پارک انیمه
اشعار فاضل نظری - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: مباحث مفید (/forum-59.html)
+--- انجمن: کتابخانه (/forum-56.html)
+---- انجمن: سالن مطالعه و دانلود (/forum-57.html)
+---- موضوع: اشعار فاضل نظری (/thread-29673.html)



اشعار فاضل نظری - !Emily - 2018/08/02 04:11 PM

خوب دیدم جای اشعار قشنگ فاضل نظری تو کتابخانه خالیه گفتم خودم دست به کار بشم.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: اشعار فاضل نظری - !Emily - 2018/08/02 04:20 PM

نام:بی وفایی
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد، ای عقل معاش اندیش،با معنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
آروزی وصل از بیم جدایی بهتر است



RE: اشعار فاضل نظری - !Emily - 2018/08/02 04:25 PM

نام:تاراجگر
قاصدک‌های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد
ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانه‌ای را برد از بنیاد برد
عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد



RE: اشعار فاضل نظری - !Emily - 2018/08/02 04:30 PM

نام:شوق رهایی
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
زنده‌ام بی‌تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی‌سود و زیان
پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن
باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن



RE: اشعار فاضل نظری - !Emily - 2018/08/02 04:33 PM

نام:همانند

هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد
آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد
من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد