زمان کنونی: 2024/09/19, 10:46 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/19, 10:46 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 20 رأی - میانگین امتیازات: 4.55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفت و گو بین کاراکتر های فاینال فانتزی

نویسنده پیام
Rufus Shinra
قهرمان فاینال فانتزی 10



ارسال‌ها: 583
تاریخ عضویت: Mar 2013
ارسال: #782
RE: گفت و گو بین کاراکتر های فینال فانتزی ساکن در پارک انیمه !!
شهروند ترسیده(استاد فرار و جاخالی):
در حین فکر کردن و نقشه کشیدن برای شکست دادن کاداج پسرک بدجنس مو آبی بودم که ناگهان یاد نصیحت جدم افتادم که بهم گفته بود:
"پسرم قند عسلم این یارو کاداج میمون گوی های خوب رو خودش بر می داره و اونایی رو که تاثیر کوتاه مدت(در حد 5 دقیقه) دارن رو در بعضی از جاهای شهر مخفی میکنه تا از این طریق آدما رو گول بزنه و راحت تر به تله بندازه."
آره خودشه اون میخواسته من فکر کنم که برای همیشه قوی شده ام و بعدش در فرصت مناسب حسابم رو برسه. من باید طبق گفته جدم خیلی با احتیاط عمل کنم و اول خودمو برسونم به منزل جدم و بعد کتاب "چگونگی کسب نیروی جادویی کلود" رو پیدا کنم. یادمه که جدم می گفت با خوندن این کتاب گرچه در عمل نیروی کلود رو بدست نمیاری اما میتونی به چند تا راز مهم پی ببری و از اون طریق بفهمی که نقطه ضعف این مو آبی بیخود و بدجنس و در پیتی (کاداج) چیه.
خب حرکتم رو باید هر چه زودتر آغاز کنم. اینجا داره یواش یواش سرد و تاریک میشه. خوبه که لااقل چراغ قوه 40 دلاریم رو همراهم دارم تا بتونم در تاریکی هم حرکت کنم.
از پله دارم میام بالا.سکوت وحشتناکی همه جا رو فرا گرفته. به سطح زمین رسیدم و بدبختیش اینجاست که فقط مگنوم من 1 گلوله داره و هفت تیرم هم 3 تا. اگه یادتون باشه 4 تا از گلوله های مگنوم من در مبارزه با اون 4 موجود درنده مصرف شدن. خیلی آروم قدم بر می دارم ... نفسم توی سینم حبس شده ... فعلا که خبری نشده و خب من هم این قدر که یواشکی از این ور به اون ور رفته ام که دیگه توی این کار خبره شده ام ... باید 12 مایل پیاده برم و هیچ اتفاقی هم نیفته ... اوه خدایا این محاله از عیسی مسیح میخوام که کمکم کنه (چون خارجیم حضرت محمد رو نمی شناسم!) ... به یه کوچه تنگی رسیدم که موجودات درنده کاداج خنگ اونجا کپیدن و باید خیلی آروم و آهسته از بینشون عبور کنم و تازه مجبورم برای مدتی چراغ قوه خودمو بزارم توی کتم تا نورش اونا رو بیدار نکنه و میدونم که نمیتونم بطور کامل خاموشش کنم چون اون جوری دیدم رو از دست میدم ... ه ه اوه ... خیلی سخته ولی خب سعی خودمو می کنم و به خدا توکل میکنم ... اونا 9 تا هستن و اگه بیدار بشن واقعا تو دردسر می افتم ... تا نصفه این مسیر رو تقریبا تاتی تاتی کنان اومده ام ... خدایا خودمو به تو سپردم ... به من این قدرت و توان رو بده که از این جا جان سالم بدر ببرم ... فقط 7 یا 8 تا قدم دیگه بردارم، این مرحله سخت رو رد کرده ام ... اون چیه ... از دور شبیه به ... نه نه امکان نداره ... خدایا واقعا ممنونم اون یه موتوره پر سرعته که افتاده روی زمین ... بهش رسیدم ... باید خیلی آروم از روی زمین بلندش کنم و بعدش اونو خیلی آهسته با خودم بیارم ... لعنتی یه لحظه یکیشون تکون خورد ... خدا رو شکر که بلند شد و داشت فقط خواب میدید ... فعلا توی اینجا نمیشه موتور رو روشنش کرد چون صداش همه اون موجودات رو بیدار می کنه ... باید با خودم بکشمش تا این که به بزرگراه خلوتی برسم و بعدش میتونم روشنش کنم و گازشو بگیرم ... خب این مسیر مشکل رو که باید آهسته حرکت می کردم رو رد کردم و حالا میتونم قدری سریعتر راه برم ... هی اون چیه اون گوشه روی زمین ... اوه یعنی چشمام دارم درست میبینن؟ ... یه شاتگان که هنوز 3 تا گلولش مونده ... بازم خیلی خوبه و توی این موقعیت حتی بیل و کلنگ هم برام سلاح هایی بدرد بخور هستند ... مسلما اونی که شاتگان رو داشته با حمله غافلگیر کننده ای مواجه شده بوده و نتونسته بخوبی و بموقع عکس العمل نشون بده و خب بعدشم مرده ... همه چیز داره خوب پیش میره ... شق شق تق تق تیش گیش گیش ... چی بود؟ ... صدای گلوله اومد ... دارم به محلی که صدا از اونجا اومد، میرم ... اه لعنتی دیر رسیدم ... اون موجودات درنده یکی از بازماندگان حادثه رو داشت با هفت تیرش از اونجا عبور میکرد رو دیدن و کشتن ... باید مسیرم رو عوض کنم وگرنه اونا میتونن بوی منو حس کنن و بیان حسابمو برسن ... همه این دردسرها تقصیر اون کاداج هفت خطه ... بالاخره دارم یه بزرگراه رو می بینم ... اه لعنتی چه بد شانسی آوردم ... پای چپم رفت توی یه چاله ... چراغ قوه رو
رو از توی کتم در میارم و میگیرمش سمت پام تا بتونم اونو در بیارم ... بالاخره بعد از یه کمی زور زدن پام رو در آوردم ... شناس آوردم که این چاله توی اون کوچه تنگ پر از اون موجودات نبود وگرنه دخلم اومده بود ... با احتیاط فراوان خودمو دارم به اون بزرگراه می رسونم ... خب رسیدم و حالا میتونم موتور رو روشن کنم ... یوووهووو همینه عجب سرعتی داره ... 250 مایل در ساعت توی این بزرگراه خلوت ... مسیر بزرگراه تا رسیدن به اون خونه رو با سرعت هر چه تمام تر طی کردم ... پیاده شدم ... خونه جدم الان به یه متروکه تبدیل شده و هیچ جونوری به اونجا شک نمیکنه ... درش بازه ... الان توی خونم ... دارم میرم به کتابخونه ... خب اینم کتاب های جدم ... لعنتی خیلی زیادن اما چون منظم چیده شده اند میشه اون کتاب رو در عرض 2 دقیقه پیدا کرد ... خب این که نیس اینم نیس ... آهان خودشه بالاخره کتاب "چگونگی کسب نیروی جادویی کلود" رو پیدا کردم. حالا باید همین جا بمونم و این کتاب رو خوب بخونم تا به رازها پی ببرم ... بزودی وقتی که به همه اسرار پی ببرم برمی گردم و انتقام خودمو از کاداج بیخود و کله پوک می گیرم.
فعلا کنسرو تن ماهی توی کیفم رو باز میکنم و شکم خومو سیر میکنم و بعدش هم این کتاب رو با دقت می خونم.
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2013/03/09 02:16 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: گفت و گو بین کاراکتر های فینال فانتزی ساکن در پارک انیمه !! - Rufus Shinra - 2013/03/09 02:16 AM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
zجدید ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من Noctis_P 513 52,145 2016/09/08 12:07 PM
آخرین ارسال: Noctis_P
zجدید ایفای نقش شخصیت های خیالی فاینال فانتزی Aisan 1,308 123,370 2016/06/16 03:26 PM
آخرین ارسال: Salmanfz
  خبرهایی درمورد ایفای نقش فینال فانتزی NoboraHaru 1 1,119 2016/05/17 10:00 AM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  ایفای نقش در انیمه فاینال فانتزی7 *Cloud* 2 1,334 2015/03/08 07:41 PM
آخرین ارسال: Giga Byte
  ایفای نقش فاینال فانتزی دیسیدیا #AsAl Lee# 24 6,898 2014/08/27 07:18 PM
آخرین ارسال: suisen



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 177 مهمان