بودم
نینا:نه نبود-___-همش مجلسی بود
یاسان :خوب حالا هرچی بیا باغ-__-
بعد غیب میشه
نینا:وای کجا رفت اهه
بعد حرکت میکنه
ده دقیقه بعد
نینا میرسه به باغ: اخیش گم نشده بودم
این یاسان کجاست؟
یاسان یک هو جلوش ظاهر میشه :خوب بیا شروع کنیم الان میخوام کنترل نیرو رو بهت نشون بدم
بعد یه سنگ بر میداره میذارش روی یه کنده درخت بعد ازش دور میشه یکهو سنگ پودر میشه
یاسان:الان نوبت توه بزن یه سنگو بترکون
نینا: چجوری این کارو بکنم:/
یاسان: این خیلی اسونه فکر کن درباره سنگ بعد انرژیت روش متمرکز کن بعد یکهو فکر کنم اون نابود شده!
بعد نینا همون کارو کرد فقط یه ترک کوچیک روی سطح نگ ایجاد شد
یاسان :افرین خوبه برای بار اول همنکار اینقدر تمرین کن که بتونی یه سنگ خاک شیر کنی!
حالا من برم هروقت موفق شدی صدام کن
بعد جک دوباره غیب شد پشت با بقل یه تخته سنگ ظاحر شد به اون سنگ تیکه داد
بعد از یک ساعت صدای جیغ نینا اونو شوکه میکنه سریع بلند میشه میره پیش نینا
یاسان :چی شده ؟؟
بعد دست نینا میبینه که پر از خون
یک هو یه درد عجیب حس میکنه کل بدنش خشک میشه
نینا درحال گریه کردن:حواسم نبود بجای که روی سنگ تمرکز کنم روی دست خودم تمرکز کردم
یاسان بزور دهنش باز کردد:چیزی نیست خوب میشی برو استراحت کن من اینجا یه نگاهی با تمرینات میندازم بعد از سی دقیقه بیا اتاقم
نینا سریع میدوه سمت اتاقش
یاسان یه نگاهی به سنگای که نینا خورد کرده میندازه :واقعا کارش خوبه!
بعد دوباره خشکش میزنه چشماش قرمز میشن خون روی زمین دیده بود
یاسان:لعنت به این زندگی دیگه نمیتونم صبر کنم
بعد غیب میشه توی اتاقش ظاهر میشه!
نیم ساعت بعد
نینا در اتاق میزنه
یاسان:بفرماید داخل
بعد نینا درو باز میکنه یاسان که روی صنددلی نشسته بود میبینه
نینا:سلام کارم خوب بود؟
یاسان بلند میشه میره سمت نینا:اره کارت خوب بود
نینا:تمرین بعدی چیه؟
یاسان میره پشت نینا دهنش میبره سمت گردن نینا:هنوز زوده که بفهمی تمرین بعدی چیه!


 
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/05/05 11:51 PM، توسط ali#_#.)
2015/05/05 11:51 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #15
RE: دنیای ارال
 قسمت چهادهم:
نینا شکوه میشه:داری چیکار میکنی؟!
بعد یه درد عجیب توی کل بدنش احساس میکنه خون خودشو روی زمین میبینه
دندونای نیش یاسان توی گردنش بود
صدای نوشیدن خونش اذیتش میکرد سریع یاسان حل داد دوید سمت در ولی یاسان جولوی در بود:نمیزارم بری نینا چان خونت منو دیونه خونم به جوش میاره میشه یکم دیگه ازش بهم بدی
نینا به حرف یاسان گوش نمی ده ولی یاسان دستشو میگیره اون میچسبونه به دیوار:من خونتو میخوام نمیزارم برس!
نینا:یاسان کون بس کن لطفا!
یاسان:هرچقدر بیشتر تقلا کنی خودت بیشتر درد میکشی!
نینا که دیگه نمیتونست تحمل کنه از جادو استفاده کرد روی پای یاسان تمرکز کرد بعد اونو ترکوند ولی فقط یکم زخمی شد بعد یه لگد زد به پاش سریع یاسان هل دادو از اتاق خارج شد
یاسان خون دور دهنش پاک کرد: یعنی زیاده روی کردم؟
بعد میره روی تختش دراز میکشه:ولی واقعا خونش خوشمزه بود بهترین بود
توی اتاق نینا
نینا درحال گریه کردن بود :یعنی به بچه ها بگم الان من چیکار کنم؟
رفت سمت اینه و با یه دستمال گردنش تمیز کرد:الان شبه فردا صبح دربارش فکر میکنم
بعد رفت سمت کمد لباسش عوض کرد زخم گردنش بست رفت روی تخت و خوابید
صبح همه بچه ها دور میز صبحانه جمع شده بودن
تد : نینا حالت خوبه رنگت پریده؟
نینا: بخاطر تمرین دیشبه من خوبم
جک یه تیکه نون برداشت اونو زد توی سوپ بعد خوردش:اووم این وقعا عالیه
ماک:یاسان مکسون کجاست؟
یاسان:من نمیدونم دیروز گفت باید بره گشت ولی باید تا الان میومد
روح سیاه از زیر میز میاد بیرون
همه بچه ها شوکه میشن
تد یه چاقو که روی میز بود برداشت سمت روح پرت کرد ولی از بدنش رد شد
یاسان:اون دوسته کاری بهش نداشته باشین
روح:یاسان توی باغ کارت دارن
بعد یاسان بلند شد:بچه ها من باید برم
بعد یاسان از پیش بچه ها میره و میره توی باغ
نینا توی ذهنش:یعنی بهشون بگم ؟ نه نمیگم اون طبیعت یاسان بود اگه این کارو نمیکرد دیونه میشداشکال نداره
توی باغ
تمام نماینده گان نژاد ها توی باغ جمع شده بودن
نماینده ارواح: ما اومدیم که به انتخاب شدگان تبریک بگیم
یاسان باشه بیاین تو
بعد همه میرن سمت در کاخ
اونجا بچه ها صبحونه شون خورده بودن داشتن میرفتن سمت اتاقاشون
کاخ باز شدو انواع اقصام موجودات وارد کاخ شدن
یاسان میره جولوشو میگه:بچه ها این ها نماینده ها نژاد های ساکن در این شهرن
:خوب که چی بما چه
نماینده ها همه باهم: به این شهر خوش اومدین
نماینده گرگ نما ها:ما اومدیم که درمورد مثال مربوط به جنگ باشما صحبت کنیم
ناگهان در کاخ باز میشه یه زن با هیکل ورزشی و زره طلای وارد میشه با شلاقش به زمین ضربه میزنه و یا دیوار اتیشین بین بچه ها و نمیانده ها
هیلدا:برین بچه ها رو با مساءل سیاسی درگیر نکنین
همه نماینده ها میرن بیرون
یاسان:دلت اومد بزنی کاخو بسوزونی
یعد خدمتکارا اومدن شروع به تمیز کاری کردن
تد : تو کی هستی زنیکه؟
هیلیدا: ساکت شو بچه من هیلیدا هستم از گارد ویژه جایگزین مکسون
ماک:برای مکسون اتفاقی افتاده؟
هیلیدا: اون مرده!
2015/05/06 02:39 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #16
RE: دنیای ارال
قسمت پونزدهم:
یاسان خندش میگره
جک:این که خنده نداره چرا میخندی؟
یاسان:اون پیر مرد میگفت من تا تورو شکست ندم نمیمیرم حالا هم مرد
هیلیدا یه لگد میزنه تو صورت یاسان میزنه:یعنی تو خوشحال شدی که شوهرم مرده!
یاسان ساکت میشه:چرا خوشحال بشم؟بهترین دوستم مرده!
تد :حالا چجوری مرده؟
هیلیدا:هنور معلوم نیست اما یه شمشیر داخل شکمش بوده کل بدنش سوخته بود!
بازرسا این نظریه دادن که حریفش یه درجه شیش بوده اون با کل قدرتش یه گلوله اتشی دست کرده داشته جمعش میکرده که به نفر از پشت بهش اگد میزنه تا اون روش بر میگردونه شمشیر توی بدنش فرو میکنن گلوله خودشو میسوزونه
ماک:من واقعا دل براش سکخت حالا این اتفاق کجا افتاده بود؟
هیلیدا:داخل ویرانه های نزدیک غار حالا وللش باید بزیم پیش ساحره بزرگ شهر تا قدراتتون مشخص کنه
تد:یاسان این ساحره بزرگ کیه؟
بعد شروع به خوردن انگشتاش کرد
یاسان: اون دانا ترین ساحره اینجاست و یه جادوی بلده که مخصوص نژاد خودشه معلوم میکنه کی از چه قومیه
نینا: توهم یه ساحره ای پس چرا نمیتونی اینکارو بکنی؟
یاسان:فقط اجنه این کارو میتونن بکنن
هیلیدا:سریع باشین من بزور براتون وقت گرفتما
بعد میره سمت درو درو بازمیکنه:من رفتم شما هم خواستین بیاین
بچ ها رفتن سمت در یاسان دوید سمت نینا دستش گذاشت روی گردن نینا:زود برگرد
بعد خندید دندوناش پیدا بودن برق میزدن
نینا شکه شده بود سریع دوید رفت پیش بقیه
بعد از یک ساعت راه رفتن رسیدن به یه کلبه خرابه
خیلیدا : رسیدیم!
ماک:اینجا که خیلی کهنس چوب سقفش پوسیده اینجا هر لحظه ممکنه خراب بشه
اصدای یه پیرز درحال گریه از داخل اومد:بیاین تو عزیزانم
وقتی درو باز کردن هیچ کی داخل نبود
جک رفت داخل
یک هو یه مرد زشت با صورت سوخته و پنجه ها بزرگ از سقف اویزون پرید جلوش
2015/05/07 02:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ali#_#
Ali#_#



ارسال‌ها: 4,001
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 812.0
ارسال: #17
RE: دنیای ارال
قسمت اخر فصل یکمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

قسمت پونزدهم:

بچه ها شکه میشن و چند قدم میرن عقب

اون مرد عجیب و با با صورتی تقریبا بد فذم دستش برد بالا و با صدای زمخت و تقریبا عصبی گفت:سلام من ساحره بزرگم شما هم حتما انتخاب شده ها هستین؟

تد:اره

هیلدا یکم میاد جولو:هی کویا برگرد به شکل عادیت و کارت بکن

بعد کویا شروع به اب شدن میشه از اون مایع یه یه دختر جون میاد بیرون

کویا:من نمی خوام کار کنم اینا بوی تاریکی میدن

هیلیدا:این بخاطر اینه که با نگهبان تاریکی درگیر شدن نگران نباش

کویا:ولی با یه مبارزه هیچ کی بوی تاریکی نمیگره

نینا با دستش لباسش میگره میاد جلو و اروم میگه:اوم من مطمعنم که اون بو بخاطر اون نگهبانه نمی دونم وقتی منو گرفته بود انرژی سیاهیش بهم میخورد

کویا میخنده:باشه من به حرف این ساحره جوان ایمان دارم میدونم که در اینده از منم قوی تر میشه

هیلیدا:خوب حالا هرچی

جک با چهره ای خشمگین میاد جلو و یقه کویا میگره اونو میبره تو هوا:تو مارو میترسونی و میگی بهمون نمیخوای کمک کنی؟

کویا غیب میه پشت جک ظاهر میشه:من که گفتم میخوام کمک کنم میخواستی با ماک حرف نزنی تا حرفام بفهمی

ماک با یه نیش خند :ما حرف نزدیم

ساحره یه پنجره توی هوا باز میکنه اونجا ماک نشون میده که با خودش داره حرف میزنه و میگه:راحت گولش میزنم

هیلیا:دروغ نمی تونی بگی خوب حالا تو کارت بکن کویا

یه دایره جادوی زیر پای بچه ها باز شد و اعطلاعاتی رو به ذهن کویا ارسال کرد

کویا:اوم خوب نینا که ساحرست ماک مبارز تد کنترل کننده سنگ و جک کنترل کننده عناصر است عنصر خاک

تد:اوم چه جالب خوب خوب چجوری قدرتمون فعال کنیم؟

هیلیدا:باید تمیرن کنین و معلم هاتون بیاد بهتون نشون بده قدرتاتونو نیاز نیست فعال کنین

کویا:خوب برین دیگه حوصلتونو ندارم

هیلدا میره سمت در:خوب دیگه بهتره برگردیم زیادی مزاحم کویا شدیم

بعد همه میرن بیرون و کویا میره یه گوشه کلبه دراز میکشه و چشمش میبنده

وقتی چشم میبنده توی ذهنش این تصویر میبینه همه انتخاب شده ها در خون اغشته شدن و روی زمین افتادن

بعد سریع از خواب میپره و میگه:بقول مرحوم مکسون خواب زن کجه این الکیه

بعد دوباره دراز میکشه میخوابه

پیش بچه ها:

تد:خوب الان باید چیکار کنیم حوصلم سر رفته

دستشه میبره سمت دهنش که نخونش بخوره که نینا محکم میزنه توی دستش :حواست کجاست میخواستی دوباره نخونت بخوری باید ترک کنی!

تد:باشه باشه فهمیدم

هیلیدا:الان گزارش فوران یه چشمه تاریکی درون دیوار ها به دستم رسیده باید بریم و ببندیمش

نینا:بنظرت ما برای این کارا تازه وارد نیستیم؟

هیلیدا:اره شما تازه وارد هستین ولی نمی تونم تنها ما رو توی عمارت ول کنم

جک:مگه یاسان اونجا هویجه؟

هیلیدا:اره هویجه این ساعت روز اون توی خواب سنگینیه!حمله کنن امارت اتیش بزنن باز نمیفهمه

ماک:خوب از اینجا تا اونجا چقدر راه هست ؟

هیلیدا:با قدرت تلپورت الف ها توی سه ثانیه میرسیم

بعد دستش میبره بالا و یه گلوله اتشی میفرسته روی هوا بعد یه الف از زیر زمین میاد بیرون یه دایره جادویزیر پاشون درست میکنه همه غیب مین توی یه دشت کنار یه چشمه با اب سیاه ظاهر میشن

تد:وای اینجا چه عجیب من از اینجا بدم میاد یه حسی به ادم میده انگار یه نفر که قبلا دیدیم اینجاست

جک:اره راست میگه

هیلیدا با اتیش به چشمه ضربه میزنه تا خاموش شه ولی اتیش به سمت خودشون برگشت ولی سریع هیلیدا جذبش کرد

نینا:این عادی نیست هست؟

هیلیدا:نه همیشه با این ضربه خاموش میشد این بار خیلی قویه انگار از دیوار نفوذ نکرده یکی احضارش کرده

ناگهان اب شکاف بر میداره یه مرد با چهره پوشیده میاد سر تاسر بدن اون مرد زره نقره ای گرفته بود

اون مرد:سلام بچه ها چقدر شما باهوشین که فهمیدین من این تاریکی احضار کردم

هیلیدا میاد جلو داد میزنه:تو کی هستی که بدون هیچ ترسی جلوی یکی از اعضای گارد ویژه ظاهر میشی؟

بعد دستش بالا میبره و یه هاله اتشی دور دستش میگره به سمت هیلیدا حمله میکنه ولی هیلیدا با شلاقش اونو دور میانه

اون مرد:اوم تو با استعدادی

هیلید:ساکت شو

بعد چند تا گلوله اتشین به سمتش پرت میکنه ولی وقتی به بعدن اون مرد خورد راحت به بدنش جذب شد

اون مرد:وای چقدر اتیشت خنکه!منو اذیت نمیکنه

هیلیدا :خیلی حرف میزنی

با تمام سرعتش میره پشت سر اون مرد و سع میکنه با مشت بزنش ولی اون مرد مشتش با دستش دفع کرد ولی از دست هیلیدا زنجیر اتشینی میاد بیرون و اون مردو گیر میندازه و بعد با تمام قدرتش اونو به زمین میکوبونه و یه تیکه از ماسک میشکنه و دهنش معلوم میشه

هیلیدا:این چهره مکسونه ولی تو اون نیستی!

اون مرد:واقعا نشناختی هیلیدا نا امید شدم شوهرت هم نمیشناسی!

نینا:چی یعنی تو مکسونی ولی تو مرده بودی

مکسون:پوف اره من همونم ولی اسم من دیگه مکسون نیست من فرستاده خدای تاریکیم و الان یه فرشتم تازه من نمردم بدن قبلیم اتیش زدم

بعد نقابش بر میداره همون چهره قبلی داشت فقط چشماش سیاه بودن با یه نقطه سبز در وسط و از دهنش بخاری ساه رنگ میومد بیرون

مکسون:قشنگ شدم؟

هیلیدا:کسی که خودشو به خدای تاریککی تقدیم کنه فررشته نیست یه شیطانه تازه اینم همون بدن قبلیه:/

مکسون:راست میگی ؟

تد:اره این همون قبلیه

بعد دوتا بال سیاه از توی کمر مکسون میان بیرون

مکسون:واقعا فکر میکنی این همون بدنه

تد:نه دیگه این اون نیست

مکسون به بالا حرکت میکنه :خوب حالا که فهمیدین من اون مکسون قبلی نیستم بزارین از شرطون خلاص شم مزاحمین

بعد گلوله های اتشین سبز رنگی سمت بچه ها پرت میکنه هیلیدا با یه ضربه اونا دفع میکنه

هیلیدا:خودتم میدونی من ازت قوی ترم!

مکسون:نه نیستی!

تد:ما دیگه مزاحمتون نمیشم میرین این دور ور میچرخیم

مکسون یه دیوار اتشین بزرگ درست میکنه:نه شما جای نمیرین شما باید بمیرین!

نینا:من نمیخوام!

بعد از بالا های مکسون لیزر سبز رنگی به سمت هیلیدا پرتاب میشه

توی ذهن هیلیدا:این یه تکنیک سطح بالاست من به زور اونو اجرا مکنم این چجوری اینو زد؟

بعد از چشم های هیلیدا هم همون لیزر میاد بیرون فقط رنگ اتیش داشت

وقتی لیزر ها بهم خوردن اول لیزر هیلیدا قوی تر بود ولی بعدش سریع لیزر مکسون لیزر هیلیذا شکست اد به شکم هیلیدا خورد

و هیلیدا نیمه جون افتاد روی زمین

نینا:چی ما داریم میبازیم!این اصلا خوب نیست

مکسون :الان نوبت شماست بچه ها بعد پرواز میکنه سمت جک و میخواد با مشت اونو بزنه

جک اینقدر وحشت زده میشه که از ترس یه دیوار سنگی جلوی خودش درست میکنه ولی مکسون بدون هیچ مکثی سریع دیوار میشکنه به یه مشت محکم جک پرت میکنه اون به زمین میخوره و کلا صورتش پر از خون میشه

ماک:بنظرتون اون میمیره؟

تد :نه بابا

یک هو یه عالمه خون روی صورت تد ریخته میشه

تد با صدای گیج میگه: ماک ماک خووبی؟

شمشیر مکسون توی شکم ماک بود همینجوری بدون مکث ازش خون میومد

مکسون شمشیرشو در میاره:خوب دیگه اینم از یکی دیگه الان نوبت توه دختر.روبه نینا

نینا میترسه و مدالش در میاره شروع به دعا کردن میکنه

مکسون جلوش ظاهر میشه مدال میکنه توی چشمه پرت میکنه

مکسون:یبار خدایم این مدال دست کم گرفت بست بود دیگه این کارو نمیکنه!

نینا:من خودمم تنهای میتونم از خودم دفاع کنم

با جادوش دست مکسون میترکونه و دستش از بدنش جدا میشع

مکسون :چه باحال ولی ضعیف!

ستش برمیداره و میزاره سرجاش و شروع به ترمیم شدن میکنه

توی این مدت تد سنگی که از نگهبان گرفته بود بر میداره و میره شلاق هیلیدا برم میادره

تد:مکون من میکشمت!

با کمک سنگ پشت مکسون ظاهر میشه میخواد با شلاق اونو بزنه ولی مکسون با دوتا انگشتاش میزنه توی چشم نینا و اونو کور میکنه و بعد سریع پرواز میکنه از ضربه تد جاخالی میده

مکسون:چه شجاع ولی توهم ضعیفی

به سمت تد حمله ور میشه ولی دوباره تد غیب میشه

مکسون:فرار کن ولی این دختر که فرار نمیکنه

بعد میره سمت نینا میخواد گردنش بشکونه نینا سیع کد فرار کنه ولی نتونست مکسون دستش گرفت

مکسون:کجا میخوای بری من که خطر ناک نیستم

نینا تمام سیعشو میکنه که فرار کنه و از دستش در بره ولی مکسون اونو محکم میگره سیع میکنه که گردنش بشکنه ولی نمتونه بعد نینا بلند میکنه پرت میکنه توی اتیش

مکسون:این یکی گناه داشت

توی امارت:

یاسان یک هو از جاش باند میشه خون های نینا که توی رگاش بود تقریبا سرد شد

یاسان:یه اتفاقی افتاده من اینو میدونم خون های نینا اینو بهم میگن

تد همینجور به سمت مکسون حمله کرد ولی مکسون همش جاخالی داد

مکسون یه دقیقه ایستاد تا تد اونو با شلاق بزنه

تد از فرست استفاده کرد و شلاق دور گردن مکسون گذاشت و سیع کرد اونو خفه کنه!

ولی مکسون اون شلاق سوزوندزو با یه مشت تد پرت کرد و اون به یه تخت سنگ بزرگ خورد از سرش داشت خون میومد

تد اروم و بی حال گفت:تو چرا مارو ترک کردی؟

مکسون:شما بچه هستین حتی اگه من نمیکشتمتون باز یکی دیگه میکشت منم میکشت ولی الان قدرت زیادی گرفتم و در اینده یکی از حاکمان اینجا میشم

بعد با یه گلوله اتشین سنگ هارو به سمت پاین پرت کرد و تد زیر اوار له شد و خونش از زیر سنگ ها بیرون امد
2015/06/07 11:25 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان