پارک انیمه
داستان خود درگیری هاo_O - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html)
+--- موضوع: داستان خود درگیری هاo_O (/thread-18681.html)

صفحه‌ها: 1 2


داستان خود درگیری هاo_O - negar9 - 2015/05/02 04:54 PM

اول از همه خواهش میکنم نظراتتون رو اینجا ندیدT_T
و بعد هم ممکنه محور داستان ادبی باشه ولی ممکنه دیالوگ ها زبانی باشه
و اینکه حتما بخونیدش جالبهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه



تاریکی اطرافم را احاطه کرده بود......هیچ نوری نیست......به راستی دنبال چه هستم؟چه مدت است که دنبال آن میگردم؟آیا به هدفم خواهم رسید؟....این سوالات در ذهنم به تلاتم افتاده اند واقعا هدفم چیست!؟.....صدایی توجهم را جلب میکند....صدای باز شدن لولای در!!
با بی صبری و ترس ناشی از آن منتظر می مانم......
در آرام آرام باز میشود و پرتو های نور کم کم پدیدار میشوند چند بار پلک میزنم تا به نور عادت کنم......
ناگهان کسی جلوی نور را میگیرد....قلبم به تپش می افتد یعنی امکان دارد که او باشد؟همان.........
آب دهانم را قورت میدهم و سعی میکنم بی صدا نفس بکشم به سمتم می آید و دستش رو بالا میبرد و با صدایی ترسناک میگوید:چطور جرات میکنی؟.....
میخواهم به سمت نور فرار کنم اما دیر شده.......
دستش را پایین می آورد و............










شپلقققققققق یکی میخواباند توی گوشم
_دختره ی مرده شور تو تاریکی چه غلطی میکنی؟؟؟o_O
_جیییییییییغ......مامان....چرا میزنی؟
(روشن کردن چراغ اتاق^_^)
_نمیدونم تو به کی رفتی؟کدوم احمقی با چراغ خاموش دنبال عینکش میگرده؟پاشو ببینم.....ای خدا چرا من باید یه همچین دختری بیوفتمT_Tاین از دیروز که اب ریختی رو سر پسر همسایه اینم از امروز.....
_خب اول خودش زبون درازی کرد.....
_چی زبون درازی هم میکنی؟پاشو تا به باد کتک نگرفتمت
_(آروم با خود گفتن)این چه مادریه به گودزیلا گفته زکی!!!!
و ان هنگام مادرم با دمپایی به دنبالم افتاد .....ناگهان پسر بچه ای وارد اتاق شد و...........

ادامه داردمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 


No

Error.