!Melody
ارسالها: 2,944
تاریخ عضویت: Jul 2014
|
دختری از سایه
توی این تاپیک فن فیکشن دی گری من بعد از جنگ توی ادو رو میزارم که خودم نوشتم.اونایی که فقط انیمه رو دیدن براشون عجیب نیست ولی واسه اونایی که مانگا رو خوندن ممکنه عجبیب باشه چون خیلی عقبه.من یه تاپیک داده بودم که مرسی هیشکی شرکت نکردمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اینم تاپیکشاگه میتونستید یه شخصیت تو d gray man خلق کنید................
اینجام نظرتون رو میگید:http://animpark.net/thread-15028.html
---------------------------------------------------------------------
هوا تاریکه نور ماه از لابه لای درختا میتابه.کاندا و لاوی تو جنگل قدم میزنن.لاوی مثل همیشه دستاشو پشت سرش گذاشته:اگه این اینوسنسم پیدا میکردیم میتونستیم برگردیم مگه نه یو؟
_منو با این اسم صدا نزن.چه فرقی میکنه الان یا بعدا؟
_چه فرقی میکنه کاندا یا یو؟
کاندا عصبی میشه و شمشیر میکشه.
لاوی:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه بابا غلط کردم چرا جدی میگیری؟
_دیگه از این غلطا نکن.من نمیفهمم چرا این کومویی مارو باهم میفرسته ماموریت.
_داریم میگیم کومویی.
ناگهان پنج تا مرد جلوشون سبز میشن.کاندا دستشو روی شمشیرش میزاره و لاوی چکششو ور میداره و تو هوا میچرخونه:شما که آدم نیستید؟هستید؟
یکی از مردا میگه:اکسوریست.
و همشون آکوما میشن.دوتا لول یک و دو و یه دونه لول سه.کاندا شمشیرشو تو هوا میچرخونه:کاییچو ایچیگن.
و دوتا آکوما پر!!!
_هی بان.
دوتای دیگه نابود میشن و لول سه از اون بالا میخنده.دوتا شمشیر دو سر در میاره و پرتاب میکنه.کاندا و لاوی هر کدوم یه طرف می پرن.آکوما میخواد دوباره حمله کنه که یه تیر از تو شکمش در میاد.به تیر نگاه میکنه و یه عالمه تیغ همه جاشو فرا میگیره.
بنگ!!!!منفجر میشه.
کاندا به یه درخت خیره شده.لاوی که اونجا رو نگاه میکنه یه سایه میبینه.سایه جلوتر میاد و تو نور ماه معلوم میشه.یه دختر با موهای سیاه صاف و بلند که چشم راستشو پوشونده.شچماش آبیه و یه بخش از سمت چپ موهاش سفیده.و با قیافه ای سرد به کاندا و لاوی نگاه میکنه.کاندا سوال همیشگیشو میپرسه:تو دیگه کی هستی؟
لاوی که دختر شنل پوشو میبینه:استرایک.تو دقیقا تایپ منی.
دختر شنل پوش با قیافه ای متعجب به لاوی نگاه میکنه.کاندا سوالشو تکرار میکنه:گفتم تو کی هستی؟
_تو با همه اینطوری حرف میزنی؟
_این جواب سوالی نیست که پرسیدم.
لاوی پا در میانی میکنه:صبر کن ببینم.نکنه تو همون اکسوریستی هستی که کومویی میگفت قراره ببینیم؟
_آره.
_هااا.من لاوی هستم .خوشبختم.
_ملودی.
_تو نمیخوای خودتو معرفی کنی یو؟
_یو؟!!
کاندا یکی محکم میزنه تو سر لاوی و لاوی نقش زمشن میشه:لعنتی.چرا میزنی؟
_چون دوباره منو اونطوری صدا زدی.
_خوب یو.اگه میخوای منم تو رو همین صدا کنم بهتره اسمتو بهم بگی.
_ کاندا.
_خوب پس بریم.
لاوی بلند میشه و جلو میاد:ببینم دقیقا دنبال چی میگردیم؟
_میگن یه گل خیلی بزرگه که هر روز رشد میکنه و خونه های مردمو نابود میکنه.میگن قبلا یه نیلوفر بود که همیشه اونجا بوده ولی تازگیا سیاه شده و خیلی خطر ناک شده.
کاندا با خودش فکر میکنه:یه گل نیلوفر.
ادامه دارد....................................
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/08/16 10:47 PM، توسط !Melody.)
|
|
2014/08/16 10:26 PM |
|