زمان کنونی: 2024/05/15, 11:00 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/15, 11:00 PM



نظرسنجی: دوست داشتین؟
این نظرسنجی بسته شده است.
بله 100.00% 2 100.00%
خیر 0% 0 0%
در کل 2 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.82
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تابلوی من بر بالاترین نقطه جهان

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #1
تابلوی من بر بالاترین نقطه جهان
اگر تابلویی بر بالاترین نقطه جهان داشتم،روی آن چه می نوشتم؟
در بالاترین نقطه جهان،تابلویی از جنس پاک آسمان،آراسته شده به قلم انسانیت؛اگر تابلویی داشتم بر بالاترین نقطه جهان و میدانستم هر آنچه که روی آن بنویسم برآورده خواهد شد،هیچی نمی نوشتم جز((صلــــح)).
کلمه ای که سال هاست آفت کینه و دشمنی،به اندام سبزش زده و مدت هاست آن را ریشه کن کرده و اجازه روییدن دوباره به این گیاه زیبا را نمی دهد...
ما همه انسانیم؛اما می کوشیم تا خود از دیگران بالاتر باشیم و همیشه نگرانیم که مبادا بقیه از هر لحاظ از ما جلوتر بروند!در صورتی که در کودکی به ما آموختند خوشی هایمان را با دیگران تقسیم و در غم هم شریک باشیم.
به اطراف خود که می نگرم؛هزاران هزار کودک و نوجوان هم سن و سال خود را می بینم که به جای درس خواندن و پیشرفت،با کمترین امکانات،با آن دست های ظریف و کوچک خود که مانند گلبرگ گل لطیف است،سنگ های زبر و خشنی در دست گرفته و بی هیچ بیمی از آغوش مرگ،برای دفاع از وطن خود به استقبالش می روند.در دستانی که باید بذر محبت و علم و پیشرفت باشد،آفت های می رویند و دنیای زشت را،زشت و زشت تر می سازند.
من که انسانم و پروردگارم مرا اشرف مخلوقات خود قرار داده،چرا باید خدایم را شرمنده و پشیمان سازم از خلقتش!؟به گذشته ها می روم؛به روز هایی که در کتاب تاریخ روزگار ثبت و به دست پیشینیان نوشته شده تا"مثلا"عبرتی باشد برای ما،اما افسوس...مردی که خود را در آتش سوزاند تا جان چند ودک را نجات دهد،مردان و زنانی که جان خود را فدای حمایت از حقوق و جان بچه های نونهال کردند که مانند در ختی پربار و تازه و سرسبز اند،خانواده هایی که تمام دارایی خود را بی هیچ حسد و اجباری به هم نوعان سیل،زلزله و قحطی زده خود دادند تا در آرامش به زندگی خود ادامه دهند،و نمونه های بارز و بی شمار دیگر..اما امروزه!با سقوط علم و دانش از آسمان برای"مرگ"دیگران می کوشند!
رفته رفته دنیای من زشت و ترسناک تر می شود و من روزی را می بینم که با ادامه این وضع،کره خاکی زیبایی که پروردگارم برای رونق محبت و دوستی آفریده بود به هیولای بزرگ و ترسناکی تبدیل شود،و خود با بلعیدن انسان ها به جنگ ها خاتمه دهد.اما دیگر چه فایده؟خداوند جهانیان ما را آفریده تا همانند درختان پر بار و سرسبز حاصل و ثمر خود را با دیگران تقسیم کنیم،نه مانند حیوانات درنده به جان یکدیگر بیفتیم و فقط به خاطر مال،طمع،تبعیض نژادی و دانسته های نادرست با یکدیگر جنگ راه بیندازیم!
نه نه!اشتباه شد!حتی حیوانات هم نسبت به یکدیگر لطف و محبت دارند!اگر در منطقه ای بر اثر شکار خرگوش،نسل این جانور به خطر بیفتد،روباه هایی که آن هارا شکار می کردند،دیگر از خرگوش تغذیه نمی کنند تا دوباره نسل خرگوش ها افزایش یافته و منقرض نشوند. حیوانات بیش از انسان ها درک و عاطفه دارند!اگر من تابلویی داشتم بر بالاترین نقطه جهان،روی آن سروده زیبای شاعر وطنم"سعدی"را با قلمی از جنس محبت و عشق و مهربانی می نوشتم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو هارا نماند قرار
آی مردم!جنگ بس است!صلـــــح پشت در دل هایمان منتظر ماست،بیایید در جهان را به رویش باز کنیم!


اگر شما این تابلو رو داشتین روش چی می نوشتین؟!
فقط متن هاتون رو اینجا بذارید!
نظرات رو در تاپیک نظرات قرار بدین:
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/01/11 11:58 PM، توسط Aisan.)
2015/01/03 06:21 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Giga Byte
فرشته ی پارک انیمه(...)



ارسال‌ها: 6,075
تاریخ عضویت: Oct 2014
اعتبار: 1339.0
ارسال: #2
RE: تابلوی من بر بالاترین نقطه جهان
سلام.من تازه واردم.نظرهاتونو تو توپیک نظرات بذارید.
این هم از نوشته ی من:




...چشم باز کردم....
به راست نگاه کردم....جنگ بود...
به چپ نگاه کردم...جزکینه توزی چیزی ندیدم...
به جلو نگاهی انداختم...تادوردستها جزبی مهری و خودخواهی چیزی دستگیرم نشد....
به عقب نگریستم....عده ای منتظر بودند تابرپشتم خنجر زنند...
وقتی ازلابه لای هوای غمناک بالارا نگاه کردم...اقویا قصد ستم برمن را داشتند...
ووقتی نگاهی برزیرم انداختم....زیردستان طمع پایین کشیدنم را...


ناامیدی،دردیست ،بس گران...
.
.
.
اما ....کمی صبر کن....

ندایی یافتم که بویش ازقلبم پراکنده میشد...

باخود زمزمه ای میکرد:
...هنوز لوحی الهی بر فراز این جهان ناسوت پیداست که هرآن همه را به خود میخواند...
...روی آن لوح واژه ی مقدسی بود به نام «انسانیت».
2015/01/19 02:32 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان