گفت و گو بین کاراکتر های فاینال فانتزی

[زاواره]

شینرا!پس تو میخوای یه دنیای زیاتر بسازی واتحاد وهم بستگی مهم تر از اهداف پوچی!مثل تسخیر دنیاست،هان؟
پسرجون،ماخودمونیم زغال فروشیم منو سیاه نکن.هرکی روبتونی رنگ کنی من یکی رونمیتونی گول بزنی.
من دیگه ته هرچی بدجنسی وشرارته رو درآوردم.فقط مادرجنوا از من شیطانی تره.
من که میدونم تو میخوای چی کار کنی ولی حیف اون افراد بیچارت که کنارت موندن.
اگه اومدی تو گروه ما خوش اومدی ولی مطمئنم سر دوروز میخوای جای مادرم بگیرین.
درضمن مادرجون کی گفته من مثبت شدم،هان؟چرا هم چین القابی به من میدین؟
من تمام کارام بر پایه ی نقشه وحساب کتاب میچرخه وقتی میگم نباید بکشید وزمینو نابود کنید یعنی یه چیزی میدونم که این حرفارو میزنم.
ساحل هم رفت به رود خروشانی مثل کلود پیوست.
لوز کی گفته امشب نریم بیرون وجشن نگیریم،هان؟شما اجازه دارین هر کاری دوست دارین بیرون شهر انجام بدین البته
فکر سه تاکارو از کلتون بیرون کنین:
1.فرستادن میدگار روی هوا
2.کشتن آدما
3.نابودی دنیا
وگرنه من میدونم باشما.
خودم الآن با هزار تا بمب ونارنجک دستی وفشنگ وتوپ وکاتوشیا تو راهم.
امروز عجب حالی کنم من،یوهاهاها