دوستی انیم پارکی

[!Web princess]

دیدم همه دارن داستان مینویسن گفتم منم اون مخم رو به کار بندازم
تاپیک نظرات:http://animpark.net/thread-13797.html
شخصیت اصلیا
خودم:
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
یامادو:
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
جت شاهین:
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب فعلی ها اینا بودن حالا داستان:
داشتم همین جوری میرفتم تا برم کار ها مو تو پارک درس کنم که جت مثل جن پرید جلوم:
جت:کجا میری؟چیکا میکنی؟
من:اوف اروم تر بابا!.دارم میرم وسایلم رو جمع کنم برم اون ور
جت:اون ور کجاس؟
من:زیاد دور نیست.برو خودت پیداش کن(اینجا رو یه کوچولو عصبانی بخونین)
جت:بگو تا ولت کنم
من: ای بابا!میهن بلاگ.بعدشم من کار زیاد دارم
جت:یه کاری بگم برام میکنی؟
من:خدا کنه طول نکشه!
جت:برو برام اینا رو بخر.
بهم یه لیست داد.
لیست رو دیدم برق از کلم پرید!
به هیکل جت نیگا کردم و تعجبم بیشتر شد!
با صدای بلند بهش گفتم:اخه ور پریده این همه هله هوله چجوری توی جناب جا میشه؟!!
جت:خب میشه. حالا برام میخری شون؟
من(با صدای بلند تر از دفعه قبل):چی؟!
جت:تورو خدامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من:اوف!باشه. برات میگیرم
جت:دستت درد نکنه!!
و بدو بدو دور میشه
جت:تو پروفایلم منتظرما
شکمو!!
.
.
.
.
خب وسایلم هم جمع و جور کردم و حالا...
من رفتم فروشگاه...
ادامه داره...


لایک واعتباااااااااار