![]() |
بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: مباحث مفید (/forum-59.html) +--- انجمن: کتابخانه (/forum-56.html) +--- موضوع: بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها (/thread-8825.html) |
بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها - زاواره - 2013/06/14 03:03 PM باسلام، دوستان عزیز این تایپک راجع به زندگی نامه شخصیت های ارباب حلقه هاست وشما می تونید بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه رو قرار بدید وراجع به شخصیت های ارباب حلقه ها باهم بحث کنید. منتظر ارسال نظرات شما عزیزان هستم.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه باتشکر، زاوارهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها - زاواره - 2013/06/14 06:44 PM این اولین بیوگرافی مربوط به شخصیت اصلی داستان ارباب حلقه ها فرودو بگینز است. http://uploadtak.com/images/y217_1.jpg http://uploadtak.com/images/r9874_elijah_as_frodo1.jpg ) هابیتی در دوران سوم، و مشهورترین شخص از مردم خویش بود زیرا نقش مهمی را در ماجرای حلقه ایفا کرد. در طی اقدام حماسیاش، او حلقه یگانه را به کوه هلاکت برد و در آنجا آن را نابود کرد، و با این کار شهرت و آوازهای بدست آورد که نصیب هیچ هابیت دیگری در سرزمین میانه نشده بود. یکی دیگر از اتفاقات ویژه در زندگی او، این بود که بعنوان یکی از حاملان حلقه، جزء سه هابیتی بود که سرزمین میانه را به مقصد آمان ترک گفتند و آنجا در آرامش مردند. فرودو فرزند دروگو بگینز و پریمولا برندیباک، در ۲۲ سپتامبر سال ۲۹۶۸ دوران سوم به دنیا آمد. او بیشتر دوران کودکیاش را در برندی هال باکلند، محل زندگی خانواده مادریاش گذراند. او از آن سرزمین خاطرات بدی به همراه داشت، مخصوصا از ماگوت مزرعهدار، کسی که فرودو در کودکی قارچهایش را دزدیده بود. در سال ۲۹۸۰ زمانی که فرودو تنها دوازده سال سن داشت، پدر و مادرش در رودخانه برندیواین غرق شدند. برندیباکها او را که تک فرزند بود به برندیهال بردند تا زمانی که پسر عموی پدرش، بیلبو سرپرستی وی را بر عهده گرفت و او را وارث خود اعلام کرد. او و فرودو در تاریخ تولد (۲۲ سپتامبر) مشترک هستند. فرودو گمان میکرد که بیلبو عموی اوست (فرودو اولین برادر زادهٔ بیلبو بود و دومین برادر زادهاش به یکباره ناپدید شده بود.) بیلبو چند سالی را با او در بگاند(خانهٔ بیلبو) زندگی کرد. در طول دوازده سال، بیلبو زبان الفی را به او یاد داد و آن دو معمولاً با یکدیگر به این زبان میکردند. یاران حلقه یاران حلقه با سفر همیشگی بیلبو از شایر در جشن تولد ۱۱۱ سالگی اش آغاز میشود. از او خانه و حلقه جادوییاش به فرودو به ارث میرسد. (دربارهٔ این حلقه در کتاب هابیت صحبت شدهاست). در این زمان گندالف در مورد اصالت حلقه اطمینان نداشت، و به همین خاطر به فرودو در مورد استفاده از حلقه هشدار داد و به او پیشنهاد کرد تا آن را مخفی نگه دارد. فرودو نیز آن را به مدت ۱۷ سال نگه داشت تا اینکه در سال ۳۰۱۸ گندالف متوجه شد که این حلقه، حلقهٔ فرمانروای تاریکیها، سائورون است که برای بازیابی نیرو و بنا نهادن حکومت واقعی و بی پایان تاریکی بر سرزمین میانی به آن نیاز دارد. فرودو دریافت که ماندن او و حلقه در شایر برای مدت طولانی خطر ساز خواهد بود، از این رو بر آن شد که شایر را ترک کند و همراه حلقه به ریوندل، اقامتگاه الروند، یکی از فرماندهان قدرتمند الفها، برود. او خانهٔ محبوبش، بگاند را فروخت و شایر را ترک کرد و به همراه حلقه و سه هابیت دیگر یعنی باغبانش، سموایز گمجی، و دو پسر دایی اش، مریادک برندیباک و پرگرین توک به ریوندل رفت. آنها در این سفر توانستند از دست فرماندهان نیرومند سائورون، ۹ نزگول، که تحت عنوان سواران سیاه وارد شایر شده بودند، فرار کنند. سواران سیاه فرودو را دنبال میکردند به گونهای که نزدیک بود او را دستگیر کنند اما ناکام ماندند. در مسافرخانه پرنسینگ پونی در دهکدهٔ بری، فرودو با آراگورن، یکی از شمشیرزنان شمال و کسی که بعدها راهنمای هابیتها در راه ریوندل شد، ملاقات کرد. این رویداد، توجه ماموران سائورون را جلب کرد. و به همین خاطر در شب به اتاق هابیتها حمله کردند. هابیتها به سرعت و تحت نظر آراگورن از میان باتلاقهای میجواتر فرار کردند و دوباره از سواران سایه گریختند. وقتی آنها در آمون سول بودند، پادشاه جادوپیشهٔ آنگمار، فرمانروای نزگول با تیغهٔ مورگول توانست فرودو را زخمی کند. بخشی از شمشیر در شانهٔ او نزدیک به قلبش فرو رفت و متوجه شدند که او به به زودی به روحی در کنترل ویچکینگ تبدیل خواهد شد. هنگامی که به ریوندل رسیدند تقریبا زخم بر فرودو چیره شده بود. اما توسط الروند بهبود یافت. گفته میشود که زخم فرودو هیچگاه به صورت کامل بهبود نیافت، چرا که این زخمی غیرمادی و روحی بود. در ریوندل، شورای الروند بر آن شدند تا حلقه را در کوه هلاکت در موردور، که در قملرو سائورون است، بیندازند و آن را نابود کنند. فرودو دریافت که سرنوشت، او را برای این کار برگزیدهاست و باید حامل حلقه تا موردور باشد. او که با هشت نفر دیگر، یک گروه نه نفرهٔ یاران حلقه تشکیل داده بودند، از ریوندل خارج شدند. فرودو با یک خنجر، شمشیر الفی بیلبو و پوشیدن زره زنجیری دورفها که از جنس میتریل در زیر لباسهایش آماده و مسلح شد. فرودو و یارانش مسیرشان را از معادن موریا با رهبری گندالف ادامه داد. گندالف در آنجا، درحالی که با یک بالروگ در ستیز بود به درون گودال عمیقی سقوط کرد. فرودو که به خاطر ازدست دادن گندالف رنجیده شده بود، به همراه بقیهٔ گروه سفرشان را از مسیر لوتلورین ادامه دادند، جایی که گالادریل، بانوی جنگل، یک باشلق الفی و یک قطعهٔ شیشهای که نور ایرندیل را درون خود داشت برای کمک به فرودو در ادامهٔ سفر و ماموریتش هدیه داد. گروه هنگامی که به آمونهن (به انگلیسی: Amon Hen ) رسید از هم پاشیده شد. بورومیر شیفتهٔ نیروی حلقه شد، و تلاش کرد تا آن را به زور از فرودو بگیرد. ولی فرودو با دست کردن حلقه و ناپددید شدن از چشمان بورومیر، از دست او فرار کرد. چندی بعد بورومیر در حالی که داشت از مری و پیپین در برابر یورش اورکها دفاع میکرد، کشته شد. یادبود قهرمانانهای توسط یاران باقیمانده برای او گرفته شد. سپس فرودو تصمیم گرفت به تنهایی سفرش را ادامه دهد. اما سام، ارباب خود را دنبال کرد و در سفر به موردور، بار دیگر به او پیوست. دو برج فرودو و سام توسط موجودی به نام گالوم تعقیب میشدند. گالوم برای به دست آوردن حلقهای که برای چندین قرن در اختیارش بوده و اکنون نزد فرودو بود، مدام درحال جستجو بود. این دو هابیت گالوم را دستگیر کردند و فرودو او را رام کرد تا تجربهاش در حمل حلقه و نیروی اغواکنندهاش را با اینکه گالوم راهنمای آنها تا موردور باشد، همراه کند. او مدت زیادی به طور پیوسته به فرودو وفادار ماند، تا اینکه سرانجام بعد از آن که فرودو به طور فرضی او را تسلیم فارامیر، فرمانده سپاه گاندور و برادر کوچکتر بورومیر، کرد، بخش ملعون طبیعت و شخصیت گالوم بازگشت. گالوم نمیدانست که فرودو درحقیقت او را از مرگ نجات دادهاست. گالوم، بعد از منازعه غم انگیز درونیای که با خود داشت، سرانجام به آنها خیانت کرد و آنها را به کیریت اونگول برد. قصد داشت در آن جا فرودو را به عنکبوت عظیم الجثه شلوب تحویل دهد و از باقیماندههای او حلقه را دوباره به دست آورد. شلوب فرودو را نیش زد و او را بی هوش کرد اما شلوب توسط سام رانده شد. بعد از تلاش ناموفق برای به هوش آوردن فرودو، سام به این نتیجه رسید که فرودو مردهاست. سام حلقه را از گردن او برداشت تا ماموریت را ادامه بدهد. اما اورکها از یک برج نزدیک جسد فرودو را بیدا کردند و فهمیدند او دچار بی حالی و رخوت و بی هوشی شده و نمردهاست. و تصمیم گرفتند که بعد از به هوش آمدنش از او بازجویی کنند. پس او را به برج کیریتاونگول که در بالای آن گذرگاه بود، انتقال دادند. بازگشت پادشاه سام فرودو را از دست اورکها نجات داد. هر دو شروع به طی مسیری که به کوه هلاکت منتهی میشد، کردند، مسیری که توسط گالوم نیز دنبال میشد. فرودو همزمان با افزایش قدرت نفوذ حلقه، به طور چشمگیری ضعیف شد. هنگامی که به قلهٔ آن کوه آتشفشان رسیدند، فرودو در نهایت در برابر قدرت حلقه سر فرود آورد و مدعی شد که حلقه از آن اوست.(و آن را در انگشت کرد) در حالی که به نظر میرسید همه چیز از دست رفته، گالوم به فرودو حمله کرد، انگشت او را قطع کرد و سرانجام «عزیز» خود را دوباره به دست آورد. زمانی که او در حال رقصیدن با خوشحالی و سرفرازی بود، تعادل خود را از دست داد و با حلقه به درون شکاف کوه افتاد. این گونه بود که حلقه و قدرت سائورون هر دو نابود شدند و پادشاهی او پایان یافت. زمانی که کوه هلااکت در حا فوران بود، فرودو و سام توسط عقابهای غول پیکر نجات داده شدند. (در تریلوژی پیتر جکسون قسمت جنگ بین فرودو و گالوم بر سر حلقه در کوه نابودی به نمایش گذاشته شدهاست که در اصل داستان وجود ندارد) هر چهار هابیت از یاران حلقه بعد از تاجگذاری آراگورن به شایر برگشتند. جایی که توسط گروهی از اوباش که در ابتدا به رهبری پسرعموی فرودو «لوتو ساکویل بگینز» و پس از آن توسط جادوگر شکست خورده، سارومان، رهبری میشدهاند، تسخیر شدهاست. این چهار هابیت مسافر، هابیتهای دیگر را در شایر به جنبش واداشتند و رهبری آنها را در بیرون راندن اوباش بر عهده گرفتند. نقش فرودو در این جنگ عمدتا این بود که به اوباشی که محاصره شدهاند اطمینان بدهد که آنها کشته نخواهند شد. فرودو هیچ گاه به طور کامل از جراحات جسمی، روحی و روانی که در طول جنگ حلقه متحمل شده بود، رهایی نیافت. او به طور سالانه بر اثر جراحتش توسط نزگولها و سم شلوب بیمار میشد. به طور خلاصه او قائم مقام شهردار شایر بود، (سام به عنوان شهردار شایر منصوب شده بود) اما اکثر اوقاتش را به نوشتن داستان سفرش میپرداخت. دوسال بعد از نابودی حلقه فرودو و بیلبو به عنوان حاملان حلقه اجازهٔ سفر به والینور را کسب کردند، با وجود اینکه همچنان میرا باقی میماندند، اما میتوانستند استراحت کنند و به زخم هایشان التیام بخشند. آنها در ۲۹ سمتامبر ۳۰۲۱ در لنگرگاههای خاکستری بر کشتیای سوار شدند و هر دو با گندالف، الروند و گالادریل، دارندگان سه حلقهٔ الفی، بودند. آنها دریا را درنوردیند و از سرزمین میانه گذشتند. فرودو که فرزندی نداشت، داراییها و ملک خود را همراه با «کتاب سرخ سرحد غربی» برای سموایز گمجی باقی گذاشت. کسی که ۶۱ سال بعد، پس از مرگ همسرش به دنبال فرودو به آنسوی دریا رفت. مبارزات فرودو قابل ذکر است که فرودو در طول ماموریتش هیچ موجودی را نکشت. هرچند که چند بار به مبارزه با دشمنانی نیرومند برخاست. او در ودرتاپ جاهلانه قصد داشت با نزگول مبارزه کند و همینطور در موریا پای یک ترول را زخمی کرد. او در طول ماموریتش بارها زخمی شد. بار اول، در مبارزه با نزگول، با تیغهٔ مورگول جراحت سختی برداشت. بار دیگر در موریا با یک نیزه به او حمله شد اما اینبار زره میتریل، که بیلبو به او داده بود، جانش را نجات داد. در گذرگاه کریتآنگول توسط نیش شلوب مسموم شد و نهایتا در کوه هلاکت، گالوم یکی از انگشتانش را برید تا حلقه را از آن خود کند. توضیحات و لوازم تنها یک بار ظاهر فرودو آن هم توسط گندالف شرح داده شده، «فردی قوی بنیه با گونههای سرخ». او یک هابیت بلند قد بود، با چهرهای زیباتر از تمام هم نوعانش. چانهای شکاف دار، چشمانی روشن، و شخصیتی جسور از دیگر مشخصات اوست. فرودو یک شمشیر کوچک الفی بنام استینگ با خود داشت و زرهی از میتریل را در زیر لباسهایش میپوشید، که هردوی آنها را از بیلبو دریافت کرده بود. در لوتلورین گالادریل شنلی الفی و یک بطری کوچک که نور ستاره ائارندیل را با خود داشت، به او داد. نامها و القاب 1. رودو بگینز- فرود در انگلیسی قدیمی به معنی «با تجربه» است. بگینز احتمالا از نام بگ اند گرفته شده. 2. حامل حلقه- او این لقب را به دلیل داشتن حلقه یگانه گرفت. 3. دوست الف- این لقب توسط گیلدور اینگلوریون به او داده شد. 4. آقای آندرهیل- او از این نام در مهمانخانه اسبچه راهوار استفاده میکرد تا هویتش پنهان بماند. 5. هافلینگ- نامی که برای او در رویای برومیر استفاده شده. 6. ارباب- سموایز گمجی بعنوان باغبان فرودو و گالوم او را ارباب صدا میزدند. 7. فرودو ۹ انگشتی- این نام را بعد از اینکه گالوم یکی از انگشتان او را برید، گرفت. 8. دائور- این نام به معنی «نجیب» است و در دشتهای کورمالن او را به این نام میخواندند. 9. یورهائل- نام سیندارین فرودو که از کلمات یور به معنی «پیر» و هائل به معنی «عاقل» میآید. 10. مائورا لابینگی- نام هابیتی فرودو بگینز. 11. بینگو بگینز- نام فرودو در پیش نویسهای ابتدایی ارباب حلقهها. 12. برونوی آتان هارتاد- نامی که توسط گندالف در نسخه ابتدایی ارباب حلقهها به فرودو داد، که در تاریخچه سرزمین میانه مشخص شد. به معنی «پایداری آنسوی امید» است. RE: بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها - زاواره - 2013/06/15 11:56 AM این بیوگرافی مربوط به یکی از شخصیت های اصلی وبسیار موثر در داستان گاندولف است. مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه گندالف (به انگلیسی: Gandalf )، شخصیتی افسانهای با نقشی اصلی در داستانهای هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره و ارباب حلقهها از جان رونالد روئل تالکین است. او یکی از پنج ایستاری بود که در دوران سوم توسط والار به سرزمین میانه فرستاده شد. او در والینور به نام اولورین معروف است. گندالف نقش اساسی در فروپاشی سلطهٔ سائورون در سال ۳۰۱۹ ایفا کرد. او به طور عمده با روحیه دادن و استفاده از حکمتش برای راهنمایی دیگران در موقعیتهای مناسب باعث تغییر روال جنگ شد. گندالف معمولاً ملبس به ردایی خاکستری بود و بعد از سارومان دومین فرد بین جادوگران بود. بعد از سقوط گندالف در موریا او دوباره به سرزمین میانه فرستاده شد و این بار به عنوان سردستهٔ جادوگران در ردایی سفید ظاهر شد. نکتهٔ قابل توجه در مورد گندالف علاقهٔ شدیدش به نژاد هابیتها بود. تاریخچه آمدن به سرزمین میانه: اولورین مایای بود که در باغهای ایرمو در والینور منزل داشت. به عنوان شاگرد نیهنا، اولورین به عنوان خردتمندترین مایا معروف بود. او ترحم و صبر را از آموزگار خود آموخت. وقتی والار پنج فرستاده را در دوران سوم از بین مایار انتخاب مینمودند، مانوه اولورین را برگزید. چهار نفر دیگر سارومان، راداگاست، پالاندو و آلاتار بودند. فرستادگان به عنوان مشاوری برای مردم آزادی که علیه سائورون، که هنوز به عنوان یک شبح سیاهی از نفرت وجود داشت، به سرزمین میانه آمدند. اگرچه بدن سائورون در ویرانی نومهنور از بین رفت ولی بیشتر قدرتش در حلقهٔ یگانه جایی در سرزمین میانه وجود داشت. اولورین به تصمیم مانوه گردن نهاد و والینور را به مقصد میتلوند در سال ۱۰۰۰ دوران سوم ترک نمود. او پس از دیگران تقریبا مصادف با ظهور سایهٔ سیاه (Necromancer ) در میرکوود به سرزمین میانه رسید. در میتلوند گندالف توسط گلورفیندل، دوستش از والینور که در ماموریتی مشابه قبلا به سرزمین میانه فرستاده شده بود و گیردان کشتیساز صاحب حلقهٔ ناریا (یکی از سه حلقهٔ الفی) مورد خوشآمد قرار گرفت. گیردان با وجود ظاهر خمیده و پیر اولورین در او قدرت و توانایی بالایی دید. گیردان حلقهٔ ناریا را با پیشگویی درگیریهای آیندهٔ اولورین با نیروهای شر به او بخشید تا در کوششهای آیندهاش حافظ و یاریکنندهٔ او باشد. بعد گیردان گفت:«ولی قلب من با دریاست و من در لنگرگاههای خاکستری زندگی میکنم تا هنگام درگذشتن آخرین کشتیغرب، من تا آن موقع منتظر تو خواهم نشست.» بعد از آن اولورین اقامتش در سرزمین میانه را آغاز کرد. او در سالهای زیادی که در سرزمین میانه زندگی کرد با نامهای زیادی شناخته شد: الفها او را میتراندیر نامیدند، زائر خاکستری، مردمان آرنور اورا گندالف خواندند که به معروفترین نامش تبدیل شد. او همچنین در جنوب به نام اینکانوس و در میان دورفها به نام تارخون معروف بود. گندالف همچون ساحران دیگر ظاهر یک پیر مرد را برای خود برگزید. او در ردایی خاکستری از جایی به جای دیگر سفر میکرد و هیچگاه یکجا برای مدت زیاد ساکن نمیشد و به رایزنی با مردمان مختلف میپرداخت. برعکس سارومان، گندالف به شرق سفر نکرد و جایی دائمی را برای اقامت برنگرید. ظاهرا گندالف فعالیتهای خودش را در شمال غرب سرزمین میانه محدود کرده بود جایی که بازماندگان دونهداین و الدار به عنوان دشمنان سائورون زندگی میکردند. مراقبتهای اولیه حدود سال ۱۱۰۰ د.س.، ایستاری و الدار متوجه شدند که موجودات شریر در دولگولدور و میرکوود رو به افزایش هستند. بعضی فکر کردند که نزگول برای مقابله برگشتهاست و بعضی نیز فکر میکردند که شیطان جدیدی ظهور کردهاست. گندالف مطمئن نبود و فکر میکرد که ممکن است خود سائورون برگشته باشد. در طی ۲۰۰ سال نیروهای پلید در میرکوود گسترش پیدا میکردند و واضح بود نیرویی آنها را هدایت میکند. اورکها در کوهستان مهآلود و جاهای دیگر زیاد شدند. ویچکینگ، قویترین ِ نزگول، قلعهای را در آنگمار در سرزمینهای شمالی ِ غرب سرزمین میانه بنا کرد و جنگی ناتمام را علیه پادشاهای آرنور آغاز کرد. در این ضمن بر روی موریا و میناس ایتیل سایه گسترش یافت و طاعون بلایا ناگهان سرزمین میانه را تحت تاثیر شدید قرار داد. گندالف در سال ۲۰۶۳ به دولگولدور رفت تا راز آن را کشف کند. ولی روحی که در آنجا ساکن بود و به سایهٔ سیاه (Necromancer ) معروف شده بود قبل از رسیدن گندالف از آنجا فرار کرده بود و هویتش مخفی ماند. بعد از آن به نظر رسید که دشمن عقبنشینی کرده و دوران صلح توام با انتظار شروع میشود. این صلح حدود ۴۰۰ سال پایدار ماند ولی سایهٔ سیاه در سال ۲۴۶۰ دوباره به دولگولدور بازگشت. در مقابل خردمندان ۳ سال بعد شورایی را به نام شورای سفید پایهگذاری کردند. اگرچه گالادریل صاحب یکی از حلقههای الفی و قویترین در بین الدار گندالف را به عنوان رئیس شورا در نظر داشت ولی این منصب در انتها به سارومان داده شد. (به خاطر دانش بیکران سارومان و همچنین رد کردن این وظیفه از طرف گندالف که میخواست آزادی و استقلالش را حفظ کند) در سال ۲۸۵۰ گندالف دوباره وارد دولگولدور شد ولی این بار پنهانی این کار را کرد. در آنجا او بسیاری چیزها را متوجه شد. اول و مهمترین چیز این بود که سایهٔ سیاه، نزگول نیست بلکه خود سائورون است. دوم گندالف تراین (دورفی از خانوادهٔ سلطنتی ارهبور) را در سیاهچال دولگولدور پیدا کرد. آخرین (هفتمین) حلقهٔ دورفی از او گرفته شده بود و سائورون تمام حلقههای قدرت را برای خود جمع میکرد و احتمالا به دنبال پیدا کردن حلقهٔ یگانه بود. گندالف از دولگولدور فرار کرد و به شورای سفید بازگشت. او بعد از بازگو کردن کشفیاتش از شورا درخواست کرد که به سائورون قبل از اینکه حلقهٔ یگانه را بیابد و قدرتش کامل شود حمله کنند ولی سارومان گفت که بهتر است دست نگه دارند و تماشا کنند. چرا که میگفت حلقه مدتها پیش در آندوین افتاده و آب آن را به دریا بردهاست. اکثریت شورا با سارومان موافق بودند. الروند نیمالف یکی ار قویترین اعضای شورا بعداً به صورت خصوصی به گندالف گفت که غیبگویی داشته که در آن حلقه پیدا میشود و جنگ نهایی دوران بر سر آن به وقوع میپیوندد و اضافه میکند که او میترسد که نتیجهٔ این جنگ پیروزی تاریکی و نابودی جهان باشد. گندالف به او روحیه میبخشد و میگوید که شانسهای عجیب بسیاری وجود دارد و «کمک از طرف ضعیفترین افراد میرسد». گندالف آن موقع هنوز نمیدانست که سارومان حلقه را برای خود میخواهد و پنهانی کف آندوین را برای یافتن آن جستجو میکند. جستجو برای ارهبور در سال ۲۹۴۱ هنگامی که گندالف شبی را در مهمانخانهٔ بری میگذراند با تورین سپر بلوط یکی از فرمانروایان دورف برخورد کرد. تورین بحثی را آغاز نمود. او احساساتی عجیب داشت که او را مجبور به رایزنی با گندالف و جستجوی او کرده بود. گندالف نیز متعاقبا در جستجوی تورین بود ولی این امر را آشکار نکرد. آنها متوجه شدند که راهشان تا مدتی با هم مشابهاست (تورین از شایر عبور میکرد تا به اردلوین برود.) و آنها موافقت کردند که با هم سفر را ادامه دهند. تورین در جستجوی مشاورت گندالف بود و گندالف میخواست با تورین در مورد اسماگ اژدها صحبت کند. سرانجام گندالف نقشهای طراحی کرد که تورین اسماگ را نابود کند و خوشبختی نژادش را محقق سازد البته با انتخاب یکی از عاملین نقشه توسط خود گندالف. گندالف حس میکرد که در این کار باید هابیتی را دخالت دهد و در ذهن هابیتی ماجراجو که چند سال پیش او را ملاقات کرده بود به نام بیلبو بگینز در نظر داشت. اگرچه در آن زمان بیلبو هنوز فاصلهٔ زیادی با ماجراجو داشت. در انتها گندالف بگینز بیمیل را به این کار ملزم کرد و بعد از آن گندالف تورین و یارانش را تا ریوندل همراهی کرد. در طی این سفر گندالف شمسیری به نام گلامدرینگ را از گنجینههای یک ترول بدست آورد و تا آخر عمر آن را به همراه داشت. در حین گذر از کوهستان مهآلود گندالف گروه را بسیار یاری کرد و چندین بار آنها را از بلایای مختلف و از شر اورکها رهایی داد. در این موقع بود که بیلبو حلقهٔ جادویی را یافت. او ادعا کرد که حلقه را از موجودی به نام گالوم هنگامی که گروه در زیر کوه بودند، برنده شدهاست. تاثیر حلقه بر روی بیلبو این بود که هنگامی که آن را به انگشت میکرد نادید میشد و کسی یارای دیدن او نبود. بیلبو این راز را تا مدتها از گندالف پنهان ساخت. در این سفر گندالف از هابیت بسیار شگفت زده شد. تا آن هنگانم خردمندان به هابیتها توجه چندانی نداشتند و در مورد آنها بسیار کم میدانستند. گندالف در ادامهٔ سکونتش در سرزمین میانه تحقیق زیادی در مورد هابیتها نمود و علاقهٔ زیادی به نژاد آنها و مخصوصا خانواده بگینز نشان داد. گندالف سردستگی ماموریت را در نیمه کار به خود گروه سپرد و آنها را ترک کرد. ماموریت با موفقیت انجام شد، اسماگ کشته شد و اورکها و وارگهای کوهستان مهآلود توسط اتحاد دورفهای ارهبور، مردمان دیل و الفهای ناندور از میرکوود در جنگ پنج سپاه شکست خوردند. گندالف به هدفش برای کشتن اسماگ که سائورون میتوانست از او به عنوان خطری بزرگ استفاده کند، رسید و همچنین تعداد زیادی اورک و وارگ کشته شدند که باعث شد ریوندل و لوتلورین از تهدید اورکهای کوهستان مهآلود در امان بماندند. جنگ حلقه بازگشت سایه گندالف تورین و گروه را قبل از رسیدن به مرز میرکوود ترک گفت تا به جلسهٔ شورای سفید که در جنوب برگزار میشد برود. شورا بدلیل اوضاع نابسامان دوران دور هم جمع شده بودند. قدرت عظیم سائورون حتی بدون داشتن حلقهاش بازگشته بود. گندالف بالاخره شورا را راضی به حمله به دولگولدور کرد با این تفاوت که این بار سارومان نیز با این کار موافق بود زیرا میخواست سائورون را از جستجو برای حلقه باز دارد چرا که او را رقیب خود میپنداشت. شورا قوای خود را بر روی دولگولدور متمرکز کرد و سائورون را از میرکوود راند. برخلاف امید شورا، سائورون با این حمله ضعیف نشد چرا که از قبل چنین عملی را پیشبینی کرده بود و عقبنشینیاش تظاهری و دروغین بود. ده سال پس از اینکه از میرکوود رانده شد در سال ۲۹۵۱ حضور خود در موردور را علنا اعلام کرد و برج باراد-دور را دوباره بنا کرد. پس از آن سائورون به جمعآوری و افزایش نیروهایش پرداخت تا آخرین ضربه را به خصم قدیمیاش، بازماندگان نومهنور و باقیماندهٔ الدار وارد سازد. سائورون ایسترلینگها را از خاند در آن طرف دریای رون برای تقویت مواضعش در موردور احضار کرد. آنها همچنین توسط نیروهای هاراد تقویت میشدند. اورکها، ترولها و دیگر موجودات شریر در موردور رو به افزایش بودند. در این حال خادمان سائورون آندوین را برای یافتن حلقهٔ یگانه جستجو میکردند. با وجود وحشتی که موردور در سرزمین میانه بوجود آورده بود، ساپورون در سال ۳۰۱۸ نزگول را برای یافتن حلقه به شمال فرستاد. در حین این مدت گندالف بارها به شایر رفت و آمد کرد و از آنجا بازدید میکرد به خصوص از دوستش بیلبو بگینز و برادرزادهٔ او فرودو. او متوجه جوانی غیر عادی بیلبو با وجود افزایش سنش شده بود. در این زمان گندالف در مورد آن حلقهٔ جادویی که بیلبو در ماجراجوییاش یافته بود مظنون شد و ذهنش را مشغول کرد. گندالف داستان اول بیلبو مبنی بر اینکه حلقه را به حق بدست آورده بهیاد میآورد - بعدها بیلبو اعتراف کرد که حلقه را از گالوم دزدیدهاست. رفتار و کردار و مشغلهٔ بیش از حد بیلبو به حلقهاش ظن گندالف را بیشتر کرد. گندالف بیلبو را ملزم به سپردن حلقه به فرودو کرد و همچنین به فرودو اخطار داد که از حلقه استفاده نکند. گندالف به این موضوع که حلقهٔ جادویی یکی از حلقههای قدرت است بدگمان شده بود. در سال ۲۹۵۶، گندالف، آراگورن (وارث پنهان تاج و تخت آرنور) را ملاقات کرد و سریعا با او دوست شد. آن دو بعد از آن بسیاری کارها را با کمک یکدیگر انجام دادند تا پایان دوران و تابودی سائورون. گندالف با کمک آراگورن گالوم را پیدا کرد و اطلاعات مهمی از او بیرون کشید و او در سال ۳۰۱۷ با کنار هم گذاشتن اطلاعات گالوم و اسنادی که در میناستریت بدستآورده بود تاریخچهٔ گمشدهٔ حلقه را تدوین و کشف کرد. ترسی عظیم بر گندالف چیره شد هنگامی که فهمید گالوم توسط سائورون زندانی شده و بعد از شکنجه نه تنها از سرگذشت حلقه آگاه شده بلکه حالا نامهای شایر و بگینز را هم شناختهاست. در این موقع گندالف با عجله به شایر برگشت و مطمئن شد که حلقهٔ فرودو فقط یکی از حلقههای قدرت نیست بلکه خود حلقهٔ یگانهٔ سائورون است. خیانت سارومان پس از اینکه ترسهای گندالف به واقعیت پیوست او به شایر رفت و فرودو را تفهیم کرد که شایر دیگر جای امنی برای او و حلقه نیست وباید سریعا آنجا را ترک کند و قول داد که قبل از سالگرد خداحافظی بیلبو برای همراهی و کمک به فرودو در سفرش به ریوندل به شایر بازگردد. بعد از آن گندالف برای یافتن مشاورتی از سارومان که هنوز رئیس شورا و جادوگران بود عازم شد. گندالف بعد از شنیدن خبرهای راداگاست، نامهای خطاب به فرودو به بارلیمن باتربار داد (که هیچگاه به مقصد فرستاده نشد) و در آن گفته بود که سریعا و بدون تاخیر نقشهاش را اجرا کند. وقتی گندالف به آیزنگارد رسید و با سارومان مشورت کرد سارومان بالاخره میلش به حلقهٔ یگانه را آشکار کرد و به دوست قدیمی و یاریدهندهاش پیشنهاد کرد که در یافتن و تصاحب حلقه به او کمک کند. گندالف این پیشنهاد را با ترسی عظیم پس زد و توسط سارومان در نوک برج اورتانک زندانی شد. گواهیر سردستهٔ عقابان به زودی سر رسید و گندالف را از زندانش فراری داد. گندالف میدانست که باید به سرعت به شایر برود چرا که حالا فرودو هم از طرف نزگولهای سائورون و هم از طرف سارومان خیانتکار در خطری بزرگ قرار داشت. گندالف به روهان رفت تا مرکبی سریع برای خود پیدا کند. آنجا او شدوفکس را از شاه تئودن گرفت که بعدها او را پس فرستاد. این ارباب اسبها و گندالف ارتباطی عجیب با هم پیدا کردند و گندالف توانست با او به سرعتی عظیم و باورنکردنی دست یابد. گندالف با سرعت به شایر رفت و متوجه شد که فرودو خوشبختانه آنجا را قبل از رسیدن گندالف ترک کرده و به طرف ریوندل رفتهاست. وقتی گندالف به آنجا رسید متوجه شد که نزگول در لباس سوارانی سیاه منطقه را جستجو میکنند. او وحشتزده به بری رفت و متوجه شد که هابیتها شهر را همراه استرایدر (نام محلی آراگورن در آن مناطق) ترک کردهاند و این امیدی فراتر از انتظاراتش بود. گندالف به ودرتاپ رفت مکانی بلند و قدیمی تا از آنجا زمینهای اطراف را بررسی کند و در آنجا توسط نزگول در شب غافلگیر شد و جنگی بزرگ از نور و آتش بین آنها درگرفت که در انتها آنها مجبور به عقب نشینی شدند. بعد از آن گندالف مستقیم به ریوندل رفت و چند روز پس از رسیدنش گلورفیندل، آراگورن و چهار هابیت به ریوندل رسیدند. فرودو به شدت زخمی بود ولی همچنان حلقه را در تصاحب خود داشت. یاران حلقه بعد از بهبودی فرودو، الروند شورایی را برپا کرد تا در مورد حلقه تصمیمی اتخاذ شود. از روی شانس نمایندهای از تمام مردمان آزاد سرزمین میانه به دلایل مختلف خود در آن زمان در ریوندل حضور داشتند. الروند و گندالف پیشنهاد کردند که حلقه باید در آتش اردوروین همانجایی که بوجود آمدهاست نابود شود. دیگران نظرات و صحبتهای دیگری داشتند ولی سرانجام با نقشهٔ گندالف موافقت کردند. الروند ۹ نفر را برای همراهی حلقه انتخاب کرد که از نظر عدد با تعداد نزگولهای سائورون برابری میکردند. تعداد کم یاران به این دلیل بود که الروند و دیگر اعضای شورا فکر میکردند که موفقیت در این ماموریت به زور بازو و قدرت بیشتر نیست بلکه باید در خفا و داشتن شانس زیاد پیش رود. گندالف به عنوان رهبر گروه انتخاب شد و اعضای دیگر گروه آراگورن، برومیر، لگولاس الف، گیملی دورف، فرودو بگینز، سموایز گمجی، پرهگرین توک و مریادوک برندیباکی بودند. موانع زیادی بر سر راه گروه بود. کوهستان مهآلود عظیم باید پشت سر گذاشته میشد چرا که گندالف نمیخواست گروه را به آیزنگارد نزدیک کند. گندالف تصمیم گرفت که گروه را جنوب را پیش گیرد و از ردهورنپس گذشته و از کنار کارادراس کوهستان مهآلود را رد کنند و در این صورت از نزدیکی به آیزنگارد بپرهیزند. این نقشه عملی نشد زیرا قلهٔ کوه را طوفانی سهمگین در بر گرفت و راه گروه بسته شد و باعث شد که گروه راهش را به سمت موریا و گذر از آن تغییر دهد. موریا بازماندهٔ شهر بزرگ دورفها خزد-دوم بود که ویران شده و اکنون لانهٔ اورکها و موجود دیگری بود که با نام بلای جان دورین شناخته میشد. گروه از گذشتن از موریا نفرت داشت. گروه مقابل دروازهٔ دورین در جناح غربی کوهستان مدتی معطل شد تا گندالف رمز و گذرواژه دروازه را پیدا کرد و گروه را به تاریکی موریا راهنمایی کرد. گندالف قبلا یک مرتبه از موریا عبور کرده بود و با راه زیرزمینی آشنا بود. گروه در میانه راه به اتاق مزربول وارد شدند جایی که گندالف کتابی یافت که در آن داستان حرکت بالین برای متحد کردن دوبارهٔ موریا و شکست او را شرح داده بود. بزودی گروه مورد حملهٔ اورکها قرار گرفتند و مجبور به فرار از حفره شدند. در آن موقع گندالف به خوبی از موقعیت و مکانشان آگاه بود و به سرعت گروه را به سمت خروجی شرقی راهنمایی کرد. متاسفانه بلای جان دورین در نزدیکی پل خزد-دوم به گروه رسید. گندالف و لگولاس بیدرنگ فهمیدند که آن چیست: بالروگ، خادم اولین ارباب تاریکی. در یک حرکت تماشایی گندالف مقابل بالروگ ایستاد و پل را درست در زیر پای او نابود کرد و بالروگ با فریادی دهشتناک فرو افتاد و سایهٔ آن به پایین شیرجه رفت و ناپدید شد. اما در همان حال که میافتاد تازیانهاش را تاب داد و تسمههای آن جنبید و دور قوزک پای ساحر حلقهزد و او را به مرز پرتگاه کشاند. تلوتلو خورد و افتاد و به عبث به سنگ چنگ انداخت و درون مغاک فرو غلتید. و به سمت گروه فریاد زد:«فرار کنید احمقها!» و از نظر ناپدید شد. گندالف و بالروگ هر دو در مغاک ژرف و بیپایان سقوط کردند. با این حال گندالف نمرد. آنها در حفرههای زیرزمینی آردا و تونلهایش با هم جنگیدند و گندالف با چسبیدن به دشمنش از پلههای بیپایان گذر کرد تا به قلهٔ زیراکزیگیل رسیدند، جایی که او با بالروگ به مدت دو شبانه روز جنگید. شعلهٔ آتش ِبدن بالروگ، باد، برف و یخ در قلهٔ کوه به هم پیچیده بودند. گندالف از آخرین نیرویش استفاده کرد و بالروگ را به پایین قله انداخت. بعد از آن روح گندالف بدنش را ترک کرد، او جانش را قربانی یاران کرده بود. گندالف سفید روح گندالف برای همیشه سرزمین میانه را ترک نکرد. به عنوان تنها کس از ۵ ایستاری که بر ماموریت خود وفادار ماند، اولورین/گندالف توسط ارو به سرزمینهای میرا بازگردانده شد و او دوباره همان گندالف شد. به عنوان یگانه مامور والار در سرزمین میانه به او اجازه داده شد که قدرت ذاتیاش به عنوان یک مایار را بیش از پیش نمایان و استفاده کند. این قدرت که در او وجود داشت در باقیماندهٔ زندگیاش در سرزمین میانه کمتر استفاده شد چرا که ماموریت او کمک به کسانی بود که در برابر سائورون میایستند و نه مقابلهٔ رو در رو. با اینحال مواقعی که خشم او برافروخته میشد خادمان اندکی از سائورون بودند که میتوانستند در برابر آن تاب بیآورند. هنگامی که او لخت بر قلهٔ کوه ایستاده بود گواهیر آمد و او را به لوتلورین برد. او در آنجا ملبس به لباسی جدید شد و گالادریل به او چوب دستی جدید هدیه داد. گندالف بزودی متوجه شد که فرودو و سام گروه را به قصد موردور ترک کردند تا تنها به آنجا سفر کنند. فرودو هماکنون خارج از دسترس و دانش او بود پس به سرعت به جنوب و به سمت جنگل فنگورن سفر کرد جای که سه شکارگر (آراگورن، لگولاس و گیملی) را ملاقات کرد و پیغام گالادریل را به آنها رساند. سپس او شدوفکس را فراخواند و با آن سه به طرف ادوراس راند. در آنجا آنها جاسوس سارومان، گریمای مارزبان را یافتند که با فریفتن تئودن شاه به عنوان مشاورش او را به فردی ضعیفالاراده و سست تبدیل ساخته بود. گندالف به سرعت گریما را عزل کرد و تئودن را به رفتن به غرب و جنگ علیه سارومان تشویق کرد. گندالف در این موقع از روی تیزهوشی متوجه شده بود که جنگ آخر این دوران بزودی سر میگیرد. اگر سارومان روهان را تسخیر میکرد، گاندور باید تنها علیه دشمن از همه جناحها مواجه میشد. با تشویق گندالف، تئودن به سمت غرب و استحکامات گودی هلم حرکت کرد و بلافاصله در آنجا تحت حملهٔ آیزنگارد قرار گرفت. در این حین گندالف در جستجوی ارکنبراند و ارتش وستفولد بود، ارتشی که او به سمت گودی هلم رهبری کرد و محاصره آنجا را درهم شکست. در این هنگام انتها (همراه با مری و پیپین) علیه سارومان شوریدند و هورنها را علیه اورکها فرستادند و منجر به نابودی کامل اورکهای سارومان و نابودی تجهیزات و مقر سارومان شدند (برج اورتانک توسط نومهنوریها ساخته شده بود لذا هیچ سلاحی بر نابودی آن کارساز نبود و خسارتی ندید). بعد از جنگ گندالف همراه آراگورن و تئورن و گروهی کوچک به اورتانک رفت. سارومان پیشنهاد گندالف را مبنی بر چشم پوشی از کارهای شریرانهاش با شرایط خاص نپذیرفت. گندالف چوبدستی او را شکاند و او را از ریاست جادوگران و شورا عزل کرد. گندالف مراقبانی از انتها را بر اورتانک گذاشت و به تئودن شاه پیشنهاد کرد که بدون فوت وقت به سمت گاندور براند. هماکموم تمام ذهن جادوگر به سمت شرق و جنگ میناستریت معطوف شده بود. محاصرهٔ میناستریت به عنوان پاداش برای کار احمقانهٔ پیپین و نگاه کردنش در پلانتیر، گندالف او را با خود به میناستریت، آخرین استحکامات آدمیان آزاد در سرزمین میانه برد. بعد از رسیدن آنها به شهر، گندالف با دنتور دوم کارگذار شهر ملاقات کرد و متوجه شد که او بهخاطر مرگ پسر بزرگش رو به افسردگی و زوال است. در ظاهر آنها با هم متحد بودند ولی دنتور با گندالف با بیاعتمادی و بیاحترامی برخورد کرد. وقتی فارامیر، پسر کوچکتر کارگذار از اوزگیلیات که تحت حملات شدید موردور بود عقبنشینی کرد و توسط نزگولها تعقیب میشد گندالف سوار بر شدوفکس با نیروی جادویی عظیمی آنها را پس زد. بعداً فارامیر به او گفت که فرودو و سام زندهاند و به سمت موردور رفتهاند. شهر بزودی توسط نیروهای عظیم موردور که توسط ویچکینگ رهبری میشد، محاصره شد. تصمیم ضعیف و خودپسندانهٔ دنتور مبنی بر ضدحمله به اوزگیلیات نتیجهای جز زخمی شدن شدید فارامیر توسط تیری زهرآلود نداشت و او طی جنگ در حالت وخیمی در برج میناستریت خوابیده بود. در عوض گندالف مردمان و سربازان شهر را به مقاومت و پایداری تشویق میکرد. وجود او در قسمتهای مختلف شهر ترس و وحشت مردم از اشباح حلقه را خنثی میکرد. ولی منجنیقهای سائورون گلولههای آتشین را به داخل شهر پرتاب میکردند و بزودی حلقهٔ اول شهر در آتش سوخت. در این حال دنتور تمام عقلش را از دست داد چرا که شهر را در آتش مخرب و پسرش را مرده میپنداشت پس رهبری شهر را ترک کرد و زیر دستانش را به فرار دعوت کرد. بعد از آن گندالف رهبری شهر را بر عهده گرفت و هدایت کرد. وقتی که دژکوب بزرگ سائورون، گروند، دروازهٔ شهر را نابود کرد گندالف تنها در ورودی شهر ایستاد. از میان ویرانههای دروازه ویچکینگ سوار بر اسبی سیاه نمایان شد و گندالف را به مرگ تهدید کرد. ولی گندالف از جای خود تکان نخورد. او سوار بر شدوفکس قویترین خادم سائورون را به مبارزه میطلبید. اما رویارویی آن دو هیچگاه شکل نگرفت چرا که صبح فرا رسید و اولین شعلههای خورشید همراه با صدای ژرف تعداد زیادی شیپور روهریمها که بالاخره برای کمک به شهر رسیده بودند همراه شد. با شنیدن صدای شیپورهای سواران روهان ویچکینگ دروازه را ترک کرد. ولی گندالف او را تعقیب نکرد، چرا که پیپین اخباری را از برج برای او آورد که دنتور قصد دارد خودکشی کند و خودش و فارامیر را زندهزنده همچون شاهان کافر قدیم، بسوزاند. گندالف با عجله برای جلوگیری او رفت تا شاید بتواند فارامیر و نه دنتور را از این دیوانگی رها سازد چرا که دیگر امیدی به دنتور نبود. گندالف در این هنگام دلیل شکست دنتور را یافت چرا که او هنگامی که خود را میسوزاند پلانتیری را در دست داشت. او گاهی از آن پلانتیر استفاده میکرد تا چیزهایی را فراتر از دید مردم عادی ببیند و در این هنگام اسیر ذهن سائورون شد. اگرچه سائورون نمیتوانست ذهن او را کاملا اشغال کند ولی توانست قدرت عظیم موردور و نابودی نزدیک روشنایی را به او تلقین کند و او را به دیوانگی بکشاند و تاریکی از این راه به برج میناستریت راه یافت. برخلاف انتظار، محاصره شهر شکسته شد. ائوین و مری، ویچکینگ را شکست دادند و آخرین ضجحهٔ او را بسیاری شنیدند. صدای او دیگر در آن دوران جهان شنیده نشد. کمی بعد از آن لرد آراگورن با دلیری بیانتهایی از طرف جنوب توسط ناوگان دریایی دزدان دریایی که شکست داده بود فرارسید. نیروی مردمان غرب بهسرعت نیروهای موردور را شکست داد و داخل شهر شد و تمام دشمنان را بیدرنگ کشت. کارهای و نقشههای گندالف همراه با اعمال قهرمانهٔ دیگران که تا آن زمان دیده نشده بود باعث شد که میناستریت از موج اول حملهٔ موردور زنده بیرون آمد. آخرین جنگ جنگ میناستریت تنها یکی از نقشههای سائورون برای ویرانی غرب و فرمانروایی بر سرزمین میانه بود. سپاههای دیگری به طرف ارهبور، قلمرو جنگلی شاه تراندویل، لوتلورین و نقاط دیگری از آندوین فرستاده شده بودند. با این حال که سپاهیان عظیمی به آننقاط فرستاده شده بود ولی سائورون بزودی حملهٔ دیگری را به گاندور ترتیب میداد. باقیماندهٔ اداین و متحدین آنها در برابر منابع بیپایان ارباب تاریکی امید چندانی نداشتند. در میناستریت، گندالف توسط آراگورن، ایمراهیل و ائومر (آخرین فرماندهان غرب) به عنوان رهبر آخرین جنگ پیش رو انتخاب شد. این میتوانست اوج کوششهای گندالف در سرزمین میانه بهحساب بیایید. با دانستن کامل این موضوع که نابودی و زندگی مردمان آزاد سرزمین میانه تماما به نتیجهٔ ماموریت فرودو وابستهاست، او فرماندهان را به رفتن به سمت شمال موردور و مورانون تشویق کرد تا شاید با این کار چشم سائورون به طرف آنها برگردد و فرودو و حلقه را پیدا نکند و از این راه فرصت کوتاهی برای فرودو ایجاد شود. این یک باخت مصیبتبار را در مقابل سپاه بیشمار موردور به همراه داشت ولی میتوانست فرودو را در ماموریتش یاری کند و شانسی برای او بخرد. با رهبری گندالف و آراگورن آخرین سپاه غرب از آندوین گذر کرد و به سمت شمال حرکت کرد و به ندرت و برای اعلام وجود و فرستادن تعداد اندکی به امور دیگر، در راه میایستادند. وقتی که سپاه به دروازهٔ سیاه رسید ایستاد و آمادهٔ جنگ شد. هنگامی که آنها سپاهیان را نظم میداند، زبان سائورون خادم پلید سائورون برای مذاکره بیرون آمد. او زره میتریل فرودو و شمشیر آرنور او، استینگ، را به عنوان مدرکی که اسیر شدن فرودو را ثابت میکرد نشان داد. و بعد پیشنهاد کرد که سپاه غرب بدون جنگ تسلیم شود. ولی گندالف بیواهمه آن وسایل را گرفت و پیشنهادات سائورون را رد کرد. با حیرتی عظیم زبان سائورون به سمت دروازهٔ سیاه بازگشت که آرام آرام باز میشد و سپاه عظیم موردور را در پس آن نمایش میداد که به سمت اربابان غرب حرکت میکردند. تلهٔ سائورون اثر کرد. با اینحال خود سائورون نیز در تلهٔ گندالف افتاد. فرودو و سام بیخبر از همهجا بالاخره به کوه هلاکت رسیدند و هنگامی که جنگ آغاز شد فرودو در آستانهٔ شکاف هلاکت ایستاده بود. ولی طمع حلقه بر هدفش چیره شد و آن را به انگشت کرد. نزگولها بیدرنگ توسط اربابشان به سمت شکاف احظار شدند چرا که او بالاخره در وحشتی عظیم به اشتباه فاحشش پی برده بود و فهمید که دشمن قصد از بین بردن حلقهاش را داشته. ولی پیشبینی گندالف به واقعیت پیوست و گالوم که همیشه حامل حلقه را تعقیب میکرد به فرودو حمله کرد و حلقه را از دست او درآورد اما هنگامی که برای بدست آوردن دوبارهٔ عزیزش خوشحالی میکرد سهوا به درون آتش اورودروین افتاد. نابودی حلقه با فوران آتشفشان همراه شد و برج باراد-دور و برجهای نیش از بن نابود شدند. اشباح حلقه همچون ستارگان سوختند و سائورون تا حد سایهای سیاه از نفرت تحلیل رفت و دیگر جهان را تحدید نکرد. با نابودی سائورون نیروهایش همچون حشرات وحشت زده متفرق شدند و مردمان غرب با خشم آنها را از بین میبردند. گندالف پیروزی حامل حلقه و نابودی سائورون را اعلام کرد و برای بار سوم بر گواهیر سوار شد تا بدنبال فرودو و سام بگردد که اگر هنوز زنده باشند آنها را از خطر آتشفشان نجات دهد. گندالف باور داشت که آنها زندهاند پس آنها را در کوهپایهٔ آتشفشان بر روی صخرهای یافت. ماموریت بزرگ به پایان رسیده بود. پایان ماموریت عضوهای باقیماندهٔ یاران در میناستریت دور هم جمع شدند. در مراسم تاجگذاری شاه الهسار گندالف (به درخواست خود آراگورن) تاج را بر سر او گذاشت و گفت:«اکنون روزگار حکومت شاه رسیدهاست و تا تخت والار پابرجاست این حکومت متبرک باد!» و بدین صورت دوران جدید مردمان سرزمین میانه آغاز شد. بعد از تاجگذاری و ازدواج آراگورن با آرون، گندالف شهر را همراه با دیگر یاران به مقصد خانههایشان ترک کرد. برای گندالف این آخرین سفر طولانیاش در سرزمین میانه به حساب میآمد. او ماموریتش در آردا را با موفقیت به اتمام رسانده بود، سائورون شکست خورده بود. او یک به یک از دوستانش خداحافظی کرد تا اینکه فقط چهار هابیت در کنارش ماندند. در مرز شایر او آنها را ترک گفت تا خودشان مشکلات شایر را که افراد پلیدی کنترل آنجا را بدست گرفته بودند، حل کنند. او دیگر به مسائل سادهٔ جهان اهمیتی نمیداد. گندالف پس از ترک هابیتها به جنگل قدیمی رفت تا با تام بامبادیل صحبت کند. اینکه گندالف در دو سال پس از آن چه کرد نامعلوم است. ممکن است که کل آن را به صحبت طولانیاش با تام بامبادیل گذرانده باشد. در هر حال در ۲۹ سپتامبر سال ۳۰۲۱ دوران سوم او فرودو را در میتلوند ملاقات کرد که آمادهٔ رفتن به آمان توسط کشتی سفید از راه دریا بود. گندالف ناریا را در انگشت داشت و شدوفکس پشت او ایستاده بود. (احتمالا آن را نیز با خود بردهاست) ماموریت او به اتمام رسیده بود و اکنون بعد از ۲۰۰۰ سال عازم بازگشت به خانه و وطنش بود. او به گرمی با سام وایز، مری و پیپین (که آن دو را از قبل برای همراهی با سام خبر کرده بود) خداحافظی کرد و پس از فرودو، الروند و گالادریل وارد کشتی شد. آن کشتی از دریا گذر کرد و وارد راه مخفی به سمت والینور شد: گندالف دوباره اولورین شد و احتمالا دوباره در باغهای لورین سکونت کرد. اولورین، خردمندترین مایار و تنها ایستاری که بر ماموریت خود وفادار ماند، با موفقیت قلب مردمان آزاد سرزمین میانه را روشن کرد و آنها را در شکست دادن شیطان زمانهشان یاری داد. در کل، این پیروزی از برای او بود. شخصیت در ارباب حلقهها گندالف شخصیتی توصیف شدهاست که زود عصبانی شده و در عینحال زود میخندد. دانش و خرد عمیق او ناشی از صبریست که وی در والینور آموخت و توجهاش به تمام موجودات خوب از روی حس ترحمش به ضعفا است. صبر و حس ترحمش بارها و بارها دیده شد و این حس را در مورد دشمنانش داشت. تیزبینان در او قدرت تحت حجاب را مخصوصا در چشمانش میدیدند که بسیار عمیق بود. او هم مهربان و هم خشن بود. او دیگران را هنگامی که وقت تنگ بود با لحن تند و بیتعارفش شگفتزده میکرد. گندالف بهشدت با رفتارهای احمقانه برخورد میکرد ولی در مقابل کارهایی که به قصد خوب انجام میشد را تشویق و تائید میکرد. هابیتها در چشم او چیزی بیش از دیگر ساحران بودند. او معمولاً در فاصلهٔ بین ماموریتهایش به شایر میرفت. این رفتار ممکناست به دلیل طبیعت آنجا که بیشتر در کتاب هابیت توصیف شدهاست باشد. و همچنین ممکن است که بهدلیل معصومیت آنها و نرسیدن دست نیروهای پلید به آنها تا آن موقع بوده. شاید نحوهٔ زندگی و شکل آن در آنجا او را به یا باغهای لورین در والینور میانداخت. قدرت و تواناییها در کتاب هابیت، گندالف دانش عظیم خود را در مورد سرزمینها و طبقهبندی مختلف قدرتهای جادویی به نمایش میگذارد. او میتواند حلقهای از دود درست کند که دور اتاق به چرخش دربیاید. بیلبو آتشبازیهای فوقالعادهٔ او را همیشه بهیاد میآورد. به طور عمده او در ایجاد نورهای کورکننده و دیگر جادوهایی که به آتش مربوط باشد سررشته دارد و توانست دورفها را از شهر گابلینها برهاند. او چوبهای درخت کاج را مشتعل کرد و به سمت دیگر شلیک کرد و آتشی میسازد که به آسانی خاموش نمیشود. او همچنین میتوانس با گروه تورین همراه باشد و رفت و آمد کند بدون اینکه کسی متوجه وجود او شود. در سهگانه ارباب حلقهها، او دوباره قدرتش در آتشبازی را در جشن بیلبو نمایش داد. او همچنین میتوانس در شرایط باد و طوفان آتش درست کند و نوری قابل تنظیم را در سفرشان از موریا ایجاد کند. درها را به طور جادویی امن و بسته میکرد و در پل خزد-دوم را نابود کرد. وقتی که در جنگها عصبانیت بر او چیره میشد به نظر میآمد که بزرگتر شده و ظاهری ترسناک برای دشمنانش میگرفت. او همچنین با بالروگ جنگید و او را کشت. اگرچه خود نیز در این جنگ کشته شد. بازگشتش به سرزمین میانه به عنوان گندالف سفید با تغییراتی در او همراه بود. او جذبهٔ بیشتری را داشت و دارای بصیرتی عمیقتر شده بود اگرچه نتوانست از این قدرت برای ورود به سرزمین موردور و موقعیت موقعیت فرودو و سام را ببیند. قدرت و تواناییهایش به قدری شده بود که چوبدستی سارومان با یک دستور که از دهانش خارج شد شکست و آن ساحر خیانتکار را از فرقه اخراج کرد. وسایل ویژه همچون همهٔ ساحران، گندالف چوبدستی با خود به همراه داشت. این چوبدستی برای ایجاد جادوهایی خاص لازم بود. بیشتر اوقات این چوبدستی برای متمرکز کردن جادویش در یک نقطه بکار میآمد مثل ایجاد نور ثابت. اینکه این ووسیله چقدر در قدرت ساحران تاثیر میگذارد نامشخص است ولی گریمای مارزبان تاکید کرده بود که به او اجازه ندهید که چوبدستیاش را همراه خود به تالار ادوراس بیاورد چون بدون آن قدرتش محدود خواهد شد. و احتمالا او این قضیه را از سارومان آموخته بود. وقتی گندالف به سرزمین میانه وارد شد یکی از سه حلقهٔ الفی، ناریا، توسط گیردان کشتیساز به او بخشیده شد و این واضح است که او تا وقتی که در سرزمین میانه بود آن را در دست داشت. در سال ۲۹۴۱ او شمشیری به نام گلامدرینگ را از گنجینههای ترولی پیدا کرد و او را تا آخر به همراه خود داشت و در جنگهای عادی و همچنین جنگش علیه بالروگ استفاده میکرد. او همچنین در سرزمین میانه همراه پیپش شناخته میشد که احتمالا استفاده از آن به او لذتی عظیم میداد. ریشهیابی نام * اولورین، نامش در والینور و دوران کهن «هنگام جوانی اولورین بودم در غرب که اکنون فراموش شدهاست» این کلمهای کوئنیایی است و به معنای رویا یا بینندهٔ رویا میباشد. * میتراندیر، نام سینداری او که در گاندور استفاده میشد به معنای زائر خاکستری. * اینکانوس، نامش در جنوب بود در زبانی و معنیای ناشناس. * تارخون، نامش در میان دورفها به معنی مرد چوبدستی یا مرد خاکستری. * سوار سفید، نامش هنگامی که بر اسب بزرگش شدوفکس مینشست. * مرغ طوفان، که بر مبنای این که رسیدنس همیشه در اوقات بدبختی و مشکلات بود به او داده شد. * لتاسپل، نامی که گریمای مارزبان به او داد به معنای بد خبر. RE: بیوگرافی شخصیت های ارباب حلقه ها - زاواره - 2013/06/16 07:05 PM این بیوگرافی مربوط به یکی از شخصیت های بسیار مهم وموثر در ارباب حلقه ها آراگورن پسر آراتورن است. مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه نژاد : انسان زمان تولد : روز ۱ عصر سوم ۲۹۳۱ الی ۱ مارس د.چ فرزند :آراتورن دوم و گیل رائن و همسر آرون آندومیل ستاره الفها. اقامتگاه : ریوندل، بعدها در میناس تیریت و سپس آنومیناس فزندان : ۱ پسر الداریون و دختران بسیار شمشیر : آندوریل اسب : روهه رین و هاسوفل نشان : درخت سپید با هفت ستاره و تاج الندیل زندگینامه : آراگورن در ۱ عصر سوم ۲۹۳۱ دیده به جهان گشود. و تنها دو سال بعد از تولدش هنگامی که پدرش آراتورن دوم توسط ارکها کشته شد شانزدهمین سالار دونه داین گشت. مادر آراگورن گیل رائن اورا به منزل الروند در ریوندل برد تا در انجا زندگی کند. الروند آراگورن را به عنوان پسر خوانده اش میپذیرد و نام استل را برای او بر میگزیند. ارگورن تا سال ۲۹۵۱ از نام واقعی و جد و سلسله اش آگاه نشد تا هنگامی که او به بیست سالگی رسید الروند تشخیص داد که او دیگر برای خودش مردی شدهاست و در این زمان دو گنجینه سلسله ایزیلدور را به او واگذار کرد: حلقه باراهیر و تکههای شمشیر نارسیل. روز بعد آراگورن، آرون را میبیند که از لوتلورین به ریوندل بازگشته تا پدرش الروند را ببیند. هنگامی که آراگورن آرون را دید او را تینوویل خواند، چرا که زیبایی خیره کننده اش یادآور لوتین تینوویل، الفی که زندگی جاودانه اش را فدای عشق برن فانی نمود، آراگورن در عشق آرون گرفتار میشود. الروند به آرون تذکر میدهد که اگر او آراگورن را انتخاب نماید میبایست همانند لوتین فانی شود و همچنین سن و تجربه و به علاوه دودمانش بسیار فراتر از آراگورن میباشد. الروند به آراگورن میگوید که آزمایشها و وقایع بسیاری در انتظار اوست : آراگورن فرزند آراتورن، ارباب دونه داین، به من گوش کن. سرنوشتی بزرگ در انتظار توست. باشد که یا فراتر از افتخارات تمام پدرانت تا روزگار الندیل قرار گیری یا در اعماق تاریکی به همراه تمام خویشان باقی مانده ات سقوط کنی. آراگورن ریوندل را ترک میکند و برای کسب دانش و تجربه به ماجراجویی در سرزمین میانه میپردازد. ابتدا به دورترین نقاط شرق رون و سپس به جنوب به هاراد میرود. حتی یکبار از موریا از دروازه دیمریل میگذرد و حتی در اطراف موردور پرسه میزند تا درباره نقشههای ساورون آگاه شود. در ۲۹۵۶ او گندالف خاکستری را ملاقات میکند و دوست و متحد هم میشوند و مدتی را هم با یکدیگر سفر و طی طریق مینمایند. آراگورن مدتی در خدمت پادشاه روهان، تنگل بود و همراه آنان میراند. و مدتی هم از افسران اکتالیون دوم. کارگزار گاندور بود.در آنجا آراگورن هویتش را مخفی نگه میداشت واو را تورونگیل (شاهین ستاره) میخواندند. چرا که سرعت و دید زیادی داشت و ستارهای نقرهای را با خود حمل مینمود. او به اکتالیون اخطار داد تا به سارومان جادوگر اعتماد نکند و پس از آن به جنوب رفت تا دزدان دریایی آمبار را مهار کند. اکتالیون به افسر مرموز خودش حتی بیشتر از فرزندش دنه تور علاقه داشت ولی آراگورن یک روز ناگهان گاندور را ترک کرد همانطور که ناگهان آمده بود. سال ۲۹۸۰ آراگورن به سمت ریوندل برمی گشت تا اندکی بیاساید. چرا که بسیار خسته بود. هنگامی که به لوتلورین رسید آرون را در آنجا یافت. آنها فصلی را باهم در جنگل نقرهای گذراندند و در جشن نیمه تابستان (۲۴ ژوئن) بر فراز کرین آمروت با یکدیگر نامزد شدند. اما در برگشت آراگورن به ریوندل الروند به او گفت که آرون با کسی کمتر از پادشاه گاندور و آرنور ازدواج نمیکند. برای همین دوباره آراگورن راهی حیات وحش شد. (البته این شرط در مقایسه با شرطی که تینگول برای ازدواج برن فانی و لیتویین مبنی بر باز پس گیری سیلماریل از چنگال مورگوت شرط سبکی به حساب میآمد و در هر دو مورد بهای بسیاری که همانا فانی گشتن آرون و لیتویین بود میبایست پرداخت گردد.) وقتی آراگورن از منزل مادرش را در اریادور دیدن کرد او به اراگورن گفت که او نمیتواند با سایه که هر آن در حال فزونی است مواجه شود و برای همین به زودی خواهد مرد. آراگورن تلاش کرد تا او را آرام کند. از همین رو به او گفت :«شاید در ورای تاریکی نور نیز باشد. و اگر چنین شد، خواهانم که تو نیز آنرا بینی و خوش باشی» اما جوابش تنها این بود. Onen i-Estel Edain, ú-chebin estel anim (من به دونه داین امید دادم. ولی امیدی برایم نماندهاست.) گیل رائن قبل از بهار بعدی در ۳۰۰۷ دار فانی را وداع گفت. بعد از اینکه بیلبو بگینز حلقه جادویش را به فرودو داد به سنه ۳۰۰۱ گندالف ترسش را مبنی بر اینکه حلقه یکتا دوباره پیدا شدهاست با آراگورن در میان گذاشت. دونه داین تمام مدت مراقب شایر بودند و آراگورن به گندالف پیشنهاد کرد تا دنبال گالوم بگردند. سالها آراگورن به دنبال گالم در سرزمینهای وحشی میرکوود یا درههای اندویین تا به دروازههای سیاه و دره مورگول در اطراف موردور گشت. تا سرانجام آراگورن رد گالوم را که از موردور تا به باتلاقهای مرگ میرسید یافت. او گالوم را دستگیر کرد و با خودش به میرک وود آورد. جایی که ان موجود تا قبل از فرارش در ژوئن ۳۰۱۸ زندانی بود. در ۱ می۳۰۱۸ آراگورن با گندالف در سارن فورد بر روی برندی واین در جنوب شایر ملاقات میکند. او در ملاقاتش با جادوگر مطلع میشود که فرودو شایر را در پایان سپتامبر ترک میکند. با باور به اینکه فرودو با وجود گندالف در امان است آراگورن به سفر میرود و برای ماهها بر نمیگردد. بعد آراگورن از گیلدور مطلع میشود که گندالف غیبش زده و اشباح حلقه در سفرند و فرودو در جاده در حال طی طریق است در حالی که تنها رفقای هابیتش او را همراهی میکنند. آراگورن در غروب ۳۰ سپتامبر جستجویش را برای فرودو آغاز کرد. او درباره هابیتها از تام بامبادیل شنید که در جاده شرقی در نزدیکی بری در حال سفر اند. آراگورن برای یافتن فرودو به مهمانخانه اسبچه راهوار میرود و او را بعد از استفاده تصادفی فرودو از حلقه مییابد. آراگورن به فرودو اخطار میدهد که اشباح حلقه در تعقیب اویند و هدایت و حمایتش را به آنها پیشنهاد مینماید. سپس بارلیمن نامه گندالف را که درباره آراگورن میباشد را به فرودو میدهد. در این نامه شعری وجود داشت که سروده بیلبو بود. All that is gold does not glitter , Not all those who wander are lost ; The old that is strong does not wither , Deep roots are not reached by the frost . From the ashes a fire shall be woken , A light from the shadows shall spring ; Renewed shall be blade that was broken , The crownless again shall be king . و از آن پس آراگورن با فرودو و دوستانش همراه میشود. در این زمان او ۸۷ سال دارد و نقش خویش را در جنگ حلقه بر عهده میگیرد. با این کار نه تنها فرودو را در به انجام رساندن ماموریتش کمک میکند بلکه خود را نیز به پادشاهی نزدیک تر. آنها عازم ریوندل میشوند و در ودرتاپ توسط اشباح حلقه مورد حمله قرار گرفته و پادشاه جادوپیشه فرودو را با شمشیرش زخمی مینماید. آنها به ریوندل میروند و در آنجا فرودو به کمک ارباب الروند نجات پیدا مینماید. در آنجا آراگورن دوباره با آرون ملاقات میکند و شورای الروند در ۲۵ اکتبر تشکیل میگردد. در ریوندل آراگورن خودش را به عنوان نواده الندیل معرفی مینماید و تصمیمش را بر رفتن به میناس تیریت ابراز مینماید. تکههای شمشیر نارسیل را در آهنگریهای الفها دوباره به هم جوش میدهند و آراگورن از آن پس آن را آندوریل، شعله غرب، میخواند. آراگورن در ۲۵ دسامبر ۳۰۱۸ با یاران حلقه از ریوندل خارج میشوند و به سمت جنوب میروند. یاران به کمک آراگورن و بورومیر از میان کولاکها از درگاه ردهورن میگذرند اما پیش روی برایشان بسیار سخت میگردد و برای همین بنا بر پیشنهاد گندالف مسیر موریا را انتخاب مینمایند. گروه در ۱۵ ژانویه ۳۰۱۹ به معادن موریا وارد میشوند و در تالار مزربول توسط ارکها مورد حمله قرار میگیرند. انها به سمت پل خزد-دوم فرار میکنند و در آنجا گندالف با بالروگ روبرو میشود. او پل را فرو میریزد تا مسیر عبور بالروگ را نابود نماید ولی خودش هم به درون مغاک سقوط میکند. از آن پس آراگورن رهبری گروه را بر عهده میگیرد و گروه را به سمت لوتلورین میبرد. جایی که گالادریل بانوی جنگل طلایی را میشناخت. در هنگام عزیمت گالادریل جواهری سبز راکه بر روی زمینه نقره پرداخته شده بود و به سان سنجاقی با نمای عقاب را میمانست به آراگورن داد. چرا که آرون این را برای آراگورن در آنجا گذاشته بود. آن اله سار یا جواهر الفی بود. همان نامی که آراگورن بعد از پادشاه شدنش به آن نام شناخته شد. آراگورن لوتلورین را در ۱۶ فوریه ترک کرد و با قایق در رودخانه اندوین به سمت جنوب رفتند تا به آرگونات (ارگونها) رسیدند. دو مجسمه سنگی بسیار عظیم از آناریون و ایزیلدور. افراد در کرانه غربی آندوین در پارت گالن اردو زدند. ارکها به انها حمله کردند و مری و پیپین را به اسارت بردند و بورومیر کشته شد. فرودو و سام به سمت موردور حرکت کردند ولی آراگورن، گیملی و لگولاس به تعقیب ارکها پرداختند تا دو هابیت (مری و پیپین) را از چنگال آنها نجات دهند. سه شکارچی ۲۰۰ کیلومتر را در کمتر از ۴ روز طی کردند تا در ۳۰ فوریه به روهان رسیدند. در آنجا با ائومر، سومین فرمانده ریدرمارک و سوارانش ملاقات کردند. در آنجا مطلع شدند که روهیریمها ارکها را کشتهاند ولی نشانهای از هابیتها در انجا ندیدند و به انها دو اسب، هاسوفل برای آراگورن و آرود برای لگولاس و گیملی، میدهند. آراگورن به مرز جنگل فنگورن میتازد و در آنجا با گندالف که دوباره فرستاده شده ملاقات کرده و همراه میشود. از اینجا آراگورن وارد قلمرو تئودن پادشاه روهان میشود. گندالف در ۲ مارس به کاخ تئودن وارد شده و او روح او را از چنگال سارومان نجات میدهد. سپس روهیریمها بنا بر نصیحت گندالف برای رهایی از حملات ایزنگارد به دژ هلم پناه میبرند. در نبرد دژ هلم پادشاه تئودن و آراگورن در کنار هم میتازند و در نبرد هورن برگ با کمک افراد فانگورن و گندالف سپید پیروز میشوند و در بازدید از ایزنگارد که توسط آنتها تصرف شدهاست مری و پیپین را دوباره میبیند و در آنجا پلانتیر ارتانک یافت میشود و آراگورن آن را تحت اختیار خود میگیرد. بعد پادشاه روهان تصمیم میگیرد برای کمک به گاندور به سمت آنان حرکت کند تا بتواند به آنها در برابر هجوم موردور کمک نماید. آراگورن دونه داین و پسران الروند را ملاقات میکند. آنها همراه خودشان اسب آراگورن روهرین و پرچمی را که بانو آرون برایش ساخته را تحویل میدهند. او خودش را در پلان تیر به ساورون نمایش میدهد و بنا بر گفتار الروند تصمیم میگیرد تا جاده مردگان را در پیش گیرد. گروه در ۸ مارس وارد مسیر مردگان شد. و آراگورن به عنوان وارث ایزیلدور پیمان شکنانی را که عهدشان را با ایزیلدور مبنی بر مبارزه با سایرون شکسته بودند به نشانه سنگ ارخ فراخواند و به کمک انها سپاه دزدان دریایی را در پله گیر که متشکل از بیش از ۵۰ کشتی جنگی بود شکست داد و پس از آن مردگان را آزاد نمود. او در آنجا ارتشی بیش از ۴۰۰۰ نفر از تهیه کرد و به رهبری آنگبور از لامدون به سمت میناس تیریت فرستاد. آراگورن با کشتی به سمت شمال آندوین راند و در ۱۵ مارس در میانه نبرد په له نور به میناس تیریت رسید. و تا پایان نبرد و پیروزی در آنجا مبارزه نمود.در ۱۶ مارس آراگورن امراهیل و ائومر را فراخواند تا در باره عملیات جنگی رای زنی نمایند و تصمیم بر آن شد برای آنکه حامل حلقه بتواند ماموریت خویش را انجام دهد سپاه به دروازه سیاه حمله کند تا چشم ساورون را گمراه نمایند.آراگورن سپاه غرب را در ۱۸ مارس از میناس تیریت به سمت دروازه سیاه راند. شمار آنها در حدود ۷۰۰۰ نفر بود. هنگامی که به خرابههای مورانون رسیدند آراگورن به کسانی که ضعیف تر بودند تا ترسیده بودند فرمان داد که به جای رفتن به جنگ موردور به تصاحب کایر آندروس اقدام ورزند. در ۲۵ مارس سپاه به دروازه سیاه رسید. در نبرد مورانون در جلوی دروازه سیاه سپاه به دستور آراگورن به دو رسته تقسیم شد و در این نبرد به فرماندهی آراگورن انقدر ادامه داشت تا سر انجام فرودو توانست حلقه را نابود کند و حکومت سایرون بدین شکل پایان یافت. در فلق ۱ میآراگورن به دروازه میناس تیریت وارد شد و کارگذار فارامیر مقدم شاه را گرامی داشت و مراسم تاج گذاری را سامان داد. در هنگام تاج گذاری آراگورن سخنانی را گفت که الندیل به هنگام ورود به سرزمین میانه بر زبان رانده بود: "Et Eärello Endorenna utúlien. Sinome maruvan ar Hildinyar tenn' Ambar-metta ! (از دریای بزرگ به سرزمین میانه آمدم. در اینجا اقامت خواهم گزید. و نیز وارثان من تا آخرین بازپسین روز جهان. و از آن پس آراگورن فرزند آراتورن شاه خوانده شد.) آرون و پدرش الروند در جشن وسط تابستان ۲۴ ژوئن به میناس تیریت رسیدند. و عصای سلطنتی شمال از طرف الروند به آراگورن تقدیم شد. در روز بعد آراگورن با آرون ازدواج نمود. دوره سلطنت پادشاه اله سار ۱۲۰ سال به طول انجامید. در این دوره پادشاه کلیه موجودات اهریمنی را از بین برد و صلح و دوستی را به سرزمین میانه باز آورد. دو قلمرو آرنور و گاندور دگر باره متحد گشتند و پایتخت شمالی آنومیناس دوباره ساخته شد. پادشاه اله سار جنگل درودان را به مردم قان-بوری-قان بخشید و مردان را از ورود به آنجا منع نمود. سرزمینهای دیل و کوه تنها را تحت فرمان او بودند. پادشاه فارامیر را فرمانده ایتیلین گرداند و شورای عالی گاندور را با فارامیر، شاهزاده ایمراهیل و باقی اربابان و مالکان و فرماندهان جنگی تشکیل داد. در سال ۶ دوره چهارم آراگورن شایر را سرزمینی آزاد تحت حمایت عصای سلطنتی شمال اعلام نمود و در سال ۱۳ تاین، ارباب باکلند و مایور از میشل دلوینگ را جزو مستشاران شمال اعلام نمود. پادشاه و ملکه در سال ۱۵ به شمال سفر کردند و با سام، مری و پیپین در پل برندی واین ملاقات کردند. سام و خانواده اش به گاندور در جنوب رفتند و در سال ۲۱ در انجا زندگی کردند. مری و پیپین نیز شایر را ترک گفتند و به گاندور امدند و تا سال ۶۴ تا هنگام مرگشان در آنجا ساکن بودند. در سال ۱۲۰ دوران چهارم پادشاه اله سار آگاه شد که پایان عمرش نزدیک است. از همین رو به منزل پادشاهان در خیابان خاموش رفت. او با پسرش الداریون و دخترانش بدرود گفت و تاج و عصا را به الداریون تحویل داد. آرون تا زمان مرگ آراگون در کنار او همراهش بود. «و زیبایی عظیم در او پدیدار شد. به زعمی که هرکه او را میدید در فکر فرو میرفت. چرا که شاهد لطافت جوانی و دلاوری و مردانگی بود. خرد و فرزانگی و شان و اقتدار در دوران او با یکدیگر ادغام گشته بودند. تا زمانی که او انجا آرمیده بود تصویری از پادشاه مردم در افتخاری مبهم قبل از پایان جهان قرار داشت.» تفاوت آراگورن در فیلم و داستان ارباب حلقهها : در فیلم تریلوژی ارباب حلقهها ساخته پیتر جکسون یک تغییر فاحش در شخصیت آراگورن (با بازی ویگو مورتنزن) وجود دارد. در کتاب دلیل اینکه چرا آراگورن برای رسیدن به پادشاهی به عنوان نواده ایزیلدور تلاش میکند کاملاً مشخص است و خود آراگورن نیز خواهان این امر است ولی در فیلم به گونهای نشان داده شده که آراگورن در ابتدا برای گرفتن تاج و تخت دچار شک و تردید است و میترسد تا پادشاه شود تا آنکه ناگهان در نیمه شبی لرد الروند کلی راه را از ریوندل به روهان طی میکند و به او دستور میفرماید که پادشاه باش چون این جوری متولد شدی . القاب و نامها : آراگورن دوم: معنی آراگورن دوم دقیقا معلوم نیست. با توجه به برخی یادداشتهای ج.ر.ر.تالکین در دانشگاه مارکویت معنی «دلاوری شاهانه» مناسب به نظر میرسد. و پدرش ورا آراگورن نام نهاد. نامی که قبلا در خاندان سپه سالاران استفاده گشته بود. انا آیوورون در نامش بایستاد و گفت «دلاوری در خور شاهان» (گویا نام از همین تفسیر شدهاست) «بادا همان شود. اما من بر سینه او سنگ سبز را میبینم و از آن نام حقیقی او باید مشتق شود و دولتش دوباره آوازه یابد. تا باشد که یک درمانگر و تجدید کننده شود.» بخش آرا از آران به معنای پادشاه میآید. اما معنای قسمت دوم دقیق نیست. در بخش مشتقات گون به معنای دلاوری است در حالی که گورن بی پروا معنی شدهاست. زهمین رو شاه بی پروا نیز معنای ممکن دیگری برای آراگورن به شمار میاید. اگرچه با توجه به ماهیت این شخصیت چندان مناسب نیست. (تاریخ سرزمین میانه. جلد ۵. مدخلهای کانKAN و گورGOR ) در کتاب راهنمای سرزمین میانه از رابرت فاستر معنای پادشاه درخت (_ورن به معنای درخت میباشد) را گفتهاست ولی تالکین در نامه ۳۴۷ گفتهاست که نام آراگورن از _ورن به معنای درخت مشتق نشده. تالکین معنای آراگورن را در آن نامه نگفت ولی در مقابل نوشت که او فرصت توضیح معانی تمام اسامی سلسله آرته داین را ندارد! آراگورن دومین وارث ایزیلدور است که این نام را دارد. جد او آراگورن اول در سال ۲۳۲۷ توسط گرگها کشته شد. استل : الروند هنگامی که آراگورن را به عنوان فرزند خوانده خود در سال ۲۹۳۳ پذیرفت این نام را بر او نهاد. استل به معنای امید میباشد. (ارباب حلقهها : ضمیمه الف) شاید این با آخرین جملات گیل رائن مادر آراگورن مرتبط بوده و منظور از استل (البته استل نخست) در آن سخنان آراگورن باشد. Onen i estel edain // ú-chebin estel anim من به دونه داین امید (=آراگورن) دادم // اما امیدی برایم نمانده سالار دونه داین: آراگورن در سال ۲۹۳۳ با مرگ پدرش سالار دونه داین گشت و در آن زمان تنها ۲ سال داشت. اما تا سال ۲۹۵۱ که به ۲۰ سالگی رسید در این باره چیزی به او گفته نشد. (ارباب حلقهها : ضمیمه الف) دون آدان به عنوان سالار دونه داین اراگورن توسط بیلبو و باقی ساکنان ریوندل دون آدان خوانده میشد. معنای دون آدان مرد غربی یا همان نومه نوریان میباشد. دون در زبان الفی یعنی غرب و آدان یعنی انسان (جمع آن اداین میشود) وارث ایزیلدور آراگورن نواده مستقیم ایزیلدور فرزند الندیل بود. الندیل آخرین ارباب آندوین از نومه نور و اولین پادشاه گاندور و آرنور. تورونگیل تورونگیل نامی بود که توسط مردان گاندور در زمان خدمت او به اکتالیون دوم به او داده شد. و به معنای شاهین ستاره میباشد. مربوط است به سرعت و تیز بین بودن او و ستاره نقرهای که او میپوشید. استرایدر (راه ور): استرایدر نامی بود که در بری و مناطق اطراف به اراگورن اطلاق میشد زیرا که او مناطق اطراف و دهکدهها را با قدمهای بلند خویش میپیمود. «این که اسمش چیه رو هیچ وقت نشنیدم. ولی این اطراف صداش میکنن استرایدر. چون با قدمهای بلندش این ور و اون ور شلنگ میندازه. اگرچه به هیچ کی نمیگه چی باعث شده اینقدر عجله داشته باشه.» آراگورن در شورای الروند روشن میسازد که نام استرایدر توهین آمیز است. اما او خودش را اولین بار به این نام به فرودو و بقیه هابیتها معرفی کرد. و آنها هم او را به همین شکل صدا میزدند (در میناس تیریت وقتی یکی از هابیتها آراگورن را استرایدر صدا زد ایمراهیل انرا به شکلی توهین شمرد و تعجب نمود). بعدها آراگورن معادل کوینیایی تلکونتار را به عنوان نام سلطنتی خویش برگزید. اله سار آراگورن وقتی که به عنوان پادشاه گاندور و آرنور تاجگذاری نمود نام اله سار را برگزید. این نام از جواهر سبزی به شکل شاهین که توسط بانو گالادریل در هنگام ترک لوتلورین به او هدیه داده شده بود میاید. «در این ساعت من نامی را که براید پیشگویی کرده بودند بر تو مینهم. اله سار، گوهر الفی خاندان الندیل» ارباب حلقهها : یاران حلقه وداع با لورین الف استون (گوهر الفی) گوهر الفی معادل محاورهای اله سار میباشد. و او را به خاطر جواهر سبزی که میپوشید گوهر الفی نام نهادند. و همان نامی که در تولدش پیشگویی شده بود که به آن ملقب خواهد شد توسط مردمان خودش برایش انتخاب گشت. انوینیاتار به معنای تجدید کننده: «در حقیقت به گویش باستان من اله سار هستم. گوهر الفی. انوینیاتار و تجدید کننده.» و جواهر سبزی را که بر سینه اش نشان بود برداشت. تجدید کننده تجدید کننده معادل محاورهای انوینیاتار میباشد. تلکونتار تلکونتار نامی بود که توسط آراگورن برای نام خاندانش انتخاب شد. تلکونتار معادل کوینیایی استرایدر میباشد. بخش تلکو در کوینیا یعنی پا و –ونتارو به معنای مولد، والدین میباشد. «اما استرایدر نام خاندان من خواهد بود. اگر زمانی این خاندان بنیان نهاده شود. در زبان برین چندان هم بی مسمی نیست. و نام من و نام همه وارثان شخص من تلکونتار خواهد بود.» پادشاه سرزمینهای متحد آرنور و گاندور در ۱ می۳۰۱۹ در روز تاجگذاری آراگورن تاج پادشاهی گاندور و عصای سلطنتی آرنور را گرفت و دو قلمرو تحت فرماندهی او متحد گشتند. ارباب سرزمینهای غربی :گندالف آراگورن را پادشاه گاندور و ارباب سرزمینهای غربی خواند. پادشاه غرب: آراگورن به نام پادشاه غرب نیز خوانده شدهاست. ارباب درخت سپید: لگولاس آراگورن را به نام ارباب درخت سپید صدا زد. به نشان درخت سپید که سمبل گاندوربود. سبک پا (وینگ فوت) :ائومر وقتی آگاه شد که سه مرد حدود ۲۰۰ کیلومتر را در کمتر از ۴ روز در پی تعقیب یوروک=هیهای که مری و پیپین را به اسارت برده بودند طی کردهاست آراگورن را سبک پا خواند. ساق دراز : لانگ شنکس بیل فرنی آراگورن را ساق دراز صدا زد. که دلیل آن پاهای دراز ان نگهبان بود. استرایدربه معنی فضول بی ارزش ": بیل فرنی همچنین آراگورن را استرایدر فضول بی ارزش خطاب کرد. شاید اشتباها فکر میکرده او غیر قابل اعتماد است. شاید هم به دلیل رفت و آمدهای بدون اخطار آراگورن بودهاست. تروتر (چابک): در دستنوشتههای اولیه ارباب حلقهها شخصیتی که قرار بود آراگورن باشد هابیتی به نام تروتر بود.(این ربطی به آراگورن که دربارش داریم صحبت میکنیم نداره ولی بد نیست بدونید.) (تاریخ سرزمین میانه – جلد ششم) • بسیاری از القاب آراگورن در این بند از کتاب ارباب حلقهها : بازگشت پادشاه / کارگزار و شاه صفحه ۴۶۷ امدهاست : «ای مردان گاندور، اکنون سخنان کارگزار این قلمرو را بشنوید! بنگرید! سرانجام کسی آمدهاست که خود را وارث سلطنت میداند. اینک آراگورن پسر آراتورن، سرکرده دونه داین آرنور، فرمانده سپاه غرب، صاحب ستاره شمال، به کارگیرنده شمشیری که از نو ساختهاند، فاتح نبرد، کسی که دستانش شفا بخش است، گوهر الفی، اله سار از تبار والاندیل، پسر ایزیلدور، پسر الندیل نومه نوری، ...» |