![]() |
یه سؤال و یه جواب - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: مباحث مفید (/forum-59.html) +--- انجمن: کتابخانه (/forum-56.html) +--- موضوع: یه سؤال و یه جواب (/thread-28939.html) |
یه سؤال و یه جواب - گارا - 2017/07/27 05:54 PM سلاممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه این تاپیک برای افزایش اطلاعات عمومیه.به این ترتیب که هر کس یه سؤال رو همراه با جوابش داشته باشه.سؤال و جواب ها هم میتونه در هر زمینه ای باشه.علمی،تاریخی،هنری،سیاسی،فلسفی و..... مثلن چرا به لبخند ژکوند میگن ژکوند؟اصلن ژکوند یعنی چی؟ احتمالن همه درباره ی تابلوی مونالیزا یا لبخند مونالیزا میدونید.اسم واقعی زنی که توی نقاشیه لیزا ژراردینی دل ژکوندو است وبه همین دلیل لبخندش هم به لبخند ژکوند معروف شد.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه RE: یه سؤال و یه جواب - گارا - 2017/07/27 05:57 PM چرا آسمان آبی رنگ است؟ آسمان به نظر ما آبی رنگ است، اما در حقیقت آسمان بیرنگ است و چشمان ما به دلیل مولکولهای نور منتشر شده درون جو، فقط آن را با رنگ آبی تشخیص میدهد. دلیل این پدیده معروف به انتشار نور است که رنگ آبی با طول موج کوتاه بیشتر از رنگ قرمز منتشر میشود، بنابراین چشم ما این نور بیشتر را بهتر تشخیص میدهد . نور خورشید بوسیله مولكولها وذرات گرد وغبار موجود در آسمان پراكنده می شود به این ترتیب نورهایی با طول موجهای كوتاه (نور آبی ) بسیار شدیدتر از نور هایی با طول موجها ی بلند تر بوسیله این ذرات پراكنده می شوند . وقتی كه به آسمان صاف نگاه می كنیم بیشتر این نور پراكنده شده است كه به چشم ما میرسد . دامنه ی طول موجهای كوتاه پراكنده شده منجر به احساس رنگ آبی میشود . طول موج رنگ بنفش کوتاهتر از آبی است پس چرا آسمان به جای آنكه بنفش باشد آبی است ؟ یکی از دلایل مهم این است که چشم انسان نسبت به رنگ بنفش حساسیت کمتری دارد. RE: یه سؤال و یه جواب - HERMAN - 2017/07/27 06:01 PM چرا زمین گرد است ؟
زمین به همان دلیلی گرد است که قطره باران یا حباب گرد است.هر سیال در شرایط خاصی به کروی شدن تمایل پیدا می کندو این در صورتی است که از بالا به پایین سقوط کندو یا حالت شناور داشته باشد.زمین در ابتدای شکل گیری مذاب بودو به همین دلیل شناور بودن آن در فضا باعث شد که شکل کروی به خود بگیردو زمانی که مواد مذاب سرد و سخت شدند،زمین شکل کروی خود را حفظ کرد. RE: یه سؤال و یه جواب - HERMAN - 2017/07/27 06:05 PM چرا زبان های مختلف زیادی وجود داردند؟ امروزه بیش از 6،000 زبان مختلف در سراسر جهان وجود دارد. به این دلیل ما نیاز به مترجم و مترجم شفاهی داریم. در زمان های بسیار قدیم، همه به یک زبان صحبت می کردند. زمانی که مردم شروع به مهاجرت کردند، این وضعیت تغییر کرد. آنها میهن آفریقایی خود را ترک کردند و در سراسر جهان پراکنده شدند. این جدایی جغرافیائی باعث جدایی زبانی گردید. زیرا هر قومی برای خود یک نوع وسیله ارتباطی بوجود آورد. بسیاری از زبان های مختلف تکامل یافته زبان های اولیّه هستند. اما انسان هیچوقت برای مدّت طولانی در یک محل نماند. در نتیجه زبانها به طور فزاینده ای از یکدیگر جدا شدند. دیگر در این مسیر نمی توان ریشه مشترکی را یافت. بعلاوه، هیچ قومی برای هزاران سال در انزوا زندگی نکرده است. و همیشه با مردمان دیگر در تماس بوده اند. و این امر زبان را تغییر داد. آنها عناصری را از زبان های خارجی گرفتند یا در آن ادغام شدند. به این دلیل، پیشرفت زبان هرگز متوقف نشد. بنابراین، مهاجرت و تماس با مردم با یکدیگر دلیل تنوّع زبانهاست. اما، سئوال دیگر این است که چرا این تعداد زبان های مختلف وجود دارد. هر تحوّلی برای خود مقررات خاصی دارد. بنابراین باید دلیلی برای این که چرا زبان ها این گونه هستند وجود داشته باشد. به این دلایل دانشمندان سال ها به این مسئله علاقمند بوده اند. آنها مایلند بدانند که چرا زبان ها به صورت های مختلف تکامل پیدا کرده اند. برای تحقیق در این مورد باید به تاریخ زبان مراجعه کرد. سپس می توان تشخیص داد که چه چیزی و در چه زمانی تغییر کرده است. هنوز معلوم نیست که چه عاملی در تکامل زبانها مؤثر بوده است. به نظر می رسد که عوامل فرهنگی مهم تر از عوامل بیولوژیکی هستند. بدین ترتیب، تاریخ مردم مختلف زبان آنها راشکل داده است. مسلما، زبان بیش از آنچه ما می دانیمبه ما می گوید. RE: یه سؤال و یه جواب - HERMAN - 2017/07/28 11:00 AM چرا پوست انسان به رنگ های مختلف می باشد؟ تا به حال به این فکر کرده اید که چرا ما زرد پوستیم و آفریقایی ها سیاه پوست؟ یا اینکه چرا وقتی که در معرض آفتاب قرار می گیریم رنگ پوستمان تیره می شود؟ پوست مردم سرتاسر جهان به رنگ های مختلفی می باشد. برای مثال مردم اروپای شمالی سفید پوست و آفریقای غربی سیاه پوست هستند و مردم جنوب شرقی آسیا زرد پوست می باشند. در حقیقت، طبقه بندی رنگ پوست افراد کار بسیار مشکلی است. هر رنگ پوستی از سایه های مختلفی برخوردار می باشد. به طور کلی رنگ پوست انسان به سه رنگدانه یا پیکمان که در بدن وجود دارد بستگی دارد. اولین رنگدانه ملانین نامیده می شود که قهوه ای رنگ است و اگر در جایی تجمع کند مشکلی به نظر می رسد. دومین رنگدانه کاروتن نامیده می شود که زرد رنگ است و سومین رنگدانه هم هموگلبین است که رنگدانه ی قرمز خون است که رنگ پوست در حضور این نوع رنگدانه شیره ای رنگ خواهد بود. مخلوط این سه رنگدانه به مقدار مختلف رنگ های مختلفی را در پوست تولید می کند. شخصی که ملانین بیشتری در بدنش باشد، پوست بدنش تیره تر می شود، در حالیکه شخصی که کاروتن بیشتری داشته باشد رنگ پوستش زرد خواهد شد. هنگامی که بافت های بدن در معرض تابش اشعه ی ماورای بنفش نور خورشید قرار گیرند، ملانین بیشتری تولید می کند. به همین دلیل است که رنگ پوست مردمی که در نواحی گرمسیری زندگی می کنند بسیار تیره می باشد. اگر چند روز به طور پیوسته در زیر تابش آفتاب کار کنیم پوست ما تیره می شود. مردمی که در نواحی سردتر زندگی می کنند رنگ پوستشان روشن تر می باشد چرا که پوستشان از مقدار کمتری ملانین تشکیل شده است. کمبود ایین رنگدانه ها در بدن نیز موجب تولید خال های سفید می شود که لکودرما نامیده می شود. هر کسی ممکن است دچار این بیماری شود. RE: یه سؤال و یه جواب - گارا - 2017/07/29 01:03 PM چرا وقتی انسان پیر میشود رنگ موهایش سفید یا خاکستری میشود؟ موی انسان ماده ای به نام ملانین دارد . رنگ تیره یا روشن مو بستگی به مقدار ملانین موجود در آن دارد . تولید ملانین با پیر شدن انسان ممکن است متوقف شود . با این وجود مو ها همچنان به رشد خود ادامه می دهند ، اما به جای رنگ اصلی خود خاکستری یا سفید می شوند . RE: یه سؤال و یه جواب - گارا - 2017/07/29 01:04 PM سیارات چگونه نامگذاری شده اند؟ تمام سیارات به استثنای یکی ، نام خود را از رب النوع های یونان باستان و افسانه های رومی گرفته اند . به عنوان مثال ، نام بزرگترین سیاره منظومه شمسی ژوپیتر است که یکی از رب النوع های یونان باستان است . زمین تنها سیاره ای است که نام خود را از رب النوع ها نگرفته است RE: یه سؤال و یه جواب - HERMAN - 2017/07/29 01:06 PM اگر به کشوری بروید که مردم خودروهایشان را در جهتی که انتظارش را ندارید برانند، کاملاً گیج خواهید شد. حقیقتا هم عجیب است. عجیب تر از آن دلیلی است پشت این قضیه نهفته است. برای اطلاع از دلایل تفاوت جهت جادههای کشورهای مختلف، امروزه حدود ۷۵ درصد جمعیت دنیا در سمت راست جاده رانندگی میکنند. به طوری که وقتی شما منطقهای را ببینید که اینگونه نیست، استرس شما را فرا میگیرد. عادت کردن به این نحوهی رانندگی که جای خود را دارد. به گفتهی نیویورک تایمز وقتی که کشور ساموا جهت رانندگی را تغییر داد، در این کشور دو روز تعطیلات ملی اعلام شد تا مردم به نحوه جدید رانندگی عادت کنند. اما در زمانی که ترافیک جاده ها را انسانها و ارابه ها تشکیل میدادند، اکثراً مردم در سمت چپ حرکت میکردند. دلایلی که آنها را به سمت چپ میکشاند از پیروزی در نبرد های سوار بر اسب تا نحوه شمشیر زنی متفاوت بود. شلاقهای اسب در روم باستان در روم باستان، مردم اسبهای خود را در سمت چپ مسیرها حرکت میدادند. دلیل این کار هم به خاطر حفظ احترام دیگران بود. اما چگونه؟ بنا به گفتهی نشنال جئوگرافیک ۸۵ درصد مردم متمدن روم راست دست بودند. در نتیجه اکثراً دهانه اسب را با دست راست و شلاق را در دست چپ خود می گرفتند. در نتیجه اگر آنها در سمت راست جاده ها حرکت میکردند، همیشه هنگام شلاق زدن به جای اسب، سواری را که از مقابل میآید ضربه میزدند. نقطه ضعف این انتخاب جهت حرکت، به راست دست بودن آنها بر میگردد. چرا که به راحتی میتوان ارابه ران را با شمشیر یا وسیله دیگر از سمت راست مورد حمله قرار داد. به هرحال این انتخاب آنها یک شمشیر دو لبه بود که در کنار حفظ احترام دیگران، آسیبپذیری در حمله به راننده ارابه را بالا میبرد. تسخیر با دست راست! تاریخ پر است از نبرد و در ادامهی این نبرد ها فتح و تسخیر سرزمین های مختلف. اینطور که معلوم است این تسخیرها گاهی جهت رانندگی ملتی را تغییر دادهاند. ناپلئون بناپارت فرانسوی البته یکی از پشتیبانان نظریه رانندگی در سمت راست جاده تاریخ است. به روایت مجله تایم، پیش از انقلاب فرانسه، اشراف در سمت چپ جاده حرکت میکردند و دهقانها را مجبور میکردند در سمت راست حرکت کنند. اما در گیر و دار انقلاب که شرایط برای اشراف زادگان خطرناک شده بود، آنها نیز به سمت راست جاده مهاجرت کردند تا خود را جزوی از مردم عادی جلوه دهند. بعدها ناپلئون این نحوه راندن را با لشکرکشی خود به روسیه، سوییس و آلمان به این نقاط صادر کرد. به گواه مجله تایم، حتی مردم آمریکا نیز در برههای اهل رانندگی در سمت چپ بودهاند. در ابتدای دوران استعمار آمریکا، جهت حرکت در جاده ها نیز همانند موارد دیگر از کشور بریتانیا به آمریکا آمد. در انتهای قرن ۱۸ ام، جهت رانندگی همانند دیگر سوغات استعمار در آمریکا تغییر کرد و رانندگان صندلی خود را به سمت چپ خودرو بردند. این امر زمانی تبدیل به یک عادت عمومی شد که هنری فورد خودرو خود را که فرمان آن در سمت چپ قرار داشت به تولید انبوه رساند و اکثر مردم از آن استفاده کردند و در نتیجه به رانندگی در آن جهت عادت کردند. سپس در ابتدای قرن ۲۰ام، حضور صندلی راننده در سمت راست خودرو نیز در استانداردها لحاظ شد. لازم به ذکر است که امروزه در فرانسه مردم در سمت راست جاده رانندگی می کنند. شمشیر سامورایی! باز هم مساله احترام و در این حالت خاص، احترام به جان دیگران عامل تغییر جهت رانندگی است. کاملاً مشخص نیست که جهت رانندگی که امروزه در ژاپن متداول گردیده است از کجا منشاء می گیرد. به هر حال، گفته میشود که سامورایی ها شمشیر خود را در سمت چپ بدن خود حمل میکردند و از آنجایی که نمی خواستند همیشه در حال حرکت شمشیرشان به سواران دیگر برخورد کند، سمت چپ جاده می راندند. جاده های باستانی مدتها بعد از ساموراییهای اسب سوار، بریتانیایی ها برای ژاپن خط آهنی ساختند که در سمت چپ حرکت می کرد. به گفتهی بیبیسی همین اقدام شروع گسترش عادت رانندگی در سمت راست بود. اما باز هم حضور کشور خارجی باعث شد که در سال ۱۹۴۵، آمریکایی ها که به ناحیه اکیناوا آمده بودند، به نوعی مردم را مجبور کردند که در سمت راست جاده ها برانند. البته چند دهه بعد در سال ۱۹۷۸ مردم به همان نحوه رانندگی قدیمی بازگشتند. مردم ژاپن هنوز هم در سراسر کشور خود در سمت چپ جاده رانندگی میکنند. به این ترتیب شما میتوانید با خیال راحت در سفرهایتان به ژاپن شمشیر سامورایی خود را به کمر بسته و مطمئن باشید که کسی را آزار نخواهید داد! RE: یه سؤال و یه جواب - HERMAN - 2017/07/30 06:40 PM چرا جنگ میشود تاریخنویس یونانی، هرودوتوس، یکی از نخستین کسانی بود که در مورد اینکه چه چیزی باعث به جنگ رفتن ملتها میشود نوشت. او در قرن پنجم پس از میلاد در کتاب خود «تواریخ» در مورد دلایل جنگ نوشت. «تواریخ» که از نخستین کتابهای تاریخی- سیاسی- فلسفی دنیای غرب است، به کاوش دلایل جنگ- در این صورت جنگ یونانیان و پارسیان دوره هخامنشی- پرداخت. از آن پس تاکنون تاریخنویسان، جامعهشناسان و پژوهشگران زیادی کوشیدهاند در مورد جنگ و عوامل آن به جمعبندیها و نتیجهگیریهایی برسند. ولی چون همه پدیدههای پیچیده سیاسی- اجتماعی، گفتمان این که جنگها چرا اتفاق میافتند تاکنون بیپایان و بینتیجه است. دانشمندان تیوریهای متفاوتی در مورد جنگ و خشونت دارند. شمار خیلی زیادی از این پژوهشها بنا بر تیوریهای هابسین- که انسان ذاتا تمایل به خشونت دارد- صورت گرفتهاند. تاریخ نشان میدهد که مردم در همه جای دنیا و زیر فرمانروایی هر گونه رهبر و نظام، زمانیکه قدرت و توانایی داشتهاند به جنگ رفتهاند. در بسیاری موارد این جنگها کاملا غیرضروری بودهاند- حالا اینکه آیا جنگ گاهی میتواند ضروری باشد یا نه، گفتمان کاملا جدا است. پرسش بزرگ این است که در دنیای مدرن قرن بیستویکم، دنیای قوانین بینالملل، که روی ایدهآلهای روشنگری، دموکراسی و آزادی ایستاده، چرا جنگ اتفاق میافتد؟ گروهها با ایدیولوژیهای متفاوت خود چگونه و چرا به جنگ میروند؟ رهبرها مردم را چگونه پشتیبان «جنگهای غیرضروری» میسازند؟ آیا پاسخ این همه پرسش تنها در تمایل انسانها به خشونت نهفته است؟ ملتها مسوولیت جنگهای قبلی را به دوش نسلهای سابق میاندازند در حالیکه زمانی که خود به جنگ بروند، منطق نسلهای قبل را پشتوانه خود میسازند. با حرفهایی چون: «جنگ ما جنگ درست و ضروری است» و «جنگ ما برای پایان همه جنگها است» جنگ خود را توجیه میکنند. با همین منطق، نسل به نسل جنگ ادامه مییابد. مردم با «یادفراموشی جمعی تاریخ» گذشته را به خاک سپرده و حال را برحق میدانند و میکوشند اشتباهات نسلهای گذشته را با اشتباهات تازه از میان ببرند. رهبرها گاهی از روی قدرتطلبی و گاهی بهخاطر مبارزه ایدیولوژیک مردم را به جنگ دعوت میکنند. اما چگونه است که مردم- همان مردمی که باید بجنگند و قربانی جنگ شوند- تصمیم رهبرهای خود را به رفتن به جنگ میپذیرند؟ جنگها در مجموع با برانگیختن احساسات ملی مردم بهوجود میآیند. ایدههای «ما» و «آنها» و اینکه «ما» از «آنها» متفاوت استیم از مهمترین جنبههای جنبش مردم به جنگ استند. در بسیاری جاها، اسطورهها، افسانهها و تحریف تاریخ به ملتها هویت میدهند. مردم اسطورههایی را حقیقت میخوانند و میپسندند که آنان را از دیگران متمایز بسازند و به آنها عظمت بدهند. مردم میخواهند خود را متفاوت از دیگر ملتها و بهتر از دیگر ملتها بپندارند. رهبرها با توسل به احساسات این چنینی مردم و با ساخت و بافت روایتهای تاریخی، مردم را به جنبش وا میدارند. حس متفاوت بودن و با عظمت بودن، مردم را آماده به پیروی از رهبرشان ساخته، تمام تصامیم رهبران را توجیهپذیر میسازند. در این میان است که انسانیت طرف مقابل از میان میرود و طرف مقابل-دشمن- کاملا مشروعیتناپذیر میشود. دشمن تبدیل میشود به دیو پلیدی که باید از هر طریق ممکن از میان برود. در کتاب «جنگ نیرویی است که به زندگی مفهوم میدهد» ژورنالیست و خبرنگار ساحههای جنگ، کریس هجز، به بعضی دلایلی نگریسه که جنگ را بهوجود میآورند. هجز در مورد این نوشته که چگونه پدیده جنگ میتواند ما- حتا روشنفکرترینهای ما- را به خود بپیچد. یکی از دلایل مهم ناسیونالیسم ناقص و محصولات جانبی آن استند. ناسیونالیسم و ملتگرایی- هرچند در بعضی موارد میتوانند خیلی مفید باشند- ملتها را به جنگ و حتا به تباهی کامل میبرند. کسانیکه جنگ را، تصمیم به جنگ رفتن را و یا رهبرهای جنگ را انتقاد کنند بهعنوان «وطنفروش» و «ضد ملی» به مردم معرفی میشوند. چنین است که همه منطق و استدلال- اگر منطقی در کار باشد- از جنگ بیرون میشود. حالا پرسش مهمی که به میان میآید این است که آیا ناسیونالیسم، جنگ را به میان میآورد یا جنگ، ناسیونالیسم را. ناسیونالیسم و جنگ با هم رابطه دو طرفهای دارند و یکی دیگر را قوی میسازند. رهبرها با استفاده از اسطورهها و با تحریک احساسات مردم، ناسیونالیسم را بهوجود آورده و بالای افکار عمومی تاثیر میگذارند. جملههایی چون «ما بزرگترین و بهترین ملت استیم» با زرق و برق زیاد افکار عمومی را تحت تاثیر میگذارند. هرچند همچو جملهها میتوانند برای هر کی معنای متفاوتی داشته باشند، همه میتوانند با آنها رابطه برقرار کنند. رهبران در پناه همچو حرفها، گروههای بزرگ را به هم اتصال داده و مردم را طرفدار تصمیمهای خود میسازند. از سوی دیگر، جنگ ناسیونالیسم را قویتر میسازد. ملتها بهخاطر تجربههای یکسان زمان جنگ، بیشتر به ناسیونالیسم وابسته میشوند. واکر کانر با تمرکز بر روانشناسی ناسیونالیسم مینویسد که ناسیونالیسم با به میان آوردن یک هویت مشترک و یک حس تعلق به گروهی، هم برای رهبران و هم برای مردم جذابیت دارد. با تقویت کردن مستقیم و غیرمستقیم ایدههای استثنایی بودن، متفاوت بودن و برتر بودن، ناسیونالیسم خط نازکی میان خود و نظامهای افراطی- بهگونه مثال نازیسم و فاشیسم قرن بیستم- به میان میآورد. در خیلی موارد، رهبران از ایدههای ملیگرایی و میهنپرستی سوءاستفاده کرده میکوشند با همسانسازی و مترادفسازی «ملتدوستی» و «دولتدوستی» مردم را وفادار و متعهد به دولت و نیروهای جنگی بسازند. برای همین هیچ کسی جرات انتقاد بر دولت را از ترس متهم شدن به انتقاد بر ملت نمیداشته باشد. از سوی دیگر، محصولات جانبی ناسیونالیسم- شوونیسم و قوممحوری- در توجیهدهی و مشروعیتدهی جنگ و ادعاهای رهبران دست دارند؛ جنگ هم شوونیسم قومی را بیشتر از پیش میسازد. چون ناسیونالیسم میتواند ابزاری باشد برای شکلدهی افکار عمومی و جلوگیری از تفکر انفردی و انتقادی، وابستگی به ایدههای ناسیونالیستی مردم را به نوعی تنبلی و وابستگی فکری به نخبگان خو میدهد. زمانیکه رهبران مردم را به جنگ دعوت میکنند، «کارشناسان» با اقتدار و اعتماد به نفس کامل و بدون در نظرداشت عواقب حرفهای خود، نامسوولانه از جنگ دفاع میکنند و آن را یگانه گزینه معرفی میکنند. مردم هم از اینکه کارشناسان پیشپنداشتها و پیشداوریهای آنان را تایید میکنند، به افکار خود اطمینان بیشتر مییابند. به همینگونه، نظریات مردم تاثیرپذیر رسانهها و روزنامهنگاران است در مورد جنگ از دید خود مینویسند. از سوی دیگر، رسانهها و روزنامهنگاران با نگرش موضوع جنگ از دید خود نه تنها نظریات مردم را تاثیر میگذارند بلکه در خیلی موارد نظریات را شکل میدهند. علاوه بر استفاده از ناسیونالیسم و تحریک احساسات ملی، رسانهها با رومانتسایز کردن و خیالی ساختن جنگ، جنگ را به مردم معرفی نادرست کرده به جذابیت آن میافزایند. بخشی از این رمانتیسایز کردن در اسطورهسازی و بزرگسازی جنگ نهفته است. مردم دوست دارند در هر جنگ و هر نبرد چهرهای را به میان آورند که همه به او احترام کنند: چهره یک قهرمان شجاع ملی. این پدیده در افزدون به جذابیت جنگ، خیلی مهم است. این در حالی است که شجاعت در جنگ- بهگونهای که مردم دوست دارند ترسیمش کنند- به ندرت پیدا میشود. کمتر کسی در جنگ قهرمان است. وقتی جنگ آغاز شود، بیشتر مردم تنها برای زنده ماندن میجنگند و از روی ناچاری نه برای قهرمانی. قصههای اغراقآمیز عسکرهای شجاع و از خودگذر جنگ را در فکرهای مردم رومانتسایز شده و خیالی ترسیم میکنند. و چنین است که با چشمپوشی از حقایق جنگ و خونریزی و ویرانی جنگ، جنگ به پدیدهای رویایی مبدل میشود. RE: یه سؤال و یه جواب - گارا - 2017/08/01 09:44 AM اولین فیلم چه نام داشت؟ در صنعت فیلم ، مخترعین زیادی شرکت داشته اند و به همین دلیل اولین آنها چه کسی بوده است . البته ناگفته نماند اولین فیلمی که به شکل امروزی بر روی پرده سینما به تماشا گذاشته شد فیلمی از آگوست لومیر ( Auguste Lumiere ) و لوئی لومیر ( Louis Lumiere ) بود . این دو برادر فرانسوی فیلمی از کارگران را هنگام خروج از کارخانه ساختند . این فیلم در سال 1895م به نمایش عمومی در آمد . فیلم دیگر لومیر ها از قطاری بود که وارد ایستگاه می شد . هنگام تماشای این فیلم مردم فکر کردند که این ترن واقعی است و با ترس از مقابل پرده سینما فرار کردند ! |