بچه ها من این ایده رو از آیسان گرفتم دستت درد نکنه تو لولویی در پارک انیه که نوشته بود یه ایده تو سرم زد
عقیق بلند شو دیگه چقدر میخوابی اااااااااااااااا لنگ ظهره
این صدای کیانا(sayu) بود که داشت سر من داد و فریاد میکرد
گفتم کیانا خودت بیشتر از من میخوابی ها حالا یه بار ما تا ظهر خوابیدیم
کیانا:هوی ظهر نه لنگ ظهر راستی میخواستم راجب یه چیزی بات صحبت کنم
من:چی؟ صبر کن برم لباسمو عوض کنم دست و صورتمو بشورم صبحونه بخورم بعد....
کیانا:اولا الان لنگه ظهره کسی صبحونه نمیخوره دوما تو هیچوقت صبحونه نمیخوری س.کما تا تو بخوای اینکاترارو انجام بدی دیگه یه قرن میگذره
(من نمیدونم این کیانا چرا اینقدر به لنگه ظهر تاکید داشت؟
)
من:باشه بابا چقدر گیر میدی ولی دل من داره از گشنگی ضعف میره صب کن اینکارارو انجام بدم
کیانا:باشه بابا فقط زودتر
من:کچلم کردی بابا باشه
بعد از اینکه همه ی کار هارو کردم رفتم پیش کیانا گقتم:بیا بریم یه رستوورانی جایی دارم از گشنگی غش میکنم
گفتش :بزار اول اینو بگم ببین من چندوقتیه صداهای عجیب میشنوم و چیزهای عچیب میبینم اول فکر میکردم خیالاتی شدم اما بعد وقتی داشتم راه میرفتم از نیلوفرر(niloufar.alz)داره با ایسان راجب همین حرف میزنه خیلی ترسیدم میترسم یه هیوولایی چیزی بیان به انیم پارک حمله کنن
من گفتم: حقا که خیلی ترسویی
بابا مگه خبر نداری دارن تو پارک انیمه یه هتل ترانسیلوانیا درست میکنن
کیانا:جانم؟؟؟؟؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمههتل ترانسیلئانیارو چیجوری درست میکنن؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من:من چه میدونم میخوای بریم از ابانه ای ایسانی کسی بپرسیم؟
کیانا:نه خودم میرم مرسی
منم راهی شدم برم رستوران چیزی بخورم و رفتم یه دلی از عزا در اوردم
بعد تصمیم گرفتم به سمت هتل تیرانسیوانیا برم بعد یهو دیدم یه اطلاعیه زدن نوشته:
با توجه تمام چیزهایی که در هتل ترانسیلوانیا هستن واقعین یهو نرین سر به سرشون بزارینا بعد تازه اینها شامل لولو- شبح- فرد ناپیدا- هیولا- فرانکشتاین- خون اشام- گرگینه و....... میباشند ولی نگران چیزی نباشید اینها موجوداتی بسیار مهربون هستن ولی سعی کنید عصبانیشون نکنین اگه عصبانیشون کنین............خودم با اردنگی میندازمتون بیرون فهمیدین؟
وب پرنس
با خودم گفتم اینجور که پیداس موجودات خوبی باید باشن منم که عاشق دوست پیدا کردنم برم باشون........که یهو یوری گفت اره چه خوب پاشو برو با یه هیولا دوست شو خخخخ خیلی حال میده با یه هیولا دوست باشی نه؟
من:تو شوخی میکنی یا جدی میگی اصلا معلوم نیست؟من که تا حالا با هیولا دوست نبودم که بدونم
میای باهام؟
یوری:اره ولی بیا بریم به سمیرا و بهاره و آیسان هم بگیم
من:من داشتم به همین فکر میکردم تازه میدونستی اونجا هتلم داره میتونیم به مدت یه هفته بمونیم فکر کنم خوش بگذره نه؟
گفتش باشه فکر خوبیه
رفتیم پیش بهاره طوفانم پیشش بود داشتن عزای حذف شدن اسپانیا رو میگرفتن گفتیم : بچه ها میاین بریم هتل ترانسیلوانیای انیم پارک؟
اونا:مگه نمیبینی ما ناراحتیم نمیفهمی الان اوضاعمون خوب نیس؟
من:بچه ها اینطوری میتونین یکم میتونین این غمو تحمل کنین(به صورت مسخرگی گفتم)
اونا:راست میگی ها
من:خب پاشین برین ساکتونو ببندین یک هفته میخوایم بریم هتل ترانسیوانیا زود باشین میخوایم به آیسانم بگیم ها
اونا:ایوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل حالا میریم و مثه برق و باد غیبیدن
بعد هم من و یوری رفتیم پیش آیسان و بش گفتیم اونم چون خیلی مهربون بود قبول کرد
اعتبار فراموش نشود
برای خواندن بقیه داستان منتظر بمانید نظری انتقاد وو پیشنهادی هم داشتید بفرمایید
اعتبار هم فراموش نشه ها دوبار گفتما حواستون باشه