مسابقه داستان های انیمه ای

[Manaka]

عوض کردم زودباشین شرکت کنین

[*Ariana*]

ساکورا چان داری به چی فکر میکنی فکر میکنی ساکورا جوابی نداد فقط آهی کشید و لبخند زد ساسکه از جاش بلند شد و رفت تا تمرین کنه اما ساکورا هنوز تو فکر بود وقتی ناروتو داشت میرفت تک نگاهی به ساکورا انداخت اما ساکورا هنوز هم تو فکر بود ناروتو ه آه کشید و رفت اما ساکورا اونجا تک تنها کنار رودخونه نشته بود عکس خودشو توی آب نگاه کرد خورشید درحال غروب بود اما انگار ساکورا هنوز هم ناراحت بود فردا که شد ناروتو بدون اینکه ساکورا رو به یاد دیروز بندازه که یه وقت ناراحت بشه با خنده بهش سلام کرد ولی ساسکه از دیروز ساکورا شکایت کرد ولی ساکورا سرشو برگردوند و به ناروتو لبخندی بزرگ رو نشون داد.
اون روز ساکورا داشت به این فکر میکرد یعنی عشق به ساسکه درسته؟ اون یه روزی میدونم از اینجا میره ولی ناروتو تا ابد پیش منه................
ساکورا این تصمیم رو گرفت ممکنه عاشق ساسکه باشم ولی اون پر نفرته ولی ناروتو سرشار از شادیو زندگیه باید خورمو تغییر بدم

[*Ariana*]

اگه کس دیگه ای نذاره من برنده میشمااااااااااااااااااااااا

[سم سام]

ساکورا داشت به ساسکه نگاه میکرد که ناروتو
یهو اومد گفت : ساکوراچان ، کجا رو داری نگاه میکنی ؟
ساکورا که حول شده بود و قلبش داشت از دهنش بیرون میزد برگش گفت : ها ؟! ... اونجا ، نگا ، اونجا !
ناروتو : کجا ؟
بعد انگشتشو به طرف آسمون نشونه رفت و گفت : اونجا دیگه ! نگا یه یوکاتا تو آسمونه !
ناروتو : کو ؟ ... کجاس ؟
و در حالی که ناروتو سرگرمه پیدا کردن یوکاتا تو آسمون بود ساکورا یه چیزی رو تو جیبش قایم کرد !
ناروتو : من که یوکاتایی ندیدم !!!
و بعد ساسکه اخمی کرد و گفت : ناروتو ، مثل همیشه احمقی ! چی رو قایم کردی ساکورا ؟!
و ساکورا خیلی آروم دستشو تو جیبش برد و دو بسته ی کوچولو تزئین شده ی شکلات رو در اورد
و در حالی که حسابی سرخ و خجالت زده شده بود خیلی آروم و زیر لبی گفت :
فردا ولنتاینه !!!