زمان کنونی: 2024/05/16, 07:08 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/16, 07:08 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4.4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جنگ احساس

نویسنده پیام
اسپرینگ ولد
اخراج شده



ارسال‌ها: 410
تاریخ عضویت: Jan 2015
ارسال: #1
Bleach جنگ احساس
این داستان در واقع مروری بر سر گذشت سوفیا دختر مورد علاقه شاهزاده جرج واتیکان موجودی از جنس جن است.
هرموقع بتونم میزارم .
داستان جالبیه. منتظر باشید .
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/02/14 04:15 PM، توسط اسپرینگ ولد.)
2015/02/09 09:48 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
اسپرینگ ولد
اخراج شده



ارسال‌ها: 410
تاریخ عضویت: Jan 2015
ارسال: #2
RE: جنگ احساس
 جرج واتیکان شاهزاده قدرتمند الدوران ها تسمیم گرفت بدو مشورت بایسنقر پادشاه الدوران ها به نبرد بپردازد.
او ابتدا به امریکای شمالی حمله کرد ودر طی سه هفته ارتش نامیرای او توانسط امریکای شمالی را از هر گونه انسانی
پاک کندو سپس به ایلات مختلف امریکای جنوبی حمله کرد ودر کمال ناباوری او در مدت دوهفته کار همه را ساخت .
اما در حمله به قاره ی اسیا مکث وعغب نشینی کرد واز حمله خود داری کرد.او پس از مدتی ساحری راکه وعده ی جاو
مقام به او داده بود را پیدا کرد تا بوسیله ی او سرزمین مهد تمدن را به دست اورد .اما در این مدت عده ای از در ناسازگاری
بلند شده وتصمیم به مبارزه گرفتند .جرج نامش را به کوایکس واتیکان تغییر داد وبه شهر ایز گارم در نزدیکی تهران مخربه
پای تخت رفته تا سر منشا انرا نابود سازد. اما با ورود به مسجد مخروبه ایزگارم دختری را ملاقات کرد که میرا بود واز جنس بشربود.
جرج در دیدار اول شیفته وفریفته ی او میشود . این دختر که در داستان من هنوز زنده ام در وجود اسپرینگ خلاصه شده
وهمه پیمیبرند که او زنده است و نمرده سوفیا نام دارد.
که اسم او از سو فیان گرفته شده که به خروج سفیانی ویمانی معروف است.
در حقیقت او به گونه ای نقش شیطان را بازی میکند.
اسپرینگ فروزی به زبان امریکایی و انگلیسی یعنی بهار یخی
منظور قسمت اول یعنی هدایت شده به سمت خوبی وبهشت که بهار هموار نماد بهشت است و
در قسمت دوم چون برف بسیار پاک است وسفید است نویسنده ( خودم) اشاره به پاکدامنی او
در دنیای الوده دارد.
ومقصود او از واتیکان رهبر گرو پاپ وکاتولیک است که در این جا اورا به فردی شیفته ی شیطان
نمایان شده.
سفیروت در این داستان نماد همیشگی اش را را دارد و به هر حال او برای اسپرینگ نماد درخت زندگی
وقدرت وعشق است.
واکاما نیز نماد احساسات کثیف کاتولیک به شیطان است که میخواهد انرا به پاکیزگی منتقل کند اما
درخت استواری سفیروت مقابل او ورستگاری است واورا در اغوش خود جای داده تا شیطان از او دور باشد.
2015/02/14 06:26 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
اسپرینگ ولد
اخراج شده



ارسال‌ها: 410
تاریخ عضویت: Jan 2015
ارسال: #3
RE: جنگ احساس قسمت اول
بر روی ایوان کناری عبادت گاه مخروبه ی ایز گارم نشسته بود .
لبخند سرد وارامش همچنان بر روی لبان صورتی رنگ وبی حالش خود نمایی میکرد.
او هرگز موافق دین وافکار فرمانده نبود. واکاما با همان لحن ارام همیشگی گفت:
ایا تو هم با انان همپیمانی؟ ایا تو هم از افراد شیطان پرست هستی؟
سوفیا با ارامش خاطر کاملی گفت: این تقدیر من است .این مقدراست.
اسپرینگ از دور فرمانده را دید که با دخترک حرف می زند.
فرمانده گفت: تو به من قول دادی که ما باهم زدواج میکنیم.
سوفیا: من هنوزم مشتاق از دواج با تو ام .اما تو درک نمی کنی.
واکاما: من چه چیزی را درک نمی کنم؟ چه چیزی را سوفیا؟
سوفیا: من از اسپرینگ متنفر ام اون میخواد تو رو از من بگیره.
واکاما: اون هرگز این کارو نمی کنه، ولش کن .
سوفیا: من از اون میترسم .فکر کنم می خواد منو بکشه.
انها همینطور حرف میزدند ولی متوجه اسپرینگ نشدند.
اسپرینگ فر ماده را دوست داشت اما واکاما اورا دوست نداشت.
پس اسپرینگ به ناچار مجبور شد استفاع بدهد ولی مدتی بود واکاما قلبش را به او داده بود .
بله قضیه این طور درجریان است.
اسپرینگ مجبور است مدتی را دور از همه باشد.
روز حمله به قاره اسیا فرا رسید اما سوفیا همچنان به انتقام فکرمیکرد.
کوایکس واتیکان با لشکر عظیمی راهی شهر ایزگارم شد.
عبادت گاه مخروبه محل زندگی وارامش سوفیا بود .
کوایکس واتیکان به تنهایی وارد عبادت گاه شد دروازه ی مخروبه را رد کرد.
وبه محراب رسید .
دخترک نشسته بود وساز دهنی میزد.
غم خواصی در چهره اش بود.
واتیکان بلند گفت: تو کی هستی ؟
سوفیا بر گشت وگفت من سوفیا هستم.
واتیکان مغرور به ناگاه شیفته ی شیطان شده است.
اما در حالی که گمراهی عاشق رستگاری شده.
اسپرینگ درون مغازه ی ساندویچ فروشی گنگستر کار میکند.
واکاما شاخه گلی سرخ در دست گرفته نمی داند چه کند.
خجلوار وخوشحال است و اما با اکراه جلو میرود.
دخترک مثل همیشه در حال شستن ظروف رستوران است.
واکاماهمان راه را باز میگردد.
اما دوباره بر میگردد.
دل رابه دریا میزند.ارام سلام میکند ومیگوید لطفابامن از دواج کنید.
اسپرینگ با تعجب میگوید من باید الان جواب بدهم.؟
واکاما میگوید: اگر لطف کنید بله !
اسپرینگ: بله !
مدتی از این ماجرا میگذرد .
سوفی احساس بدی دارد.
دیگر واکاما به دیدنش نمی اید.
کم تر اورا میبیند.
دیگر حرفی بینشان رد وبدل نمیشود.
اما بلعکس کوایکس زیبا رو بیشتر به دیدنش می اید .
کوایکس روزی به نزدش می رود ومیگوید باید بامن بیایی.
ادامه دارد... .
2015/02/16 11:15 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
اسپرینگ ولد
اخراج شده



ارسال‌ها: 410
تاریخ عضویت: Jan 2015
ارسال: #4
RE: جنگ احساس
سوفیا به او جواب رد میدهد.چراکه هنوز کوایکس را دوست دارد اما نمی تواند فقط به خاطر کوایکس زنگی بر تر را از دست دهد.
پس به جنگ اسپرینگ میرود.
سفی رات بهترین دوست اسپرینگ برای کمک به نامزدش مجبور به حمله به سوفیا میشود.
اما متاسفانه اسپرینگ اورا نیز مانند سایرین ازدست میدهد.
مبارز ی نهایی بین سوفیا واسپرینگ خواهد بود.
بعد از ساعتها مبارزه ی سخت وتاقت فرسا سر انجام نیروی پلیدی شکست میخورد .ودوباره صلح وارامش بر زمین حاکم میشود.
اتمام داستان.
2015/05/17 03:51 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  "جنگ تمام عیار" HERMAN 3 987 2017/09/22 04:05 PM
آخرین ارسال: HERMAN
zجدید داستان $ جنگ $ *Margaret* 3 791 2017/04/16 09:26 PM
آخرین ارسال: *Margaret*
zجدید اخرین احساس را برای من نگه دار missA 0 706 2015/05/21 08:33 PM
آخرین ارسال: missA



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان