پارک انیمه
پارک دلهره - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html)
+---- انجمن: داستان های سایت (/forum-267.html)
+---- موضوع: پارک دلهره (/thread-19598.html)



پارک دلهره - Arararagi - 2015/06/15 10:03 AM

تاپیک نظراتش اینجاست.


با تشکر از شما:






قسمت اول داستان:

سلام اسم من جوئه. من ۱۴ سالمه و داستانای کارتونی میسازم. من امروز تنهایی به پارک وحشت دعوت شدم و دارم به سمتِ پارک میرم و پدر و مادرمم همرام نیستن.
من الان وارد پارک شدم وقتی تابلوی بزرگ جنگلِگلهای آبی وحشیو جلوی در ورودی دیدم،فکر کردم شاید اونجا چیزی شبیه به جایی توی داستانای کارتونی من باشه. ولی این جنگل واقعی بود.واقعیه واقعی!
جنگلی پر از صدای زوزه های گرگ که آدمو به ترس مینداخت.
توی تاریکیه شب چشماب درخشان موجوداتِ شرور جنگلو از بین درختا میدیدم. ولی واقعاآهسته و بی سروصدا به طرفم میومدن؟ یا به سمت شکارشون میرفتن؟
لرزش سردی به جونم افتاد. انگار کسی یخ پشتم گذاشته.
پارکِ وحشت یه پارک برای سرگرمیه و جنگل گلهاب آبی وحشی یکی از بزرگترین جذابیتهای اینجاست. باید سرگرم کننده و جالب باشه!
هوا داشت به تاریکی می رفت، با خودم فک کردم چرا از بین اینهمه جا توی پارک چرا اول اومدم این جنگل؟
فک کنم جوابش این باشه که من داستانای زیادی نوشته بودم که توی بیشه زار و جنگل اتفاق میوفته و موجودات خیالی و ترسناکیو که توی جنگل هستنو خیلی دوست دارم، نمیتونستم برای دیدن اینجا زیاد منتظر بمونم. مشتاق بودم که بدونم اهالی این پارک چه موجودات ترسناکی توی جنگل گلهای آبی وحشی درست کردن. بخاطر همین حتی زمانو هم از ست داده بودم.
زیر سایه‌ی درختان تنومند جنگل نمیشه غروب آفتاب رو متوجه شد. حالا من توی تاریکی تنها و سرگردان بودم و به زوزه های ترسناک و بلندِ گرگ‌ها گوش میکردم.
این جنگل،‌برای داستان من ایده‌ی خوبی بود.
توی فکر انتخاب اسم برای این داستان بودم که پام به یه سنگ گیر کرد. تعادلمو از دست دادم . با کسی برخورد کردم. صدای جیغ بلند کسی، قلبمو از تپش انداخت. دستم به دست کسی برخورد کرد. سرهامونم همینطور . سعی کردم فرار کنم. صدای جیغ های بلند در گوشم میپیچید.


ادامه ی داستان در قسمت بعد...


No

Error.