زمان کنونی: 2024/07/01, 06:57 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/07/01, 06:57 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 20 رأی - میانگین امتیازات: 4.95
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه

نویسنده پیام
افسون
I love n.10



ارسال‌ها: 402
تاریخ عضویت: Jan 2013
اعتبار: 236.0
ارسال: #50
RE: داستان های کوتاه از نویسندگان ناشناس
فرشته
در مطب دکتر به شدت به صدا در آمد. دکتر گفت:
« در راشکستی! بیا تو.»
دربازشد ودخترکوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود، به طرف دکتر دوید:
«آقای دکتر! مادرم!»
ودر حالی که نفس نفس می زد ادامه داد:
«التماس می کنم بامن بیایید! مادرم خیلی مریض است.»
دکتر گفت:
«بایدمادرت رااین جابیاوری، من برای ویزیت به خانه ی کسی نمی روم.»
دخترگفت:
«ولی دکتر، من نمیتوانم. اگرشمانیایید اومیمیرد!»
و اشک ازچشمانش سرازیر شد.
دل دکتربه رحم آمد وتصمیم گرفت همراه او برود. دختر دکتر رابه طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادربیمارش در رختخواب افتاده بود.
دکتر شروع کردبه معاینه وتوانست باآمپول وقرص تب اورا پایین بیاورد ونجاتش دهد. اوتمام طول شب رابربالین زن ماند؛ تاصبح که علائم بهبودی در او دیده شد.
زن به سختی چشمانش راباز کرد وازدکتربه خاطرکاری که کرده بود تشکر کرد.
دکتربه اوگفت:
«باید ازدخترت تشکر کنی. اگر اونبود حتما می مردی!»
مادر باتعجب گفت:
«ولی دکتر دختر من سه سال است که ازدنیا رفته!»
وبه عکس بالای تختش اشاره کرد.
پاهای دکتر ازدیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! فرشته ای کوچک وزیبا!
برادر
تامی کوچولوبه تازگی صاحب یک برادر شده بود ومدام به پدر ومادرش اصرار می کرد که اورا بابرادر کوچکش تنها بگذارند. پدر ومادر می ترسیدند، تامی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند وبه اوآسیبی برساند؛ برای همین به اواجازه نمیدادند با نوزاد تنها بماند.
اما دررفتار تامی هیچ نشانی از حسادت پیدا نمی شد، بانوزاد مهربان بود واصرارش برای تنها ماندن بااو روز به روز بیشتر می شد.
بالاخره پدر ومادرش به اواجازه دادند با نوزاد تنها بماند.
تامی با خوش حالی به اتاق نوزاد رفت و دررا پشت سرش بست. تامی کوچولو به طرف برادر کوچکش رفت، صورتش را روی صورت اوگذاشت وبا آرامی گفت:
«داداش کوچولو، به من بگو خدا چه شکلیه؟ من کمکم داره یادم میره!»
زخم های عشق
چند سال پیش در یک روز گرم تابستانی در جنوب فلوریدا، پسر کوچکی با عجله لباس هایش را در آورد وخنده کنان داخل دریا شیرجه رفت. مادرش از پنجره کلید نگاهش می کرد واز شادی کودکش لذت می برد.
مادر ناگهان تمساحی رادید که به سوی فرزندش شنا می کند، مادر وحشت زده به طرف دریاچه دوید وبافریادپسرش راصدا زد. پسر سرش رابرگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح باک چرخش پاهای کودک راگرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید واز روی اسکله بازوی پسرش راگرفت.
تمساح پسر راباقدرت می کشیدولی عشق مادر به کودکش آن قدر زیاد بود که نمی گذاشت اوبچه را رها کند. کشاورزی که درحال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد های مادر راشنید، به طرف آن ها دوید وباچنگک محکم بر سر تمساح زد واورا کشت.
پسر راسریع به بیمارستان رساندند. دوماه گذشت تا پسر بهبودی نسبی بیابد. پاهایش باآرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود وروی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.
خبرنگاری که باکودک مصاحبه می کرد ازاو خواست تاجای زخم هایش رایه اونشان دهد.
پسر شلوارش راکنار زد وباناراحتی زخم هارا نشان داد، سپس باغرور بازوهایش رانشان داد وگفت:
«این زخم هارا دوست دارم؛ این هاخراش های عشق مادرم هستند.»
پسرک انشانویس

معلم پسرک را صدا زد تا انشا را با موضوع علم بهتر است يا ثروت را بخواند...
پسرک گفت : ننوشته ام!
معلم با خط كش چوبی پسرک را تنبيه كرد. پسرک درحالی كه دست هايش قرمز شده بود، زيرلب مي گفت : آری ثروت بهتراست ... چون اگرپول داشتم ، دفتری می خريدم و انشايم را می نوشتم ... .
2013/08/25 10:09 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
داستان کوتاه - LARTEN CREPSLEY - 2013/01/11, 09:21 PM
RE: داستان کوتاه - nikoo1378 - 2013/01/11, 11:50 PM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/01/13, 12:18 PM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/01/14, 11:57 AM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/01/16, 03:39 PM
RE: داستان کوتاه - Nunnally - 2013/01/16, 04:31 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/01/17, 01:51 PM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/01/18, 02:14 AM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/01/22, 11:10 AM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/01/22, 10:24 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/01/28, 08:51 PM
RE: داستان کوتاه - Nunnally - 2013/02/04, 07:28 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/02/04, 09:32 PM
RE: داستان کوتاه - ramin 99 - 2013/02/04, 09:41 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/02/05, 02:23 PM
RE: داستان کوتاه - Nunnally - 2013/02/05, 03:30 PM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/02/12, 02:41 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/02/23, 06:25 PM
RE: داستان کوتاه - ramin 99 - 2013/02/23, 08:21 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/02/26, 09:36 PM
RE: داستان کوتاه - زاواره - 2013/02/27, 01:34 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/03/06, 02:38 PM
RE: داستان کوتاه - Shun melina - 2013/07/28, 06:55 PM
RE: داستان کوتاه - kiana1 - 2013/08/08, 05:56 PM
RE: داستان کوتاه - megumi - 2013/08/10, 02:33 PM
RE: داستان کوتاه - hadiseh - 2013/08/10, 04:51 PM
RE: داستان کوتاه - *Tresa* - 2013/09/11, 09:18 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/09/15, 03:54 PM
RE: داستان کوتاه - zari.f - 2013/09/20, 11:45 PM
RE: داستان کوتاه - #*Roxanne*# - 2013/09/21, 09:32 AM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/10/08, 05:35 PM
RE: داستان کوتاه - zari.f - 2013/10/08, 07:14 PM
RE: داستان کوتاه - Ano - 2013/10/08, 08:48 PM
RE: داستان کوتاه - zari.f - 2013/10/16, 06:39 PM
RE: داستان کوتاه - yotab - 2013/10/29, 05:44 PM
RE: داستان کوتاه - zari.f - 2013/11/04, 05:16 PM
RE: داستان کوتاه - kiana1 - 2013/11/05, 04:12 PM
RE: داستان کوتاه - omid237 - 2013/11/21, 11:38 PM
RE: داستان کوتاه - omid237 - 2013/11/21, 11:42 PM
RE: داستان کوتاه - omid237 - 2013/11/22, 12:38 AM
RE: داستان کوتاه - omid237 - 2013/11/22, 02:26 AM
RE: داستان کوتاه - Mohabat69 - 2013/11/22, 09:07 PM
RE: داستان کوتاه - kiana1 - 2013/12/13, 12:31 PM
RE: داستان کوتاه - losi love - 2013/12/14, 03:29 PM
RE: داستان کوتاه - kiana1 - 2013/12/18, 09:00 PM
RE: داستان کوتاه - ciel - 2015/11/05, 01:15 PM
RE: داستان کوتاه - digimon81 - 2015/11/05, 01:35 PM
RE: داستان کوتاه - sakuno - 2016/03/15, 02:27 PM
RE: داستان کوتاه - diana king - 2016/03/15, 03:42 PM
RE: داستان کوتاه - zhou yu - 2016/03/15, 03:59 PM
RE: داستان کوتاه - Evil - 2016/06/10, 08:56 AM
RE: داستان کوتاه - sakuno - 2016/03/16, 07:30 PM
RE: داستان کوتاه - Evil - 2016/06/10, 08:58 AM
RE: داستان کوتاه - diana king - 2016/06/10, 01:23 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/07/28, 09:38 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/07/29, 12:37 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/07/29, 04:36 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/07/30, 05:49 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/07/31, 04:01 PM
RE: داستان کوتاه - HERMAN - 2017/08/01, 09:18 AM
RE: داستان کوتاه - گارا - 2018/02/03, 10:46 PM
RE: داستان کوتاه - Hal7283 - 2019/12/23, 12:31 AM
RE: داستان های کوتاه از نویسندگان ناشناس - افسون - 2013/08/25 10:09 AM
داستان های جذاب - zari.f - 2013/10/08, 08:11 PM
من منم تو تویی!!!! - naruto106 - 2013/10/12, 08:23 PM
خیلی وقت ها........ - zari.f - 2013/10/16, 01:16 PM
ترازوی مرد فقیر - Maia - 2014/04/16, 11:33 AM
محاکمه عشق - rengo1374 - 2014/04/18, 08:14 PM
RE: محاکمه عشق - .:shaghayegh:. - 2014/04/20, 08:37 PM
RE: محاکمه عشق - افسون - 2014/04/20, 08:43 PM
RE: محاکمه عشق - rengo1374 - 2014/04/21, 07:17 AM
RE: محاکمه عشق - mohraf - 2014/04/21, 11:49 AM
RE: محاکمه عشق - rengo1374 - 2014/04/21, 12:20 PM
RE: امید به زندگی - _lady.bird_ - 2014/04/26, 01:30 PM
RE: امید به زندگی - _lady.bird_ - 2014/04/26, 04:25 PM
RE: امید به زندگی - Yurei - 2014/04/27, 07:47 AM
RE: امید به زندگی - _lady.bird_ - 2014/04/27, 06:17 PM
بیمارستان روانی - Maia - 2014/06/04, 06:53 PM
RE: بیمارستان روانی - tired - 2014/06/04, 07:00 PM
RE: بیمارستان روانی - Maia - 2014/06/04, 07:08 PM
اجازه؟ - sweet girl - 2014/11/04, 09:17 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
smile شیوه ی زندگی کاراکتر کدوم داستان رو دوست داری؟! diana king 12 3,222 2021/02/26 06:30 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
  داستان ها مهم ترن یا نویسنده ها؟ diana king 33 6,954 2021/02/26 05:19 PM
آخرین ارسال: heraa
  چطور داستان فانتزی بنویسیم؟ diana king 5 1,447 2021/02/04 06:43 PM
آخرین ارسال: diana king
  داستان کوتاه : گفتگو با خدا Franky 4 1,265 2018/10/27 07:52 PM
آخرین ارسال: Franky
  داستان کوتاه : چقدر پول می گیری ؟ Franky 8 2,068 2018/09/28 07:23 PM
آخرین ارسال: Franky



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان