زمان کنونی: 2024/09/20, 06:24 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/20, 06:24 PM



نظرسنجی: ادامه بدم یا نه
ادامه بده
ادامه نده
[نمایش نتایج]
 
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 17 رأی - میانگین امتیازات: 4.47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

^_^داستانی ترسناک مرموز وباحال لطفا بخونید ^_^

نویسنده پیام
سیما
yaldaankt



ارسال‌ها: 1,650
تاریخ عضویت: Aug 2014
اعتبار: 86.0
ارسال: #1
^_^داستانی ترسناک مرموز وباحال لطفا بخونید ^_^
به نام خدا
^_^امید وارم از داستانم خشتون بیاد^_^

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاگرم خوب بود به نظرتون اعتبار وتشکر بدین لطفا.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تاپیک نظرات
قسمت اول=شخصیت ها=سارا/جکی/انجلیکا(مادر سارا)فرانک(پدر سارا).


گوینده ی پیر=سارا دختری 5ساله وزیبا بود که هوش بالایی داشت (توی 5سالگی خوندن ونوشتن رو یاد گرفته بود.

یک روز زیبای افتابی انجلیکا(مادر سارا)وفرانک(پدر سارا)تصمیم گرفتن به مسافرت بروند.

موقع جمع کردن وسایل فرانک همه اش غر میزد اما انجلیکا فقط لبخند میزد ومیگفت نگران نباش کار تموم میشمه.

با هزار بدبختی بالا خره وسایلشان را جمع ودر ماشین جاسازی کردند.(فرانک خیلی شاد بود)

وبعد.......

انجلیکا= بریم؟

فرانک=خوب همه ی وسایل هم جمع کردیم برویم.

سارا=مامان کجا داریم میرویم؟

انجلیکا=میخواهیم برویم ویلامو ن در نیویورک.


سارا= آخ جون.

گوینده ی پیر=وبعد سوار ماشین شدند وبه راه افتادند.


توی راه بودند وگرم تماشای مناظر وصحبت کردن درموردآان.


انجلیکا=خوب سکوت بسته /فرانک تو چرا امروز اینقدر غر میزدی؟حالا حق دارم از ماشین بیرونت کنم؟

فرانک=خوب من نمیتونم وسایل جمع کنم مگه گناهه؟(با خنده گفت)

گوینده ی پیر=انها همین طور غرق حرف زدن بودند که

یک دفعه دیدند که یک انسان در وسط جاده نشسته .

فرانک=لعنتی.(ماشینو نگه میداره.)

انجلیکا=وای خدای من سارا حالت خوبه؟

سارا=مامان خیلی ترسیدم(گریه میکنه)

گوینده ی پیر=فرانک از ماشین پیاده میشه ومیره طرف اون انسان ومیگه......

فرانک=اقا شما اینجا چیکار میکنید؟

نزدیک بود صدمه ........

گویندهی پیر=فرانک حرفشو تموم نکرده بود که یک دفعه اون انسان بر میگرده وبه

فرانک نگاه میکنه.

همه خشکشون زده بود.

اون انسان نبود .چشمانیی مانندگرگ (قرینه ی چشماش صاف بود)

ودندان های نیش بلندویک کت چرمیه پاره بر تن داشت داشت.

فرانک تا میخواست یک قدم به طرف ماشین بر دارد(اون خوناشام به طرفش حمله ور شد وگلوی فرانک را درید.)

فرانک تقلا میکرد وبا صدای بلند درخواست کمک میکرد.

او در لحظه ی اخر دستش را که به شدت میلرزید به طرف انجلیکا دراز کرد وبعد دیگر حرکتی نکرد

ودستانش از لرزش ایستاد.

انجلیکا جیغ میزد اما سارا فقط به جنازه ی پدرش خیره شده بودوحتی کمی حرکت هم نمی کرد.

خون اشام به طرف ماشین حمله ورشد .

انجلیکا در های ماشین را قفل کرد ودرهین نفس نفس زدن وگریه کردن سارا رو صدا میزد.

اما سارا فقط به جنازه ی پدرش خیره شده بود وهیچ حرکتی نمیکرد.

خون اشام شیشه ی کنار انجلیکارو شکست وبه درون ماشین امد انجلیکا فقل فرمون رو برداشت ومحکم به سر خون اشام زد خون اشان از

پنجره به بیرون پرت شد .


انجلیکا فرصت را مناسب دید و وقتی که میخواست سارا را بر دارد و فرار کند یک دفعه


خون اشام پای انجلیکارا گرفت وناخون های بلند وکثیفش را درون شکم انجلیکا فرو برد انجلیکا

نفس نفس میزد و اسم سارارا صدا میزد خون اشام نزدیک امد وبک دفعه گردن انجلیکارا درید

خون انجلیکا فواره زد وروی صورت زیبا ولطیف سارا ریخت.

سارا باز هم هیچ حرکتی نکرد ولی اینبار با نگاه مرموزی به خون اشام نگاه کرد

وبعد قطره اشکی روی گونه های سارا نشست وبعد...............






















(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/06/01 10:10 AM، توسط سیما.)
2015/04/16 02:34 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان‌های ترسناک کوتاه !Web Prince 43 7,353 2021/07/05 02:21 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
  داستان کوتاه پریناز(لطفا همه ی دخترا بخوننش) Mi Hi 13 2,552 2021/03/31 09:33 PM
آخرین ارسال: heraa
  !!داستان ترسناک جن!! sweet girl 7 2,274 2016/05/19 02:32 PM
آخرین ارسال: shizuko yagami
documents داستانی که خودم نوشتم Noctis_P 5 1,223 2016/01/15 01:43 PM
آخرین ارسال: Noctis_P
  داستانی جدید(انتخاب اسم به عهده شماس!!) miss tezuka 2 1,229 2015/06/18 07:16 PM
آخرین ارسال: miss tezuka



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان