زمان کنونی: 2024/06/29, 03:03 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/29, 03:03 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ترجمه رمان ترکس- حال کودکان خوب است

نویسنده پیام
Deunan
!!PowerFuLLL



ارسال‌ها: 647
تاریخ عضویت: Jul 2013
اعتبار: 646.0
ارسال: #8
RE: ترجمه رمان ترکس- حال کودکان خوب است
رفتم تو اتاق مادرم و کمد لباس هارو باز کردم.
چندتا یونیفرم کاری برای شیفت روزش آویزون بود که واسه سنش خیلی جوون بودن،
و چندتا یونیفرم زشت هم برای شیفت شبش.
مثله اینکه اون کارشو هم جا گذاشته رفته.
لباسایی که غیر از وقت کاری میپوشید و معمولا پایینشون کثیف بود تو کمد نبودن.
یه خورده وقت روی تخت مادرم نشستم، ذهنم پریشون بود.
بعد یهو یاد راز کوچیک خونوادگیمون افتادم، که توی سقف مخفی شده.
از اتاق ناهار خوری یه صندلی آوردم و گذاشتمش وسط اتاق.
رفتم روی صندلی و دستمو دراز کردم، یه کاشی هارو از سقف در آوردم.
آروم کاشی رو انداختم روی تخت، و به حفره مستطیلی شکلی که توی سقف باز شده بود نگاه کردم.
مامان یه صندوق توش قایم کرده بود.
داخلش پول و جواهرات گذاشته بود.
پولا دستمزد هفتگیش بودن، و جواهراتش هم "اولین چیزهای من" هستن:
بند نافم، اولین موهایی که کوتاه کردم، اولین دندون شیریم که افتاد ــــ هرکدوم اینارو هرجور نگاه میکردی ترسناک بودن،
ولی فکر کنم واسه مادرم جواهرات ارزشمندی بودن.
دستمو که بردم داخل سقف نوک انگشتام به صندوق خورد.
انگار به عقب هل داده شده و من نمیتونستم بیارمش بیرون.
کناره کاشی سقف رو با دوتا دستم گرفتم و بدنمو کشیدم بالا.
میخواستم سرمو تو کنم تا یه نگاهی بندازم، ولی کاشی شکست.
تعادلمو از دست دادم و از بالای صندلی افتادم، پخش زمین شدم.
تکه های کاشی خرد شده ی سقف و جعبه جواهرات جلوم افتاده بودن. دوتا پاکت کاغذی هم کنارشون بود.
وقتی جعبه رو باز کردم ـــ یه جعبه ی قدیمی چوبی، که وقتی بچه بودم با مداد شمعی سیب های بنفش روش کشیده بودم ـــ همه جواهرات صحیح و سالم داخلش بودن.
و یه پولی که حدس میزنم باقی مونده دستمزدهاشه.
و این یعنی پول هایی که زیر متکام بودن از این پولا نبودن.
پس اون پولا از کجا اومدن؟ از کیف پول نیک فولی کثافت؟
بعدش یکی از پاکتای کاغذی رو که تا حالا ندیده بودم رو باز کردم. سفید رنگ و مدل جدید بود.
وقتی داخلشو نگاه کردم باورم نمیشد.
بهترین توصیفی که میتونم از مقدار زیاد پولای داخل پاکت بکنم اینه که بگم واقعا برق از سرم پرید.
میتونستم با این پولا تا یه سال راحت زندگی کنم.
پولا مثل خود پاکت نو بودن.
کاغذ دور یکی از دسته اسکناس ها کنده شده بود. انگار پولای زیر متکام از همین جا بودن.
حس کردم دیگه به انتهای معما رسیدم، و کم کم از همه چی سر در آوردم.
ولی مشکل اصلی اینجا نبود.
اینهمه پول از کجا اومده؟
فقط یه نفر به ذهنم میومد. نیک فولی عوضی.
اون یکی پاکته از کاغذ سبز کمرنگ درست شده بود.
وقتی بازش کردم، یه کیف چرمی قهوه ای رنگ داخلش بود.
ساختارش محکم بود، با یه بند و بست فلزی، فرم تجهیزات نظامی یا همچین چیزی. یه تسمه واسه تنظیم طول بند هم داشت.
مدل کیفش جوری بود که فکر میکردم متعلق به یه مرد بالغه، یه ماجراجوی پر تجربه.
وقتی کیف رو باز کردم یه کارت کوچیک داخلش بود.
"تولد 17 سالگیت مبارک. امیدوارم به یه مرد قوی که لایق این کیف باشه تبدیل بشی. از طرف مامان."
مادرم واسم یه هدیه تولد تهیه کرده بوده، اونو مخفی کرده و گذاشته رفته. با یه مرد خوش قیافه غیبش زده.
پسرش و یه عالمه پول رو جا گذاشته. آخه چجوری همه اینا باهم جور میشن.
رو تخت مادرم نشستم و به فکر رفتم. ولی اصلا به جواب درستی نمی رسیدم.
مادرم یه روز باهام تماس میگیره. فکر کنم تا اون موقع باید صبر کنم.
واسه الان، تصمیم گرفتم که سقف رو درست کنم.
کاشی شکسته ی سقف رو برداشتم و رفتم روی صندلی، برگردوندمش به جای اصلیش.
بعد نوبت اولین کاشی که جدا کردم بود. ولی درست سر جاش نمیرفت.
باهاش که ور رفتم بازوهام خسته شد.
احساس نارحتی میکردم، و چاره ای نداشتم جز اینکه حقیقت ناگواری که فکرشو نمیتونستم از سرم بیرون کنم رو قبول کنم.
مادرم قد کوتاه بود، و حتی اگه روی صندلی هم وایمیساد هم دستش به سقف نمیرسید.
وقتی قدم از مامان بلندتر شد، این ایده به ذهنم رسید که از فضای خالی بالای سقف به عنوان مخفی گاه استفاده کنم.
از اون به بعد برداشتن و گذاشتن چیزا توی صندوق کار من بود.
واسه همینه که از اینکه مادرم چقدر پول در آورده، چقدرشو خرج کرده، چقدرش مونده و اینکه چقدر وضع مالیمون بد هست خبر داشتم،
و باز این سوال پیش میاد که، کی اون پول و هدیه ای که تو سقف پیدا کرده بودم رو گذاشته؟
اون مرد قدبلندی که توی درگاه وایساده بود منو نگاه میکرد. نیک فولی حروم زاده. اون مرد وقتی که من نبودم تو اتاق خواب مادرم بوده.
رفتم پریز تلفن رو از جا در آوردم. اینجوری میفهمن که چقدر من عصبانی ام.
2015/10/04 12:45 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: ترجمه رمان ترکس- حال کودکان خوب است - Deunan - 2015/10/04 12:45 AM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
زمستان رمان (درخشش) NoboraHaru 5 1,580 2020/02/16 12:47 PM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  نماد ماه تولد شما کدام شخصیت فاینال فانتزی است؟! Aisan 82 18,191 2017/08/03 08:38 PM
آخرین ارسال: سفیروت
One Piece-6 رمان ترکس- حال کودکان خوب است Deunan 8 2,248 2017/06/01 09:44 AM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  امضای شخصیت های نجات کودکان Aisan 23 10,270 2015/09/30 02:51 PM
آخرین ارسال: Noctis_P
documents رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) Deunan 60 13,725 2015/09/23 07:54 AM
آخرین ارسال: tokamak



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان